در سیدی حس، بحثی که ما داریم روی مواد مخدر است. به طور کلی از ازدواج انسان با مواد مخدر، اعتیاد به وجود میآید. هر انسان به تنهایی ویژگی خودش را دارد، مواد مخدر هم خاصیت و ویژگی خود را دارد. برای درمان و شناخت اعتیاد دو تا شرط لازم است؛ یک شرط، شناخت انسان و دیگری شناخت مواد مخدر. اگر شما روی اعتیاد اقدام کنید باید مواد مخدر و انسان را کاملاً بشناسید. مثلاً اگر کسی بخواهد ماشینی را تعمیر کند، باید علم کامل راجع به ماشین را داشته باشد و تمام اجزای آن را بشناسد، تا بتواند خرابی را رفع کند، اگر نشناسد نمیتواند. پس اینجا شناخت انسان یک موضوع مهم و با اهمیت است. کنگره۶۰ شناخت انسان را به دو مقوله تقسیم کرده است؛ یک مقوله آشکار و یک مقوله پنهان. مقوله آشکار یعنی جسم و فیزیک ما که قابل رؤیت است. مثل بیوشیمی، تولید مواد شبهافیونی، دوپامین، سروتونین و .. مواد مخدر اینها را از کار انداخته و بایکوت کرده است، ماده مخدر بیرون جایگزین اینها شده است. در قسمت اعتیاد شناخت انسان و مواد را فهمیدیم و توانستیم به درمان نائل شویم، اگر این را نمیدانستیم امکان نداشت، به درمان برسیم و اگر فردی مواد بدنش روی تعادل باشد، اگر مواد ببیند اتفاقی نمیافتد. این قضیه یک شرطی دارد؛ وقتی تیپر انجام شد و سیستم بدن راه افتاد، وسوسه دیگر درون فرد نیست. ما معتقدیم که روان انسان تابع دو موضوع است؛ یکی تابع فیزیولوژی و یکی تفکرات، خود این دو موضوع، روی روان انسان تأثیرپذیر است. یعنی فردی که به طور طبیعی اندورفین یا سروتونین بدنش کم باشد، دچار بههم ریختگی روانی میشود یا وقتی میخواهد، بخوابد آدرنالین، سروتونین و اسیدکولین فعال میشود، اگر خواب نرفت، یعنی این سیستمها کار نمیکند.
اگر فردی به طور ناگهانی مواد را قطع کند شش ماه خواب ندارد، به دلیل این که اینها کار نکرده است و در سیستم شخص از بین رفته یا تحلیل شده و از کار افتاده، شخص خواب ندارد. فیزیولوژی؛ یعنی ورزش کردن، چگونه زندگی کردن، چه غذایی خوردن و مسائل متعدد و دیگری هم جهانبینی است. روان روی جهانبینی، تفکر و اندیشه ما اثر دارد. شما یک آدم نرمالی هستید، یک خبر بدی میشنوید، فوری به هم میریزید. سیستم فکری، افکار و اندیشه به گونهای است که چندین سال طول میکشد تا درست شود. پس روان ما بستگی به تفکر و جهانبینی ما دارد. وقتی کسی تریاک مصرف میکند، میشود آدم خوش اخلاق و مواد شیمیایی روی روان او اثر میگذارد. صور آشکار را فهمیدیم، صور پنهان قابل لمس نیست، قابل درک نیست مثل؛ روح، عقل، حس، نفس، ذهن و امثال آن است. پس ما برای شناخت انسان باید اجزای صور پنهان را بشناسیم، اگر نشناسیم هیچ حرکتی را نمیتوانیم، انجام دهیم. حس مربوط به ساختمان جسم است. ما پنج حس ظاهر داریم که همه میشناسیم، اگر این پنج حس نباشند، انسان نمیتواند با محیط پیرامون ارتباط برقرار کند، با این حسها هست که در هستی میتواند زندگی کند، هم برای بقای خودش و هم برای رفع احتیاجاتش. حس و حال زمانی کار میکند، که جسم و روان با هم باشند، اگر با هم نباشند کار نمیکند، یا زمان مرگ دیگر کار نمیکند و پنج حس بیرون با اندامهای نام برده شده، یعنی هفت پیکره که با پنج حس در ارتباطاند که در دو قسمت قابل لمس نیست. اما قابل حس از نوع خودش است. حس مانند خداوند است در تمام هستی و نیستی موجود و رؤیت ناپذیر است.
نویسنده مطلب: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رازی
- تعداد بازدید از این مطلب :
71