سومین جلسه از دوره دوازدهم سری کارگاههای آموزشی - خصوصی ویژه خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی میخک مشهد، با استادی مسافر طیبه، نگهبانی مسافر مهناز و دبیری مسافر پریسا با دستور جلسه «دانایی، دانایی مؤثر و سواد» روز چهارشنبه ۵ شهریورماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۱:۳۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان طیبه هستم یک مسافر
خداوند مهربان را شاکر هستم که امروز توانستم این جایگاه را تجربه کنم و آموزش بگیرم. از راهنمای عزیزم خانم مریم تشکر میکنم که اجازه دادند، امروز در این جایگاه خدمت کنم.دستور جلسه امروز «دانایی، دانایی مؤثّر و سواد>» است. من سالها درگیر مصرف مواد مخدر بودم و برای خودم مشکلات زیادی درست کرده بودم و زندگی بسیار نابسامانی داشتم؛ تا اینکه برای نجات از این مشکلات، وارد یک NGO دیگری غیر از کنگره شدم.
در آن سالها، باوجوداینکه مصرف مواد مخدر نداشتم، امّا همچنان آن مشکلات ادامه داشتند. من تمام تلاشم را میکردم، تا جایی که حتّی در آن NGO راهنما شدم، امّا متأسفانه حال خوبی نداشتم و همچنان آن مشکلات به قوّت خود باقی بود و چهبسا بیشتر هم شدند.
مدتها بود که در مورد کنگره ۶۰ تحقیق میکردم، امّا تعصبهای دستوپاگیر و افکار غلط، اجازه نمیدادند که مسیرم را عوض کنم و تصمیم در مورد این مسئله بسیار سخت بود، به این دلیل که در آن گروه من در جایگاه یک راهنما بودم تا اینکه یکبار برای همیشه آن تعصبهای بیجا و دستوپاگیر را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم که برای درمان به کنگره ۶۰ بیایم.
وقتی مقاومت در برابر درمان را کنار گذاشتم، صدای پای استاد را شنیدم. این جمله را در یکی از سیدیهای آقای مهندس شنیدم. اوایل بسیار سخت بود. قبل از آن فکر میکردم این تغییر جایگاه و به خیال خودم یکمرتبه از بالابهپایین آمدن، من را پیش خودم و اطرافیانم زیر سؤال خواهد برد. این موضوع بسیار غیرممکن برایم جلوه میکرد .
دیروز من در آن گروه یک راهنما بودم و امروز قرار بود در مسیر جدیدی که پیش رویم باز شده بود، در جایگاه یک تازهوارد بنشینم و از صفر شروع کنم. امّا به هر شکلی که بود شروع کردم و به مسیر جدید ادامه دادم. در آن شرایط، آموزشهای کنگره کمک بسیاری به من کرد.
در آن سالها تخریب در قسمت جسمم، باعث پریشانی در روح و روانم شده بود. تا جایی که نمیتوانستم بههیچعنوان ارتباط درستی با افراد خانواده و دیگر اطرافیانم برقرار کنم. مهمتر از هر چیز، من با خودم نیز ارتباط درستی نداشتم. شاید به بیانی دانایی داشتم، امّا فقط در قالب یک سری اطلاعات عمومی و هرگز نمیتوانستم آن دانایی را به دانایی مؤثر تبدیل کنم و وارد مرحله اجرا شوم. بنابراین هیچوقت حالم خوب نبود و رضایتی از خود و زندگیام نداشتم.
طبق گفته آقای مهندس؛ بالاترین علم، علم زندگیکردن است. زمانی که دانایی، تبدیل به دانایی مؤثر شود، رفتهرفته انسان بهسوی یک زندگی باکیفیت پیش میرود که این خود، هنر بسیار بزرگی است.البته دانستنِ این مطلب ضروری است که مصرف مواد بهتدریج جسم و روان مرا تخریب کرده بود و مشکلات رفتاری و عدم تعادل، ذرهذره شکل گرفتند؛ بنابراین خروج از این مخمصه و مشکلات روحی روانی هم بهتدریج شکل میگیرد.
باید بدانیم که روشنایی و تاریکی جدا از هم نیستند و در دل یکدیگر نهفته هستند. جنگ با تاریکیها و منفیها، کارساز نمیباشد؛ بلکه ما یاد گرفتیم وقتی نقطه روشنایی بهتدریج رشد کند، کمکم تاریکی خودبهخود محو خواهد شد و از بین خواهد رفت.
امّا چگونه میتوان این حالت را به وجود آورد؟ جواب اینجاست که؛ وقتی در جایگاه یک سفر اولی هستیم، از فرصتی که به ما داده شده است، بهدرستی استفاده کنیم. بهجای غرزدن، مطیع راهنما و آموزشهای کنگره باشیم. اعتراض در مورد کموزیاد شدن دارو، سی دی ننوشتن، عدم حضور در جلسات، از مسائلی هستند که ممکن است هر لحظه تاریکی بر ما احاطه کند و به مسیر قبل برگردیم. گاهی اوقات خیلی زود، دیر میشود. من در مسیر زندگیام فرصتهای زیادی را ازدستدادهام؛ بنابراین باید از این فرصتی که خداوند و کنگره در اختیارم گذاشته است به نحو احسنت استفاده کنم، تا هرچه زودتر از شرّ مشکلاتی که دستوپای مرا بسته بود، رها شوم.
چه خوب است، مهارت و علم زندگیکردن را بیاموزیم و آموزش، تفکر و تجربیات خود را به دانایی مؤثر تبدیل کنیم، تا به صلح و آرامش دست یابیم. زندگی کنیم و اجازه دهیم دیگران هم زندگی کنند.
تایپ: مسافر طیبه، لژیون پانزدهم نمایندگی میخک
ویرایش: راهنما مسافر مریم، لژیون پانزدهم نمایندگی میخک مشهد
عکس: همسفر پریسا - نمایندگی میخک مشهد
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
45