English Version
This Site Is Available In English

آموختم نقاطِ قوت خود را شناسایی و پرورش دهم

آموختم نقاطِ قوت خود را شناسایی و پرورش دهم

درود بی‌کران براعضای کنگره که همواره در مسیر آگاهی و رشد قدم برمی‌دارند.

قبل از ورودم به کنگره‌۶۰ فکر می‌کردم تمام مشکلات دنیا فقط برای من رقم خورده است، لحظه‌های زندگی‌‌ام در پوچی و تلخ کامی می‌گذشت، حس خوبی نداشتم و زندگی را همچون رودخانه‌ای که بی‌اراده من را به سوی خود می‌کشید تصور می‌کردم؛ گاهی گرفتار شاخه‌ها می‌شدم و گاهی سنگ‌های سخت جسم من را زخمی می‌کرد و بدون هیچ آرامشی درگیر گذشته بودم تا این‌که صدایی به گوشم رسید "پایان هرنقطه سرآغاز خط دیگری است و پایان شب سیه سپید است" این‌جا بود که مسیر کنگره به روی من گشوده شد. روزهای اول گیج و مات بودم باورم نمی‌شد انسان‌هایی هستند که وجودشان با لبخند آمیخته شده و دستانشان شوق زندگی را هدیه می‌دهد، انسان‌های عاشقی که بی‌منت، تمام تلاشِ آن‌ها بهبود حال دیگران و آغوش گرمشان با عطری از یاد خدا برای همه باز بود؛ آن‌جا بود که چشمانم به سوی نور گشوده و سعادت شاگردی در کنگره نصیبم شد، دریافتم که زندگی مانند رودخانه‌ است؛ اما نه برای غرق شدن؛ بلکه برای جاری شدن به سوی خدمت به خلق، برای بالابردن نقطه تحمل انسان‌ها. کنگره‌۶۰ به من آموخت هم می‌توان سردار بود هم پهلوان، بدونِ منت و چشم داشت، تنها برای عشق ،عشقِ به قدرت مطلق که زندگی را درکنگره از هر مکانی باشکوه‌تر می‌سازد. درکنگره‌۶۰ آموختم دستانی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند؛ زیرا این‌جا زنده بودن، سالم و صالح بودن جاری است، یاد گرفتم با حرکت راه نمایان می‌شود و در سکون زایشی نیست و امروز خداوند مهربان را شکرگزارم که من را در این مسیر که هم سخت و هم سهل است قرار داد تا عشق بی منت و یافتن حقیقت و راه زندگی کردن را بیاموزم.

نویسنده: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌و‌سوم)


"به نام خدایی که عشق را آفرید و حیات را به ما بخشید"

اگر بخواهم از حال و هوای قبل ورودم به کنگره‌۶۰ سخن بگویم، باید اعتراف کنم که آدمی عصبی، کم‌حوصله و همیشه درگیر افکار منفی بودم، در ظاهر همه گمان می‌کردند که من در زندگی هیچ مشکلی ندارم؛ درحالی که در صور‌پنهان زندگی درگیر تخریب‌ مسافری بودم که جسم و روح من را به شدت آزرده کرده بود و همیشه می‌گفتم در دنیا هیچ عدالتی وجود ندارد و خداوند برای بعضی از بندگانش تبعیض قائل است، هیچ‌گاه شکرگزار نبودم و همواره از خدا و اطرافیانم شکایت داشتم؛ اما زمانی‌که با کنگره آشنا شدم تحت تاثیر قرار گرفتم، با این‌که در سفر اول با مسافرم مشکلات فراوانی داشتم تصمیم گرفتم بمانم و به تدریج متوجه شدم که عدالت خداوند درست است و در واقع، عدالت به رفتار و نگرش خود ما بستگی دارد. در کنگره‌۶۰ آموختم که باید شکرگزار باشم و از داشته‌هایم لذت ببرم؛ دیگر شکایتی ندارم و مشکلاتی که با آن‌ها دست به گریبانم، در حقیقت ریشه در خود من دارد. نخستین باری که در جلسه سردار شرکت کردم، احساسی ژرف و شگفت‌انگیزی وجودم را فرا گرفت، حسی ناب و آرامش‌‌بخش که قبل از آن هرگز تجربه‌ نکرده بودم، بسیار خرسندم که توانستم عضوی هرچند کوچک از لژیون سردارباشم و بالاخره به لطف خداوند و هدایت‌های آقای مهندس توانستیم به رهایی دست یابیم و اکنون از ته دل شادمانم که کنگره، با تأثیرات شگرف خود زندگی‌ام را به مسیر روشنی هدایت کرده است. در پایان هزاران بار شکرگزار پرودگارم هستم که این فرصت را به من داد که در کنگره حضور یابم و آرزومندم در این راه با خدمتی صادقانه نه تنها رضایت کنگره را جلب کنم؛ بلکه با عمل به آن‌ها خود و خانواده‌ام به آرامش برسیم.

نویسنده: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌و‌سوم)


خداوند همیشه راه درست را به ما نشان می‌دهد، در پیچ‌وخم‌های زندگی دست ما را می‌گیرد و با رحمت بی‌پایانش، به سوی روشنایی هدایت کرده و در هر گام به ما یادآوری می‌کند که تنها در مسیر صداقت و محبت، آرامش خواهیم یافت. قبل از ورودم به کنگره، انسانی افسرده، گوشه‌گیر و تنها بودم با همه مشکل داشتم و احساس می‌کردم کسی من را دوست ندارد، از رفتن به مهمانی‌ها بیزار بودم‌ و اگر در جمعی سخنی گفته می‌شد به خود می‌گرفتم، تا جایی که بغض گلویم را می‌فشرد‌. در خلوت و تنهایی‌ام، گریه تنها رفیقم بود، هنگام عصبانیت بسیار پرخاشگر می‌شدم و حوصله‌ی هیچ کس را نداشتم تا اینکه با کنگره آشنا شدم. در ابتدا حس خوبی به آن‌ مکان نداشتم و از نوشتن سی‌دی بیزار بودم؛ اما با گذشت زمان که خود هم باور نداشتم شروع به تغییر کردم، شوق رفتن به آن مکان مقدس و نوشتن سی‌دی در من شکل گرفت. با آموزش‌های کنگره یاد گرفتم که باید نیمه‌ی پر لیوان را دید و از ضدارزش‌ها دوری جست، آموختم که نقاط قوّت خود را شناسایی و پرورش دهم و به جای درگیر شدن با رفتارهای دیگران برای خودم زندگی کنم، خودم را دوست داشته باشم و گاهی اوقات با خرید یک هدیه هرچند کوچک، حال دلم را خوب کنم. من که همیشه از رنگ‌های تیره در پوشش خود استفاده می‌کردم اکنون با رنگ‌های زیبای طبیعت که قبلاً هرگز نمی‌دیدم زندگی می‌کنم، از این‌که درب‌های کنگره به روی من گشوده شد شاد و خرسندم و گویی برای من تولدی دوباره بود، از خداوند بسیار شاکرم و امیدوارم توان خدمت به دیگران را پیدا کنم، همچنین از آقای مهندس بابت آموزش‌های گران‌‌بهایی که به ما هدیه دادند صمیمانه سپاسگزارم، از راهنمای عزیز و مهربانم بی‌نهایت متشکرم و امیدوارم بتوانم با خدمت کردن، جبران زحمات ایشان را بنمایم.

نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌وسوم)

اولین روزی که با مسافرم به کنگره وارد شدیم همه چیز برای من تازه و شگفت‌انگیز بود، خواندن آوای کنگره، حرمت‌ها و حتی دعای پایانی در میان این فضا، احساسی از آرامش را در وجودم جاری کرد؛ آرامشی که قبل از آن در هیچ جایی تجربه نکرده بودم همسفرانی را دیدم که دردهایی مشابه من داشتند که در این مکان همه به درمان می‌رسیم. با گذشت زمان درکنگره ماندگار شدم، فهمیدم این‌جا تکه‌ای از بهشت خدا است بهشتی که با دستان پر مهر آقای مهندس تاسیس شده تا همسفر و مسافر در کنار هم، از آموزش‌های ناب ایشان بهره‌مند شوند و معنای عشق، محبت، زندگی، بخشش، امید و درست زندگی کردن را بیاموزند. به لطف خداوند و با روش تغذیه سالم که آقای مهندس ابداع کردند، توانستم کاهش وزن داشته باشم و بسیار خوشحال هستم، امیدوارم بتوانم آموزش‌ ها را به‌ درستی فرا بگیرم و در عمل به کار بندم و در این مسیر، ماندگار و خدمت‌گزار خوبی باشم. در پایان از راهنمای عزیزم که با خلوص نیت و عشق آموزش می‌دهند، صمیمانه سپاس‌گزارم و از خداوند بهترین‌ها را برای ایشان خواستارم.

نویسنده: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌وسوم)

ویرایش: همسفر زهرا رهجوی همسفر راهنما محبوبه (لژیون بیست‌ویکم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی همسفر راهنما مینا (لژیون بیست‌و‌سوم)
عکس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
نمایندگی همسفران کنگره۶۰ شعبه سلمان فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .