سلام دوستان طالب هستم یک مسافر،در پیچوخم کوچهپسکوچههای تاریک دیروز، نوای دلانگیزی که گوشم را نوازش میکرد، از تبار عشق برخاست؛ آوایی از جنس آرامش و مهر، نجواگر حقیقتی ناب:
«ببخش، تا بخشیده شوی».
آمده بود تا نهال عشق و امید را در دلهای خسته برویاند، تا ما را از گذرگاههای دشوار و تنگناهای جانفرسا عبور دهد، و از گردابهای سهمگین و طوفانهای درون رها سازد.
و من، در تلاطم طوفانهای ویرانگر درون، دستی را دیدم؛ نه دستی برای گرفتن، بلکه برای بخشیدن. دستی از جنس لژیون سردار، با تار و پودی از نور و امید. سردار بودن یعنی دل را از بند تعلقات رها کردن، یعنی بخشیدن نه از سر دارایی، بلکه از سر دانایی؛ از درک حقیقتی که در سکوت جان و در خدمت بیمنت جاری است.
.gif)
لژیون سردار، پیمانی است مقدس؛ انتخابی است برای عبور از «من» و رسیدن به «ما». یعنی دیدن درد انسان دیگر و بیتفاوت نبودن نسبت به آلام او. یعنی بخشیدن با تمام وجود و با نگاهی به درون، تا رسالت عشق و رهایی را به زیباترین شکل ممکن به فرجامی نیکو برسانی. بخشش، آغاز پرواز است، و لژیون سردار مأمنی است برای رسیدن به این رسالت بزرگ.
تهیه وتنظیم مرزبان خبری مسافر عزت.
بارگزاری مسافر سعید لژیون سوم.
- تعداد بازدید از این مطلب :
26