سلام دوستان، حسین هستم؛ یک مسافر
آنتی ایکس: اپیوم
روش درمان: دی اس تی
داروی درمان : شربت اوتی
مدت سفر: هشت ماه، شربت
راهنما: آقا سعید، لژیون ۲۳
ورزش در کنگره: دارت
روزی انسانی بودم که خیال میکردم سقف آرزوهایم از سنگ ساخته شده و هیچ بادی قدرت لرزاندنش را ندارد. در مسیر زندگی، موفقیتها یکی پس از دیگری درِ خانهام را میزدند؛ جایگاهی داشتم، احترام داشتم و آیندهای روشن و درخشان پیش رویم بود.
اما نمیدانستم درست در همان نقطهای که خودم را پیروز میپنداشتم، دروازهای پنهان به سمت تاریکی دهان باز کرده است. تاریکیای که با پایانی خاموش و آهسته وارد زندگی من شد؛ نه با زور، نه با فریاد… خودش را دوستی معرفی کرد که قرار بود خستگیهایم را آرام کند و دردهایم را کم.
نمیدانستم این آرامش کوچک، کمکم تبدیل به زنجیری میشود که بر گردن و روح و جسمم میافتد.
موفقیتهای گذشتهام در سایهی مواد محو شد. احترامم شکست، رابطههایم ترک برداشت و تصویرم در آینه تبدیل به غریبهای شد که از خودش هم خجالت میکشید.
اما در میان این همه سقوط، جایی در دلم روشن مانده بود… روزی که تصمیم گرفتم به تاریکی پایان بدهم، همان روز مرا به آغوش کنگره ۶۰ رساند؛ جایی که فهمیدم تنها راه رهایی، دانایی است، نه ترس و سرزنش.
در کنگره یاد گرفتم که فقط یک مصرفکننده نیستم؛ بلکه میتوانم دوباره خودم را بسازم و بلند شوم. فهمیدم تاریکی قوی است، اما توان نور درون انسان بسیار قویتر است. در کنگره به آگاهی و عشق به زندگی رسیدم.
اعتیاد روزی مرا در بر گرفت، اما امروز با کمک آموزشهای جناب مهندس — که درود فراوان به ایشان و خانواده محترمشان — و با همراهی همسفران، راهنمایان و همه خدمتگزاران کنگره ۶۰، و از همه مهمتر لطف خدای بزرگ که هیچوقت دستم را رها نکرد، از آن عبور کردهام.
شاید این سرگذشت تلخ باشد، اما پایانش روشن است.
این دلنوشته را مینویسم تا شاید حتی یک نفر از تاریکی نجات پیدا کند. این راه، راه روشنایی است و برای هیچکس دیر نیست.
امروز من قربانی اعتیاد نیستم؛ پیروزِ تجربهی خودم هستم.
پایان روشن
تایپ: مسافر رضا
تنظیم: مسافر سعید ل ۲۳
- تعداد بازدید از این مطلب :
101