English Version
This Site Is Available In English

کل هستی بر مبنای وادی نهم(نقطه تحمل)اجرا شده است

کل هستی بر مبنای وادی نهم(نقطه تحمل)اجرا شده است

هفتمین جلسه از دوره‌ بیست و دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره۶۰ نمایندگی گنجعلی‌خان کرمان،به استادی راهنمای تازه‌واردین مسافر محسن، نگهبانی مسافر منصور و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه «وادی نهم،وقتی  نیرویی  از  کم  شروع  شود  و  به  درجه  بالا  و  بالاتری  برسد  نقطه  تحمل  پیدا  می‌شود  و  تأثیر  آن  روی  من » سه‌شنبه ۱۳ آبان‌ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

 

 سخنان استاد:

سلام دوستان محسن هستم یک مسافر.

ابتدا خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم توفیق نصیبم شد در کنگره حضور داشته باشم از آقای مهندس خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند،تشکر می کنم از راهنمای گران قدرم  علی آقا و راهنمای درمان  سیگارم آقا مجید ایجنت محترم. 

دستور جلسه وادی نهم،موضوع وادی نهم «نیرویی است که از کم شروع می‌شود و به درجه بالاتر می‌رسد و در نتیجه، نقطه‌ی تحمل ایجاد می‌گردد». وادی نهم در کل هستی به اجرا درآمده است؛ به گفته‌ی آقای مهندس، کل هستی بر مبنای وادی نهم است.

برای مثال، آقای مهندس می‌فرمایند: «کل هستی بر مبنای وادی نهم اجرا شده است.»

من، محسن، بعد از تولدم شروع به رشد و بزرگ‌تر شدن کردم. در مسیر زندگی به‌سوی ارزش‌ها حرکت نمودم، اما به‌تدریج به سمت ضد ارزش‌ها رفتم و در همان مسیر شروع به رشد دیگری کردم. یادم هست در ابتدا با یک قرص ترامادول در هفته شروع کردم و کم‌کم به جایی رسیدم که روزانه شش قرص متادون و سه گرم شیره مصرف می‌کردم. نقطه‌ی تأمل در موضوع اعتیاد من همین‌جا بود.

حال، اگر بخواهم از ضد ارزش‌هایی که درون من رشد کرده‌اند فاصله بگیرم، نمی‌توانم این کار را ناگهانی انجام دهم؛ بلکه همان‌طور که ذره‌ذره به وجود آمدند، باید ذره‌ذره از بین بروند. همان مثالی که آقای مهندس روز چهارشنبه فرمودند: مثل فصل‌ها، مثل طبیعت و مثل رویش درخت، که هیچ‌چیز در آن ناگهانی اتفاق نمی‌افتد، بلکه به‌تدریج و آرام‌آرام شکل می‌گیرد.

من باید با استفاده از جهان‌بینی خود، این تغییرات را در درونم ایجاد کنم. در جهان‌بینی می‌آموزم که ضد ارزش‌هایی را که طی ده یا بیست سال در خود پرورش داده‌ام، باید کم‌کم کنار بگذارم و آنها را کم‌رنگ‌تر کنم.

اگر در خانه نتوانم با فرزندم رفتار مناسبی داشته باشم، زود عصبانی یا زود قضاوت کنم، دلیلش این است که نقطه‌ی تحمل من هنوز شکل نگرفته و آن را درک نکرده‌ام. اما خدا را شکر می‌کنم که در کنگره حضور دارم و در تلاش هستم درست زندگی کنم. سعی دارم از آموزش‌های کنگره و راهنمای خود بهره ببرم تا بتوانم در سفر اول، طی ده تا یازده ماه، روی صندلی بنشینم و ذره‌ذره مواد از من گرفته شود.

در سفر اول دقیقاً همین اتفاق برای من افتاد. گوش‌به‌فرمان راهنما بودم، ده ماه روی صندلی نشستم و به‌تدریج مواد از من گرفته شد. توانستم در مسیر حرکت کنم و پس از حدود یازده ماه، زندگی بدون مواد را تجربه نمایم.

اکنون نیز که باز روی صندلی هستم، در حال آموزش دیدن و تلاش برای به‌کارگیری آموزه‌های کنگره در زندگی‌ام هستم تا زندگی‌ام رو به جلو حرکت کند.

من همیشه در لژیون تازه‌واردین به تازه‌واردها می‌گویم: اگر می‌خواهید حال‌تان خوب شود و درمان شوید، تمام افرادی که در سالن حضور دارند، می‌توانند به شما کمک کنند، به شرطی که خودتان بخواهید. حتی همین صندلی‌ای که زیر پای شماست، می‌تواند به شما کمک کند؛ همان‌طور که من، محسن، در سفر اول خواستم، روی صندلی نشستم و آن صندلی به من کمک کرد. امروز نیز که روی صندلی هستم، این صندلی دوباره به من کمک می‌کند تا گره‌های زندگی و ضد ارزش‌هایم را کم‌کم کنار بگذارم.

همان‌طور که آقای مهندس می‌فرمایند، تمام ضد ارزش‌ها باید به‌صورت هم‌زمان و تدریجی کم‌رنگ شوند، نه اینکه یکی حذف شود و دیگری باقی بماند. هدف رسیدن به تعادل است.

اکنون وظیفه‌ی من در برابر این صندلی چیست؟

من که با نشستن روی این صندلی درمان شدم، زندگی بدون مواد را تجربه کردم و به حال خوش رسیدم، امروز نیز باید وظیفه‌ی خود را انجام دهم. همان‌طور که دیگران برای فراهم شدن این صندلی از خواسته‌های خود گذشتند، من نیز باید این مسیر را ادامه دهم. زیرا دیگران کاشتند تا من امروز بتوانم برداشت کنم؛ حال وظیفه‌ی من است که من هم بکِارم تا آیندگان برداشت کنند.

هفته‌ی آینده جشن گلریزان است و من، محسن، وظیفه دارم سهم خود را ادا کنم. به قول آقای زرکش، دیده‌بان محترم، تمام عزیزانی که در لژیون سردار عضو هستند و سهم خود را می‌گذارند، پهلوان‌اند. بسیاری از این عزیزان صدِ خود را گذاشته‌اند و در صور پنهان پاداش خود را گرفته‌اند.

این «صد» می‌تواند مبلغی اندک یا بسیار باشد؛ ممکن است برای یک نفر یک میلیون تومان باشد و برای دیگری ده میلیون، شصت میلیون، ششصد میلیون یا حتی یک میلیارد تومان. مهم آن است که هر کس بر اساس توان خود، صدِ خویش را بگذارد.

من باید به این درک برسم که کنگره از من چه گرفت، چه به من داد و هنوز چه چیزهایی به من می‌دهد. اگر به این فهم برسم، یقین دارم که ادامه‌دهنده‌ی این راه عظیم خواهم بود، همان‌طور که دیگران ماندند و بذر این مسیر را کاشتند تا من، محسن، به آرامش برسم.

خوشحالم که خانواده‌ام نیز در این مسیر آرامش یافته‌اند. امروز پدرم، خانواده‌ام و حتی همکارانم در کنگره حضور دارند. وظیفه‌ی من است که این حس خوب را برای آیندگان به‌جا بگذارم، چراغی را که ممکن است در خانه‌ای خاموش شود، روشن نگه دارم و حس خوب زندگی را به دیگران منتقل کنم.

از ته دل می‌گویم: در این چهار سالی که در کنگره بوده‌ام، دیده‌ام افرادی که زکات حال خوش خود را ندادند و فکر کردند زرنگی کرده‌اند، پس از مدتی حال خوش‌شان را از دست داده‌اند و دوباره به نقطه‌ی اول بازگشته‌اند. ان‌شاءالله من، محسن، از خواب غفلت بیدار باشم و جزو آن افراد نباشم.

آقای مهندس چندی پیش نکته‌ای فرمودند که بسیار در دل من نشست. گفتند: «به همان وضوحی که من شما را می‌بینم و شما مرا می‌بینید، اعمال خیر و شر شما نیز به همان وضوح به خودتان بازمی‌گردد.»

من نیز این سخن را با جان درک کردم؛ چه کار خیر باشد و چه شر، نتیجه‌ی آن به خود ما برمی‌گردد.

امیدوارم درک کنم که در کجای این داستان قرار دارم، روی چه صندلی‌ای نشسته‌ام و زیر نظر چه استادی هستم. آقای مهندس در زمانی زندگی می‌کنند که به فکر من، سیگار من، اضافه وزن من و حتی فهم من هستند. در لژیون سردار، فهم و خواسته اهمیت زیادی دارد.

من در لژیون سردار خواسته داشتم؛ اولین سالی که عضو شدم، با فروختن وسیله‌ای که دوستش داشتم، سردار شدم. سه و نیم میلیون تومان تعهد داشتم. اوایل سفرم تمام شده بود و شروع سختی داشتم، اما همان وسیله را فروختم و سرداری را پرداخت کردم.

یک سال بعد نتیجه را دیدم و متوجه شدم که اگر آن وسیله در خانه مانده بود، شاید باعث فاجعه می‌شد. با مبلغی اندک، مثل پانصد تومان، شروع کردم و هر بار بیشتر دادم. در نهایت متوجه شدم پولی که برای کنگره می‌دهی، اگر خواسته‌اش را داشته باشی، خودش به سمت تو بازمی‌گردد.

این تجربه‌ی شخصی من است. چون ابتدا تصور می‌کردم که بعد از کمک، پنجاه یا صد میلیون تومان برایم بازمی‌گردد، اما بعدها فهمیدم که پاداش واقعی بسیار ارزشمندتر از پول است.

روزی با فرزندم نزد پزشک رفتیم؛ حال او وخیم بود. دکتر گفت چرا دیر آورده‌اید، عفونت وارد خونش شده است. بدنم از شدت ترس خیس عرق شد. همان لحظه ناخودآگاه نگاهم به انگشترم افتاد و ایمانم قوی‌تر شد. دکتر آزمایش نوشت و وقتی نتیجه آمد، خدا را شکر مشکلی نبود. آن‌جا فهمیدم که همه‌چیز فقط پول نیست؛ گاهی یک اتفاق می‌تواند حال خوش انسان را از او بگیرد.

از همه شما سپاسگزارم که به سخنان من گوش دادید.

 

تایپ:مسافر مصطفی لژیون دوم 

عکس: راهنما مسافر حسین

ویرایش و ارسال:مرزبان خبری مسافر مجید 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .