بنام آنکه دل را آفرید
چشمه مهر و وفا را آفرید
آنکه با یک دم،جهان را جان دهد
بر لب عاشق سخن آسان دهد
گاهی زندگی آنقدر تاریک میشود که گمان میبردم خورشید برای همیشه قهر کرده است....
اما کافیست کمی صبر کرد
چون نور راهش را بلد است
از میان کوچکترین شکافها خودش را به دل میرساند،من آموخته ام که امید همیشه با صدای بلند نمی آید،گاهی در سکوت،با یک لبخند ساده
در یک قدمی ،مینشیند روی شانه هایمان و آرام میگوید من اینجاهستم،همراهیت میکنم،
با پوشیدن پیراهن سپید،میدهد امید و میگیرد از تن درد
با شال سبز و نارنجی و زرد و میگوید من اینجا هستم
و همراهیت میکنم،
باور دارم که هیچ فصلی ماندگار نیست،زمستانها تمام میشود و جوانه ها خودشان را از دل خاک بیرون میکشانند،از همان نوری که طلوع را خلق میکند؛کافیست تا ادامه دهم با امید به همان راهی که زندگی نو بخشید،با نوای فایل های آقای مهندس دژاکام در این زندگی نو هیچ ناامیدی باقی نمیماند،تاریکی ها دورتر از همیشه میشوند
کافیست تا ادامه دهم اما با قدرت.....
دلنوشته: مسافر رضا
تایپ و ارسال : مسافر علی
سایت نمایندگی ابهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
68