English Version
This Site Is Available In English

گذشتن از شیرین‌ترین بند

گذشتن از شیرین‌ترین بند

هفتمین جلسه از دوره نود و یکم کارگاه‌های آموزش خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا نمایندگی شادآباد، با استادی مسافر رضا، نگهبانیِ مسافر جمشید و دبیریِ مسافر احمد با دستور جلسه «گلریزان» روز دوشنبه 19 آبان ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان، رضا هستم، یک مسافر.خداوند را شاکرم که این توفیق را به من داد تا در این جایگاه حاضر شوم. صحبت کردن درباره «لژیون سردار» دشوار است. استاد رعد می‌فرمایند: «باید در درونت چیزی باشد تا بتوانی از بخشش سخن بگویی.» و من که خوب می‌دانم در این دنیا چه‌کاره‌ام و خود را خالی‌تر از آن می‌بینم که در مورد لژیون سردار و بخشش اظهار نظر کنم.
اما برای درک امروزم، ناگزیرم به گذشته برگردم. روزگاری بود که برای ترک، به مشروبات الکلی پناه برده بودم. آنتی‌ایکس من جابجا شده بود و حال من از زمان مصرف مواد هم خراب‌تر بود. چنان در تخریب غرق شده بودم که حتی یکبار دست روی همسفر عزیزم بلند کردم. امروز نمی‌خواهم بگویم تقصیر من نبود یا دست نیروی منفی بود؛ فقط می‌خواهم به آن گذشته بنگرم تا ببینم چه بودم و چه شده‌ام. آن زمان پول می‌دادم تا خودم را نابود کنم، اما امروز پول می‌دهم تا حالم و حال چهار نفر دیگر، خوب شود.
نمیدانم چه اتفاقی افتاد، فقط می‌دانم که از اعماق وجود خواستم و خداوند مسیر کنگره را به من نشان داد. لژیون سردار، بخشش و گلریزان، پایه و اساس رهایی من شد؛ نه فقط از بندهای ظاهری، که از زنجیرهای پنهان درون.
خداوند ابزاری به نام «تن» به من داده است. انسان برای هر کاری در زندگی نیاز به ابزار دارد. برای درس خواندن به معلم نیاز داری، برای خوردن غذا به قاشق و بشقاب، و برای رها شدن، نیاز به «تن» دارد اما چه تنی؟ تنی که مواد مصرف می‌کند، مشروب می‌خورد و سیگار می‌کشد، چه چیزی را می‌خواهد رها کند؟ لطف خداوند شامل حالم شد که آن تن گذشته، با تزکیه و پالایش؛ امروز به تنی آزاد تبدیل شده است. همان جمعی که زمانی دور هم مواد مصرف می‌کردیم، امروز دور هم آموزش می‌بینیم. این تفاوت، تفاوتی بسیار عظیم است.
خدا را شکر که درون این تن، نه تنها نفس من، که نفس‌های دیگری نیز در حال آموزش دیدن هستند. حتی «جن درونم» هم دارد آموزش می‌بیند و قرار است پس از این جهان، او نیز به رهایی برسد.
من هم می‌توانم در این مسیر بمانم و ادامه دهم و هم می‌توانم رها کنم. امروز صبح که خدمت آقای مهندس بودیم، همسفر من خبر نداشت که من برای ایشان واریز انجام داده‌ام و قصد گرفتن اجازه پهلوانی را دارم. روز شنبه، در راه بازگشت از شعبه به خانه، از خداوند خواستم این شجاعت را به من بدهد که با این کار، ذره‌ای از زحمات طاقت‌فرسای همسفرم در این مسیر را جبران کنم. از خدا خواستم اجازه دهد ضرباتی که در گذشته زده‌ام و محبت‌هایی که او برایم کشیده را جبران کنم. خدا را شکر که آقای مهندس نیز موافقت کردند و هنوز دست ایشان را بر سرم حس می‌کنم.
نمی‌دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد و کنگره به کجا برود، اما این را خوب می‌دانم که رهایی من، در کنگره رقم خواهد خورد. قدیمی‌های کنگره می‌گفتند: «تازه‌واردی که به کنگره می‌آید، رهجوهایش آن بیرون در حال مصرف هستند.» یعنی یک رهجو باید تبدیل به راهنما و خدمتگزار شود تا رهجوهایش بتوانند بیایند و رها شوند.
از خداوند سپاسگزارم که به من اجازه جبران خسارت داد. اجازه داد که از این تن، برای رهایی خود و خانواده‌ام استفاده کنم.
گذشتن از پول، بسیار سخت است. بسیاری می‌توانند از تن خود بگذرند و خدمت کنند، اما پول، شیرین است! وقتی می‌خواهی از آن بگذری، گویی استخوان‌هایت خرد می‌شود. دقیقاً در لحظه‌ای که می‌خواهی کارت بکشی، نیروی منفی به سراغت می‌آید و فریاد می‌زند: «قسط داری! ماشینت را باید عوض کنی!» و در همین لحظه است که وادی بخشش برای انسان گشوده می‌شود و صور پنهان، دیگر پیکره‌ها را فرامی‌خوانند که: «بیایید برای رهایی. بیایید، من نیز می‌بخشم و می‌خواهم از بند رها شوم.»
آقای مهندس می‌فرمایند: «بچه‌های سفر اولی لازم نیست حتماً در لژیون سردار باشند. همین که بیایند و سفر کنند، دارو را سر وقت بخورند و گوش به فرمان باشند، خودش همان لژیون سردار است.» اما برای گذشتن از مواد، باید گذشت از پول را نیز تجربه کنیم. برای گسستن هر بندی در زندگی، باید از پول که شیرین‌ترین دارایی ماست، بگذریم؛ وگرنه کار سخت‌تر خواهد شد.
از همه شما که با حوصله به صحبت‌هایم گوش دادید، صمیمانه سپاسگزارم.

تایپ و ارسال: خدمتگزاران سایت شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .