وقتی من وارد کنگره شدم، چیزی که توجه من را جلب کرد، این بود که هر چه هستی و هر چه داری آن را بیرون درب بگذار و وارد شو. اوایل درک این مسئله برایم سخت بود؛ ولی ذره ذره دریافتم که من باید با دست خالی وارد شوم؛ اما اگر با این تفکر که من خودم میدانم، وارد شوم نمیتوانم، مطالبی را که راهنما آموزش میدهد، دریافت کنم و زمانی که نتوانی آموزش ببینی حال و احوال خوبی نخواهی داشت، برای همین شروع به معرکهگیری و نق زدن میکنیم.
آموزشهای جمعیت انسانی کنگره۶۰ ناب و بینظیر است و حیف بود که نخواهم آنها را بیاموزم، عزمم را جزم کردم و با دنیایی از تخریب بهسوی نور حرکت کردم، با گوش کردن سیدیها نوشتن کامل آنها و رعايت حرمتها و قوانين کنگره روز به روز حالم بهتر میشد. با گرفتن انرژی مثبتی که در کنگره و بین اعضا وجود داشت، توانستم تا حدی به آرامش برسم.
راهی که در آن قدم نهاده بودم، هم سخت بود و هم سهل؛ اما وقتی مسیر را درست میرفتم و حرکتم درست و رو به جلو بود، روز به روز تغییرات را در خودم میديدم و این به وضوح مشاهده میشد. فلسفه وجودی من در کنگره۶۰ به درمان و تعادل رسیدن است و برای این امر احتیاج به يادگیری و آموزش دارم، اینجا هستیم که یاد بگيريم، آموزش ببینیم و آموزش بدهیم.
تمام تلاش اعضای کنگره۶۰ اين است که یک فرد یا انسانی را به رهایی برسانند. کنگره جای یادگیری است، جای آموزش است، برای همه در تمام سطوح، از تازه وارد گرفته تا مسافر سفر اول و سفر دوم، راهنما، مرزبان، ایجنت، اسیسانت، دیدبان، نگهبان، همه و همه در حال آموزش و یادگیری هستند.
باید بدانیم که ما همه برای خدمت کردن و آموزش پا به حیات گذشته ایم، ابتدا آموزش و سپس خدمت درست انجام دادن. هر یک از اعضای کنگره۶۰ و یا یک مسافر یا همسفر واقعی، دو خصوصیت یا مشخصه خاص دارد؛، آموزش دیدن و خدمت کردن؛ اگر این دو مشخصه در کسی بهصورت پر رنگ قابل دید باشد، بدانیم که در حال حرکت درست و مؤثر است در غیر این صورت یعنی کم رنگ بودن این دو خصوصیت باید بدانیم که حرکت درست و پایداری نخواهد بود.
در کنگره۶۰ اگر کسی در حال یادگیری و خدمت نباشد، از مسیر خارج میشود و در مسائل منفی و حاشیهای وارد میشود، این است که هر زمان از آموزش و خدمت فاصله بگیریم به سمت معرکهگیری کشیده میشویم، این دو در کنار هم وجود ندارند. شهر وجودی، تفکرات و ذهن ما فقط جای یکی از اینهاست؛ یا یادگیری، آموزش و خدمت یا معرکهگیری و نق زدن و در حاشیه رفتن. معرکهگیری و نق زدن همه و همه تجلی نادانی است.
ما دشمن بیرونی نداریم، دشمن ما در درون ماست، هیچ کس از بیرون نمیتواند به ما آسیب بزند، آن کس که به ما آسیب میزند، خود ما هستیم. تنها کسی که میتواند ما را نابود کند و جایگاه ما را متزلزل کند و باعث سقوط ما شود، فقط و فقط خود ما هستیم، جهل و نادانی ما است، جهل و نادانی که ممکن است در درون هر انسانی باشد و برای همین باید بیاموزیم، یاد بگيريم و باید آموزش ببینیم و عمل کنیم.
اگر در راستای هر آموزش گرفتن و آموزش دادن عشق باشد و پای عشق بهمیان بیاید، آن کار طور دیگری میشود و از انجام آن بینهایت لذت میبریم. وقتی عشق باشد چیزی به نام "مانع" معنا و مفهوم ندارد. برای درمان اعتیاد و درمان سیگار یا درمان چاقی، اگر عشق به رهایی نباشد، مطمئن باشیم نیروی مخوف شیطان بسیار قویتر از ما هستند.
درمان در کنگره۶۰ نیروی عظیمی را میطلبد که جز با نیروی عشق نمیتوان به مصاف آن رفت و این عشق، عشق به آموختن است. ضربالمثلی در مورد نوع صحبت کردن است که میگوید: «زبان سرخ، سر سبز را میدهد به باد». انسان باید یاد بگیرد کجا حرف بزند و کجا حرف نزند، هر چه بیشتر صحبت کنيم، بیشتر اشتباه می کنیم. ما باید در لحظه تفکر و بعد حرف بزنیم و سعی کنیم ياد بگیریم هر حرفی را در زمان مناسب خودش بزنیم، ما یک دهان داریم و دو گوش، سعی کنیم با دو گوش بشنویم و با زبان حرف بزنیم و هر چقدر کمتر حرف بزنیم، کمتر هم اشتباه میکنیم.
همه انسانها به انرژی نياز دارند و باید بدانیم، این انرژی را چگونه باید دریافت کنيم. یک مصرف کننده که دائما در خانه در حال مصرف مواد است و هیچ فعالیتی ندارد در بيشتر مواقع در حال زدن حرفهای بیهوده و معرکهگیری است، یک مصرف کننده یا یک فرد بی تعادل چون منبع دریافت او انرژی مواد یا افکار منفی است، در نتیجه خروج انرژی و انتقال انرژی او نیز بهصورت اشتباه است.
نویسنده: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر الهام رهجو راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر ندا رهجو راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
248