English Version
This Site Is Available In English

معنای واقعی معجزه

معنای واقعی معجزه

خداوند عشق است، حیات عشق است، بودن و نبودن، عشق است. مرد و زن، پیر و جوان همه عشق اند. تمامی معتادان جهان عشق‌اند، تمامی بیماران جهان عشق‌اند.
تمام کسانی که برای وضع کودکان جهان، بی‌خانمان‌ها، معتادان، گرسنگان و بیماران جهان خدمت میکنند عشق‌اند..
هرکس با هر خصوصیاتی و در هر جایگاهی قرار دارد کافی است دریچه قلب خود را بگشاید تا مهمان‌دار امواج عشق گردد و طعم شیرین آن را بچشد..
سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر.

امروز 2 سال و 11 ماه از رهایی ما می‌گذرد و من تازه معنی این واژه‌ها را  درک و لمس میکنم..
روزهای سخت را به یاد می‌آورم که در اوج ناامیدی وارد این مکان شدم و هیچ امیدی به درمان مسافرم نداشتم. درون من پر از استرس، ناامیدی و ترس بود و وجودم را صفات منفی احاطه کرده بود. سایه شوم اعتیاد بر سر ما سایه افكنده بود و از داشتن زندگی که پر از کشمکش‌های روزمره بود خسته‌ شده بودم. من به دعوت مسافرم وارد کنگره شدم. از همان روز اول از اعضای کنگره عشق دریافت کردم و دیگر کنگره برای من مانند خانه‌ای امن شده بود و به هیچ وجه نمی‌خواستم آن را از دست دهم. 

روزهایی که حال خوبی نداشتم فقط بودن در کنگره و در کنار راهنمایم به من آرامش می‌داد‌. جمله‌ای از راهنمای عزیزم خانم مریم مرا تکان داد؛ فرزانه برای رسیدن به حال خوب باید حرکت کنی...
هیچ کس حال خوب رو به تو هدیه نمی‌دهد، باید روزهای خوب را خودت بسازی. خوشبختی فقط، یه واژه است، فرزانه باید از دل تاریکی روشنایی رو بیابی وگرنه در دل روشنای، دیدن نور هنر نیست.
فرزانه گله نکن همین رنج اعتیاد و سختی ها ما را ساخت و من هر روز  با این جمله ها زندگی کردم تا  امروز که به حال خوش رسیدم و آرامش سهم من از زندگی شده است. خداوند را همیشه شکر می‌کنم  که اذن ورودم به کنگره را صادر کرد و سپاسگزارم بابت نعمت‌هایی که به من داده است. امروز دهم آبان ماه 1404 روز گرفتن شال از دستان پر مهر مهندس فرا رسیده است..
روزی که وجودم سرشار از عشق و امید است. سرشار از شادی و شعف..
حس و حالی عجیب که هیچ وقت تا به امروز آن را تجربه نکرده بودم. مات و مبهوت درست مثل یک خواب وارد سالن سیمرغ شدم روی صندلی نشستم. مهندس عزیز وارد سالن شد و همه به احترام‌ ایشان ایستادند و
سلام کردند و خود را معرفی کردند. سالن به یکباره از از حجم سلام  لرزید.. من تمام آن مدت را فقط به  جناب مهندس خیره شده بودم. صحبت های ایشان و آرامش چهره ایشان ک مثل همیشه برایم امیدبخش بود. پیمان بستم که 4 سال خدمت خالصانه بر مبنای عدالت، معرفت و عمل سالم داشته باشم. پیمان بستم که حافظ، حرمت و قوانین باشم. بعد از پیمان در مقابل مهندس تعظیم کردم و ایشان شال مقدس را بر شانه‌های من انداختند. آن لحظه حس وصف نشدنی را تجربه کردم. حسی که با تمام وجودم خواستار آن بودم و روزها و شب‌ها تصویر آن را در ذهنم ساخته بودم و برای رسیدن به این جایگاه تلاش کرده بودم  و روزهای زیادی را سپری کرده بودم..

آن روز فقط و فقط، به راهنمای خود فکر می‌کردم. تمام صحبت های ایشان در ذهنم تکرار می‌شد. امروز دیگر من آن فرزانه ضعیف نیستم، این فراز و نشیب‌های زندگی و آموزش‌های ناب کنگره و افتخار بودن در کنار راهنمایم، فرزانه را ساخت.

امروز معتقدم با هر زمین خوردن محکم‌تر می‌شوم و با هر چالشی قوی‌تر می‌شوم و این تفکرات گذشته من نبود. خدا را شکر کردم به خاطر وجود جناب آقای مهندس، به خاطر وجود راهنما خود چون اگر کمک، حمایت، آغوش گرم و آموزش‌های ایشان نبود قطعاً من در این نقطه نبودم. پیمان بستم که تا هستم خدمت کنم؛ تا بتوانم ذره ای از چیزی که کنگره به من داد را جبران کنم. انشاالله که  بتوانم خدمتگزار خوب و لایقی باشم. به معنای واقعی معجزه در کنگره اتفاق می‌افتد و یک زندگی احیا می‌شود. در آخر از جناب آقای مهندس سپاسگزارم برای نشان دادن راه و این‌کـه بهترین راه را برای ساختن امروز به ما نشان دادند و ما را از “هیچ” بـه “همه  چیز” رساندند.

نویسنده: راهنمای تازه واردین همسفر فرزانه

ویرایش و ارسال: همسفر آرزو

همسفران نمایندگی دامغان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .