جلسه یازدهم از دوره شانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰ نمایندگی اردستان با استادی راهنما مسافر حمید، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه "نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش" روز یکشنبه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
ابتدا خدا را شکر میکنم که امروز اجازه داد در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم. از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان بابت فراهم کردن چنین بستر آموزشی تشکر میکنم. از راهنمای سفرDST مسافر کمال، راهنمای نیکوتین مسافر پژمان و راهنمای تغذیه سالم مسافر پیام کمال تشکر و قدردانی را دارم.
در مورد دستور جلسه نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش اولین سوالی که برای من تازهوارد پیش آمد این بود که اگر قرار بود بنویسم و درس بخوانم مدرسه میرفتم و شاید سوال خیلی از افراد کنگره هم همین باشد و خیلی مقاومت میکردم که سیدی ننویسم. راهنمایم مسافر کمال با کسی شوخی نداشت میگفت: "باید سیدی بنویسید." خیلی از راهها را امتحان کردم که کسی برای من سیدی بنویسد و راهنما را دور بزنم. بهترین و کوتاهترین راه را انتخاب کردم نشد، چرا نشد؟ برای اینکه قانون کنگره به این شکل بود که سیدی نوشته شود.
نوشتن سیدی سخت هست، نمیگویم سخت نیست؛ ولی دستمزد قشنگی دارد. من برای ننوشتن سیدی خیلی خودم را اذیت کردم، یک کوه بزرگی به نام سیدی برای خودم درست کرده بودم و اسمش که میآمد میخواستم با تیر اطرافیانم را مورد هدف بگیرم و به آقای مهندس و خدا و پیغمبر بیراهه میگفتم که اینجا آمدهام که شیشه، هروئين، متادن و قرص را درمان کنم و احتیاجی به نوشتن سیدی نیست.
زمان برد تا متوجه شدم برای درمان نیاز به آموزش و نوشتن سیدی دارم. من همیشه فکر میکردم که شربتOT را بخورم تمام است. آقای مهندس در صحبتهای خود میگوید: "هر کس OT میخورد فقط ترک کرده است، کار خاصی انجام نداده؛ باید مکملهای دیگری کنار این شربت باشد تا به درمان برسد." مورد دیگر هم اینکه همیشه میگفتم: نوشتن سیدی قرار است کجای من را خوب کند. هنوز هم راهنمایم مسافر کمال میگوید: "دنبال این نباش که قرار است کجای تو را خوب کند." در مقابل ننوشتن سیدی از سفر دومیها سوال میپرسیدم که شما برای نوشتن چه کار کردید؟ میشود سیدی ننویسیم یا به کسی بدهیم تا بنویسد؟

من یادم میآید که از نوشتن سیدی ناامید شدم، به همسفرم گفتم بیا همراه من باش میخواهم خوب شوم و سیدیهای من را تو بنویس، او هم گفت: چشم مینویسم و شروع به نوشتن کرد، وادی اول را برای من نوشت و من آوردم تا راهنمایم امضا کند و او برای من پیامی نوشت و خدا شاهد است هیچکس نتوانسته بود اینقدر حال من را خراب کند و در راه برگشت به خانه گریه میکردم، به من گفت: "خودت هستی" و سر لژیون حالم خیلی بد شد، با خودم گفتم عجب کاری کردم. او به من فهماند که من این تمام راهها را رفتهام، این سیدی که همسفرت نوشته و آوردی برای من فرقی نمیکند، من برای حال خودت میگویم.
برای راهنما فرق نمیکند که ما سیدی مینویسم یا کسی دیگر، راهنما امضا میکند و این نوشتن در درمان خیلی کمک میکند؛ باید سیدی را بنویسیم و تکرار کنیم تا تغییر در ما اتفاق بیفتد. در پایان از آقای مهندس و آقای امین استاد جهانبینی تشکر میکنم و حال خوب خودم را مدیون ایشان هستم.
تایپیست: مسافر سعید (لژیون پنجم)
ویراستار: مسافر رسول (لژیون دوم)
عکاس: راهنمای تازهواردین مسافر ابراهیم
ارسال: راهنما مسافر محمدرضا نگهبان سایت
مسافران نمایندگی اردستان
- تعداد بازدید از این مطلب :
72