دومین جلسه از دوره شصت و سوم از سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی خلیجفارس بوشهر با استادی دیدهبان محترم مسافر کامران شریفیان، نگهبانی مسافر داریوش و دبیری مسافر صادق، با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» و اهدای شال ایجنت نمایندگی مسافر مهدی و تجلیل از ایجنت دوره قبل مسافر علی، روز یکشنبه 9 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان کامران هستم یک مسافر.
خداوند را شکر میکنم که کنار هم هستیم و اجازه میدهد آموزش بگیریم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزاریم که بستری فراهم کردند تا در کنار خانوادههایمان زندگی خوب و آرامی داشته باشیم. از همه عزیزانی که در این سالها کمک کردند تا کنگره گسترش پیدا کند و در جایجای کشور عزیزمان شعبه داشته باشیم، سپاسگزاریم.
خدمتگزارانی که واقعاً مسیرها را کوتاه کردند و این مستلزم تلاش و از خودگذشتگی میباشد. واقعاً شخص باید خیلی از خواستههایش، زندگی روزمرهاش، خانوادهاش و وقتش بگذرد تا بتواند یک دستی را بگیرد و یک نفر به رهایی برسد و این کار بزرگی است.
خدمتگزاران در کنگره در جاهای مختلف و در قسمتهای مختلف در حال خدمت هستند. بازگویی و تکرار مطالب به این دلیل است که اگر من روی این صندلی نشستهام و امروز وارد کنگره شدهام و یا اگر یک سال است که درمان شدهام، به خودم یک تلنگری بزنم که خب پس من کجای این داستان زیبا هستم و کجای این قصه قرار گرفتهام؟
آیا انسانها در ظاهر تفاوتی دارند؟ خیر، همه انسان هستیم با همین شکل و شمایل. تفاوتها در عقل و آگاهی افراد است. میزان دسترسی انسانها به نیروی عقل، تعیینکننده تفاوت انسانها میباشد. اینکه من چقدر بتوانم به این نیرو نزدیک بشوم، تعیینکننده است.
اینکه انسان فکر کند و ببیند واقعاً برای چه به دنیا آمده؟ زندگی چیست؟ و مفهوم زندگی یعنی چه؟ من زندگی را در چی میبینم؟ آیا من زندگی را در خوردن و خوابیدن و تولید مثل میبینم؟ یا اینکه یک مفهوم بزرگتر در زندگی نهفته است؟
من خودم به شخصه واقعاً زمانی که با کنگره ۶۰ آشنا شدم، سال هشتاد و چهار بود، دقیقاً شهریورماه بود و آن موقع وقتی بچههای خدمتگزار را میدیدم که از تهران به اصفهان میآیند، واقعاً سوال بزرگی برایم پیش میآمد که این انسانها چه جور انسانهایی هستند؟ مگر میشود در این دوره و زمانهای که عصا را از کور میدزدند، بیمزد و منت اینطور عاشقانه مسیرها را طی کرد؟ واقعاً اینها به عقیده من آن انسانیتی است که در همه کتب آسمانی تعریف شده و مصداق عینی آن اینجاست، در وجود خدمتگزاران کنگره ۶۰ کاملاً آشکار بوده و هست.
پس درک و دانستن یک سری مسائل و فهمیدن مفهوم زندگی در کنگره ۶۰ برای من خیلی سوال بود که تفاوت زندگی من با زندگی این عزیزان خدمتگزار در چیست؟ رفتهرفته آن گمشدهام در زندگی را پیدا کردم. خوردن، خوابیدن و مصرف مواد دیگر من را ارضا نمیکرد. انسان باید یک چیزی به دست بیاورد تا از آن سردرگمی رها و گوهر خودش را پیدا کند. ولی اینکه واقعاً انسان در همه دغدغههایش بتواند یک گوشهای را باز کند برای خدمت به دیگر انسانها، به قول آقای مهندس، چیزی لذتبخشتر از این نیست!
عشق ورزیدن به همنوع، کمک به همنوع و این جای همه چیز را میگیرد. یعنی یک شخصی که این را به معنای واقعی تجربه کند و لمسش کند، به شما قول میدهم سمت دنیای مواد نخواهد رفت.

به هر حال، امروز آقای حکیمی امر کردند که من در خدمتتان باشم و بنده اطاعت امر کردم و برای معارفه یکی دیگر از خدمتگزارانی که امروز در کسوت جدید خدمتی برای اجرای پیمان شال ایجنتی آقای مهدی، حضورتان رسیدهام.
فرمانبرداری تا فرماندهی؛ اگر اشخاصی امروز در کسوت ایجنتی، مرزبانی و در قسمتهای مختلف در حال خدمت هستند، ثمره آن آموزشهایی است که طی سالها دریافت کردهاند. در کنگره ۶۰، افرادی که خواستهاند به هر نحوی تکروی بکنند و یا خواستهاند دانش خودشان، علم خودشان را وارد کنگره ۶۰ بکنند، هیچ وقت ندیدهام در کنگره ۶۰ به جایی برسند یا موفقیتی کسب کنند و خود این افراد باعث ترد شدن خودشان از سیستم میشوند. چون آقای مهندس میفرمایند این سیستم میگردد و خود افراد خدمتگزار را پیدا میکند و قطعاً افرادی که فرمانبردار هستند و قوانین را درست اجرا میکنند، اینها در سیستم ماندگار خواهند بود. اینها یک ریشههایی در سیستم دارند که این ریشهها وصلشان میکند و در قسمتهای مختلف شروع به خدمت میکنند و این باعث میشود که انسان رشد کند، هم رشد در صور آشکار و هم در صور پنهان.
آن چیزی که مهم است این است که من بدانم چیزی را که نمیدانم، همان ندانی را بدان تا بدانی را بدانی و به این نقطه میرسیم که واقعاً من چیزی نمیدانم.
بیرون از کنگره شاید مدرک بالایی داشته باشم، شاید یک جایگاه اجتماعی بالایی داشته باشم، اما وقتی وارد کنگره میشوم به سودم هست که فکر کنم اینجا من چیزی نمیدانم. به قول آقای مهندس میفرمایند یک گروه کوهنوردی وقتی میخواهند برای مثال بروند قله اورست، آن شخصی که رهبری و راهنمایی گروه را به عهده میگیرد، شاید اصلاً سواد هم نداشته باشد، اما فردی است که تجربه دارد و قبلاً آن قله را فتح کرده. این فردی که در این گروه قرار گرفته است، حالا میخواهد پروفسور باشد یا دکتر، باید به آن شخص اطمینان داشته باشد، به آن جلودار، همان که نه سواد دارد و نه معلومات، فقط تجربه دارد، ولی به او اعتماد میکند و هر چه گفت قبول میکند، چون مسئله مرگ و زندگی است.
در کنگره هم همین است. افرادی که در کنگره ۶۰ راهنما میشوند، این راه را رفتهاند و موفق شدهاند. ما داشتهایم راهنمایی در کنگره که مدرک تحصیلی سیکل داشته و فردی به عنوان همسفر وارد لژون ایشان شده که دکترا داشته است، ولی در لژیون ایشان نشسته و آموزش گرفته. اینکه راهنما قبلاً مصرفکننده بوده دلیل نمیشود. مهم این است که این مسیر را رفته و ما باید راهنما را قبول داشته باشیم و باورش کنیم.
راهنما در کنگره ۶۰ کسی است که نشانهها و آدرسها را میدهد. فرد باید خودش مسیر را طی کند، بعد خودش تفکر کند. راهنمای کنگره جای کسی فکر نمیکند و رهجو خودش فکر میکند و تصمیم میگیرد که من این راه را بروم یا نروم. اختیار دست خود شماست، دست راهنما نیست. اختیار در کنگره ۶۰ محترم است. یک جملهای داریم و قدیم میگفتند که کسی را نمیشود به زور وارد بهشت کرد. شخص خودش باید بخواهد که این اتفاق بیفتد و فقط شرطش این است که هر چه راهنما گفت، بگوییم چشم.
اگر هماهنگی میان راهنما و رهجو نباشد، اگر سالها هم بگذرد، نتیجهای نخواهد داشت. ولی اگر تلاش بکند، طی دو الی سه ماه اول با شرایط و محیط و سیستم سازگار میشود و دیگر سختی نخواهد بود. راهنما از خودش چیزی نمیگوید. راهنما طبق پروتکل برنامه میدهد و سلیقهای نیست.
کسی شما را به زور وارد کنگره نکرده و همه ما خودمان به دلخواه وارد کنگره شدهایم. من وقتی به دلخواه وارد کنگره میشوم و با اختیار خودم یعنی شرایط کنگره را قبول کردم، دیگر باید هر چه از من خواستند را اجرا بکنم و این به نفع خود فرد است، به نفع خود من است. اگر درست اجرا بکنم، اگر اجرا نکنم میشوم همان افرادی که آمدند و بعد از یک دورهای از کنگره خارج شدند. سرنوشت من هم جز این نخواهد بود.
به هر حال امیدوارم این حرف شنوی را، این که چشم گفتن را تمرین کنیم. یک زمانی به مواد خیلی چشم گفتیم. فکر کنید الان خیلی سنگین نیست اگر به راهنما، اگر به مرزبان، اگر به ایجنت چشم بگوییم. با خودتان خلوت کنید، ببینید چقدر چشم گفتید. اولویت همه کارهای زندگیمان مواد بود. هر خواستهای اطرافیانمان داشتند، اول خواسته مواد مطرح میبود.
اینجا و در کنگره ۶۰ یک راهنمایی دارید که جلودار شماست و راهنمایی میکند مسیر درمان را، مسیر روشنایی را. تعریف میکند، رصد میکند و اگر میخواهیم از تاریکی خارج بشویم، باید حرف شنوی داشته باشیم. امیدوارم که همه ما به قوانین کنگره احترام بگذاریم، زیرا حرمتهای کنگره در رسیدن به رهایی بسیار مهم هستند.
مراسم اجرای پیمان و اهدای شال ایجنت نمایندگی و تجلیل از ایجنت دوره قبل توسط دیدهبان محترم مسافر کامران شریفیان





نگارش: مسافر صادق (لژیون هفتم)
ویرایش، عکس و ارسال: مسافر اسماعیل (نگهبان سایت)
- تعداد بازدید از این مطلب :
298