English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته

دلنوشته

به نام خدا
در ساحل اقیانوس وجود
آن دم که درِ کنگره60 گشوده شد
گویی درِ ملکوت بر دلِ حیرانم باز شد.
پا نهادم در حریمی که عرشیانش "وادی" نام نهاده‌اند.
هر وادی، مقامی است برای عروج روحِ دربند.

از وادی اول آموختم:
جهان، قاضی نیست؛ آئینه‌ است.
در این آینه، چهره‌ای دیده‌ام که ماده از آن رخت بربسته بود.
خود را در عدلِ نظام هستی یافتم.

وادی دوم زمزمه کرد!
خواستن، توانستن نیست؛ شدن است.
شدنِ من، چونان شکفتنِ نیلوفر از مردابِ اعتیاد.
خواستِ من، ققنوسِ وجودم را از خاکستر برانگیخت.

در وادی سوم شنیدم!
سفر درون، از توقف در برون آغاز می‌شود.
ایستادم... و در سکوت، ندایِ وجودِ خویش را شنیدم.
صدایی که از ژرفایِ فطرتِ الهی‌ام می‌آمد.

وادی چهارم رازِ "راه" بر من گشود!
راه، همان رونده است.
من، هم راهم و هم رونده... هم مسیرم و هم مقصد.
کنگره، نقشه‌ی این سفرِ درونی را به آموخت.

و اکنون در وادی پنجم،
به "احساس و اندیشه‌ی متعالی" دست می‌یابم.
حسی که ماده در آن جایی ندارد،
اندیشه‌ای که از ملکوت الهام می‌گیرد.

حالِ من در این سفرِ ملکوتی؛
چونان شبنمی که در اقیانوسِ رحمتِ الهی ذوب می‌شود
بی‌آنکه هویتِ خود را از دست بدهد،
بلكه به عظمتِ هستی می‌پیوندد.

کنگره60، برای من "کعبه‌ی آمال" شد،
وادی‌هایش، منازلِ سلوکِ روح،
و راهنمایانش، پیرانِ راهِ معرفت.

اینک می‌فهمم که "لذت"، رهایی است نه اسارت،
آرامش، در درون است نه در ماده.
و "عشق"، حقیقتی است که در سایه‌رهایی، تجلی می‌یابد.

پایانِ این سفر، آغازِ حیاتی جدید است.
حیاتی که در آن، منِ حقیقی،
بر تختِ جان می‌نشیند
و ماده، بنده‌ای است مطیع، نه اربابی ستمگر.
در پایان از زحمات آقای مهندس دژاکام و راهنمای عزیزم آقای حسین فرزو تشکر و قدردانی می‌نمایم.

دلنوشته مسافر امیر‌رضا لژیون۹
تایپ، ویراستاری و بارگذاری مسافر مجید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .