اخبار ویلیام وایت_ نمایندگی شقایق قشم
دستور جلسه: وادی هشتم و تأثیر آن روی من
استاد لژیون: مسافر ندا
سخنان استاد:
سلام دوستان ندا هستم یک مسافر.
خدا را شکر میکنم که یک روز دیگر در کنگره هستم و میتوانم آموزش بگیرم تا از آنها استفاده کنم و بتوانم خدمت کنم.
دستور جلسهی این هفته، وادی هشتم است که با عنوان «با حرکت، راه نمایان میشود» آغاز شده است. در صحبتهای گذشته، خانم هورا جملهی زیبایی میگفتند: «وادی هشتم که میگوید با حرکت، راه نمایان میشود، در صورتی است که ما هفت وادی دیگر را درون کولهپشتی خود داشته باشیم.»
جناب مهندس میفرمایند تمام وادیها آبادی هستند؛ ما از آنها عبور میکنیم و در نهایت به وادی عشق میرسیم، یعنی وادی چهاردهم، و آنجاست که ما قوانین زندگی را متوجه میشویم تا بتوانیم در زندگی از این قوانین استفاده کنیم.
وادی هشتم این سؤال را مطرح میکند که وقتی فهمیدیم راه چیست، مقصد کجاست؟ مسیرمان چگونه است؟ با چه شرایطی میخواهیم روبهرو شویم؟ در این راه باید اینها را برای خودمان مشخص کنیم. من فکر میکنم سختترین کاری که در وادی هشتم انجام میدهیم، حرکت کردن است که مقولهی سختی میباشد، چون زمانی که میخواستیم سفرمان را آغاز کنیم، دقیقاً بخش سختِ داستان این بود که میبایست به سمت درمان حرکت میکردیم. چون وقتی وارد مسیر شدیم، دیگر همهچیز برای ما روشن بود؛ مقصد را مشخص کردند، راه را برایمان چراغانی کردند و ما دیگر دغدغهای نداشتیم.
در واقع، حرکت کردن در ابتدای امر مهم است. مشارکتی میخواندم از مسافران که نوشته بودند: «انسان شبیه اتومبیل است؛ وقتی میخواهیم حرکت کنیم، دندهی یک بیشترین فشار را به ماشین وارد میکند، ولی همان دنده به ما کمک میکند تا وارد دندهی دو شویم و به مسیرمان سرعت ببخشیم.»
این شروعِ حرکت در ابتدای قضیه، برای همهچیز سخت است؛ چه ما که میخواهیم سفر درمان اعتیاد انجام دهیم، چه بخواهیم چاقیمان را درمان کنیم، و چه بخواهیم سیگارمان را ترک کنیم. این حرکت کردن در ابتدا سخت است. در آغاز نیز، پیش از تأسیس کنگره، جناب مهندس حرکت کردند و توانستند مسیر را برای ما روشن کنند تا در این مسیر ما هم درمان شویم.
در وادی هشتم به چند مورد اشاره شده است. اولین و مهمترینِ آنها، «حرکت» بود و دومین مورد، مسألهی «جبران خسارت» است. در وادی هشتم یاد میگیریم در سه جایگاه مختلف جبران خسارت کنیم: اول، جبران خسارت از خودمان؛
دوم، از خانواده؛ و سوم، جبران خسارت از جامعه.
در وادی گفته نمیشود که جبران خسارت این است که به فردی بگوییم: «من قبلاً پولی از تو دزدیدهام و حالا میخواهم جبران کنم.» خیر، این کار را نمیکنیم. در کنگره میگوییم جبران خسارت از خودمان همین است که به کنگره آمدهایم و درمان جسممان را شروع کردهایم. چرا؟ چون سیگار کشیدن سیستم ایمنی بدن ما را ضعیف میکند و کنگره از ما میخواهد سیستم ایمنی بدنمان را قوی کنیم.
جناب مهندس همیشه میفرمایند: «ما در کنگره نباید سکته یا بیماری داشته باشیم.» همین حرکتِ ما، جبران خسارت از خودمان است؛ همین که از مسیر ضدارزشی دور شدیم و در مسیر ارزشی قرار گرفتیم، میشود جبران خسارت از خود. ممکن است زمان ببرد؛ فرد در طول دوران اعتیاد به خودش آسیب زده، کارهایی کرده که به جسمش لطمه وارد شده و جبران آن مستلزم زمان است. نمیتوانم بگویم در سفر اول، تمام جبران خسارتها از خودم را انجام دادهام.
جبران خسارت بعدی، جبران از خانواده است. در کنگره یاد میگیریم اگر در زمان مصرف به خانواده احترام نمیگذاشتیم و آنها را نادیده میگرفتیم، وقتی سفرمان را آغاز میکنیم، ابتدا به خودمان اهمیت بدهیم و در ادامهی این اهمیت به خود، بتوانیم از خانوادهمان نیز جبران خسارت کنیم.
به چه شکل؟ در کنگره «هفتهی همسفر» داریم. کسانی که همسفر دارند، با هدیه از ایشان تقدیر میکنند: «ممنونم که در زندگیِ من هستی و همسفرم شدی.» من خودم در کنگره همسفر نداشتم، اما در هفتهی همسفر، با تقدیم پاکت به همسفرم خارج از کنگره، از او تشکر میکنم. قدردانی را به ما یاد دادهاند.
برای مثال، کسی در خانوادهی مصرفکننده است که همسفرش نیست، ولی برای اینکه به او حس خوبی بدهد، از او قدردانی میکند. این قضیه فقط شامل همسفرانی نیست که در کنگره حضور دارند؛ بلکه شامل تمام کسانی است که کنارمان زندگی میکنند و به ما عشق میدهند؛ چه آنان که در مسیر کنگره به ما یاری میرسانند و چه آنان که اصلاً نمیدانند ما به کنگره میآییم.
ما یاد میگیریم اشتباهاتی که مرتکب شدهایم را جبران کنیم و مهمتر از آن، دیگر آن کارها را انجام ندهیم. من آدم بددهانی بودم و بیادبی میکردم به مادرم، خانوادهام و کسانی که دوستشان داشتم. وقتی به کنگره آمدم، آموزش گرفتم و این، جبران خسارت از خانواده است. همین که من دیگر بیاحترامی نمیکنم، سعی میکنم قدرشناس باشم، دیگر به آنها خُرده نمیگیرم. اگر کسی رفتار بدی داشته باشد، نمیگویم «چرا؟»؛ در مقابل، سعی میکنم خوبیهای آن فرد را ببینم تا خودم نیز بتوانم به او عشق بدهم.
جبران خسارت بعدی، از جامعه است. در زمان مصرف، سیگار میکشیدیم و فیلتر سیگار را هرجا بود، روی زمین میانداختیم؛ به گیاهان، درختان و حتی انسانها آسیب میزدیم. هرجا که دوست داشتیم سیگار میکشیدیم. برایم مهم نبود در مترو هستم یا خیر؛ همانجا دلم میخواست سیگار بکشم، بدون آنکه به حق و حقوق دیگران اهمیت بدهم.
در کنگره یاد گرفتیم که در خیابان یقهی کسی را نگیریم و نگوییم «سیگار نکش!» من فیلتر سیگارها را جمع میکنم، در طبیعت جایی که نشستهام زبالهها را جمع میکنم و به اندازهی خودم طبیعت را پاک میکنم، اما نمیتوانم به دیگران بگویم چرا فیلتر سیگار میاندازی؛ چون این کار، ورود به حریم خصوصی دیگران است.
در آخرِ وادی هشتم، مقولهی «پیمان» را داریم. وقتی سفرمان را انجام دادیم و به رهایی رسیدیم، پس از شش ماه میتوانیم پیمان ببندیم. پیمان نیز قواعد خاصی دارد. با آیین خاصی برگزار میشود: لباس تمیز میپوشیم، به مکان مورد نظر میرویم، دو ساعت سیاهه و دو ساعت درخواستمان را مینویسیم، چیزی نمیخوریم و نمینوشیم.
مهمترین نکته در وادی هشتم و پیمان این است که منِ ندا تلاش میکنم دیگر کارهای ضدارزشی انجام ندهم. نمیتوانم بگویم صددرصد انجام نمیدهم یا در این راه به خودم آسیب نزنم. من میترسیدم؛ بعد از یک سال و دو سه ماه پیمان بستم، در حالی که از شش ماه پس از رهایی اجازهی این کار را داشتم، اما ترس داشتم که نکند پیمان ببندم و نتوانم به آن پایبند بمانم.
اما وادی هشتم به ما یاد میدهد که تلاش کنیم از ضدارزشها دوری کنیم و سعی کنیم امروزمان بهتر از دیروزمان باشد. به ما یاد میدهد هر آنچه در کنگره آموزش میگیریم، در زندگی پیاده کنیم.
خدا را شکر میکنم که آقای مهندس هستند و وادیها را چنین زیبا و پیوسته پشت سر هم چیدهاند. دستور جلسات متوالی میآیند و من یاد میگیرم که اگر یکییکی از وادیها گذر کنم، باید آنها را در زندگی بهکار گیرم. در وادی هشتم میگوید: «حرکت کن» و حرکت یعنی کاربردی کردن. من تا وادی هفت حرکتی انجام ندادم؛ وادی هشتم میگوید باید تمام وادیها را در زندگی به عمل تبدیل کنی.
تایپ و گردآوری: مسافر هیلدا_ دبیر لژیون ویلیام
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
19