سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
توفیق شد جلسهای با حضور تعدادی از شعب کنگره داشته باشیم. دقیقاً نمیدانم چند شعبه هستیم، اما حدود ده شعبهای حضور دارند. نگهبان، دبیر، خزانهداران، بخشی از اعضای لژیون سردار و پهلوانان، همچنین ایجنتها و عزیزان راهنما نیز در جمع ما هستند. موضوعی که میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم، چیزی جز کنگره نیست.

شاید رابط مستقیم بعضی از شعبهها من نباشم، اما صحبتها و مشارکتهای همه اعضا برای همه شعبهها کاربرد دارد. کنگره همواره در حرکت است و این حرکت وابسته به تکتک ماست. هر هفته که سیدیها را گوش میکنیم، گویی پنجرهای تازه به افقی جدید گشوده میشود. کنگره پیوسته در حال حرکت است؛ دیروز خود را دارد، اما امروز آن متفاوت از دیروز است. اگر ما در این تغییر و رشد همراه نشویم، از علم کنگره عقب میمانیم و وقتی از آموزش باز بمانیم، اساساً از مسیر درمان و تکامل دور خواهیم شد. مهمترین چیزی که وجود دارد، دانش است. دانش در هستی فراوان است، اما چه کسی میتواند از آن استفاده کند؟ تنها کسی که آموزش ببیند. آموزش است که تعیینکننده است. دانش وجود دارد؛ مثل روش درمان DST که کشف شده است، اما اگر آموزش نبینیم و ندانیم چگونه باید از آن بهره ببریم، فایدهای نخواهد داشت. همین موضوع، تفاوت دانایان و نادانان، و تفاوت دیروز و امروز کنگره را رقم میزند. ما درباره آموزشی صحبت میکنیم که ریشه در دانش الهی دارد؛ آموزشی که به صلح، آرامش و وفاق منجر میشود. شاید آموزش ما دستدوم یا دستسوم باشد، اما درون آن حقیقتی وجود دارد. در کنگره یاد میگیریم فرمانبرداری کنیم تا بتوانیم به فرماندهی برسیم. مسیر تزکیه و پالایش تنها با آموزش ممکن است، و کنگره یک آموزشگاه است. مهم نیست من علیرضا در کدام بخش کنگره خدمت میکنم؛ شرق یا غرب، شمال یا جنوب. مهم این است که خدمت میکنم. صحبت از خدمت صادقانه و عاشقانه است؛ خدمتی که یکی از مهمترین پارامترهای آموزش است، زیرا پشت آن حرکت و نتیجه نهفته است. این نشستها و دورههمیها برای این است که آنچه میآموزیم، به فهم و سپس به اجرا برسانیم. همانطور که در سفر اول، دانش اعتیاد آموزش داده میشود، در سفر دوم دانش زندگی آموزش داده میشود. کنگره برای ما هزینه میکند؛ برای یک سفر اولی هزینه میکند، برای یک راهنما هزینه میکند.فرض کنید برای همین شعبه میلیاردها هزینه شده است؛ رهن، بازسازی، اجاره، آب، برق و سایر مخارج. همه اینها برای این است که یک ایجنت یا یک راهنما بتواند بیاید آموزش ببیند. درواقع، کنگره آموزش میدهد تا بیرون از کنگره درست زندگی کنیم: یک همسر شکوفا، یک پدر شکوفا، یک انسان شکوفا باشیم. حتی یک سفر دومی که میکروفن را میگرداند یا مشارکت میکند، باز کنگره برایش هزینه میکند. ما گاهی اشتباه فکر میکنیم که کنگره بر شانههای ما حرکت میکند؛ در حالیکه این کنگره است که ما را بالا میبرد. یک سفر اولی در آغاز بیماری و بیهوشی دارد، اما در میانه سفر باید بیدار شود و بفهمد چه میگیرد و در عوض چه میدهد. فرمانبرداری، آموزش، اجرا و نتیجه، کلید موفقیت است. مهندس هیچ توقعی از ما ندارد، جز اینکه بفهمیم و از آموختههایمان بهره ببریم تا زندگی بهتری داشته باشیم. هرچه انسان کاملتر میشود، موجودات دیگر نیز راحتتر زندگی میکنند. حتی حیوانات و گیاهان و میوهها تحتتأثیر تکامل انسان هستند. اما تکامل انسان باید با تزکیه و پالایش همراه باشد، وگرنه شهوت و خشم او هم افزایش خواهد یافت.

همه ما در سفر اول هستیم، حتی اگر راهنما یا دیدهبان باشیم. اگر در سفر اول خدمت صادقانه نکنیم، نمیتوانیم آن انرژی را به درون خودمان در سفر دوم منتقل کنیم. یکی از مهمترین ابزارهای اتصال سفر اول به سفر دوم، خدمت مالی است؛ همان بخشش. بخشش موضوعی است که هر انسانی برای تکامل باید بیاموزد. خدمت مالی ما را از ترس به شجاعت میبرد. اگر آموزش ندیده باشیم، در پرداخت نفقه خانواده، در هزینههای ساده زندگی، دچار ترس و اضطراب میشویم. اما وقتی بخشش را تمرین کنیم، آرامش میآید. کسانی که وارد لژیون سردار میشوند، چه با یک میلیون و چه با شصت میلیون تومان، قدم بزرگی در مسیر تکامل خود برمیدارند. این تجربهها برای این است که بیرون از کنگره شجاعانه و درست زندگی کنیم. درک موقعیت، پذیرش فرمان، خدمت علمی، انسانی و مالی، همه لازمه سفر درونی است. عقل جمعی در کنگره مهم است؛ ما به دریچه عقل یکدیگر نیاز داریم. یک شعبه خوب، شعبهای است که ایجنت، مرزبان و راهنماهای هوشیار داشته باشد و بین همه وفاق برقرار باشد. ما برای هیچچیز نمیجنگیم. لطف خداوند ما را کنار هم قرار داده تا به یکدیگر کمک کنیم.
آموزشهای مهندس باید به خوراک تبدیل شود، نه فقط حرف. در بخشش، نخستین مرحله تجربه است. اگر تجربه نکنیم، باقی حرفها بیفایده است. مرحله اول در کنگره، قطع مواد است؛ این تازه دبستان کنگره است. رهایی پایان نیست، آغاز است. از اینجا تازه راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه کنگره آغاز میشود. یک راهنما باید حرکت از نفرت به عشق، از ناامیدی به امید، و از کفر به ایمان را بداند و تجربه کند. کنگره به هیچکدام از ما نیاز ندارد؛ اگر فکر میکنیم کنگره بر شانههای ماست، در اشتباهیم. کنگره با ستونهای محکم دیدهبانان و با هدایت مهندس استوار است و هیچگاه نمیریزد. وظیفه ما این است که در مسیر دانش و احترام، خود را بسازیم.

کنگره روزی شرایط مالی سختی داشت، اما امروز به برکت آموزش و بخشش اعضا در جایگاه محکمی ایستاده است. هر شعبه و هر لژیون با خدمت مالی اعضایش زنده و پویاست. این خدمتهاست که باعث میشود یک انسان گرفتار، به درمان برسد. بعضیها فکر میکنند لژیون سردار فقط برگزار میشود و ما چون نمیدانیم دقیقاً چه خبر است، میگوییم: ما خدمت مالیمان را میکنیم، دیگر چه لزومی دارد در لژیون سردار شرکت کنیم؟ اما سؤال اینجاست: آیا واقعاً لازم است در لژیون سردار حضور داشته باشیم؟ یک راهنما موظف است در لژیون سردار شرکت کند. یک ایجنت هم وظیفه دارد در لژیون شعبهی خودش شرکت داشته باشد. وقتی میخواهیم محاسبه کنیم، باید درست محاسبه کنیم. آقای ترابخانی وقتی میخواهند حسابوکتاب کنند، نمیپرسند چند نفر را رها کردی؛ بلکه میپرسند چند نفر از رهاشدگان تو، فالوآپ دادهاند؟ مهم هم نیست که چند نفر راهنما شدهاند، بلکه این مهم است که در طول این زمان، حاصل دست و فهم تو چه بوده است. برای من هم همین است. برای علی رضایی هم همینطور. ما همه فرمان میبریم. لژیون سردار تشکیل نشده که فقط پول بدهیم؛ بلکه تشکیل شده که بفهمیم. گاهی بعضیها به من مراجعه میکنند و میگویند: پهلوانی اینطور است و آنطور است. اما به من چه ربطی دارد؟ اگر کسی میخواهد پهلوان شود، باید برود پیش آقای مهندس، چون او میداند معنای واقعی پهلوانی چیست.
گاهی شنیده میشود که مثلاً: راهنما می گوید رفتن به لژیون سردار در سفر اول تخریب بهوجود میآورد! اما چه تخریبی؟ چه کسی در کنگره آمده و در جایگاهی خدمتی کرده و در او تخریب ایجاد شده؟ این تفکر اشتباه است. یک سفر اولی نمیتواند پهلوان شود؛ درست است. اما اگر کسی قصد دارد دنور شود یا در لژیون سردار شرکت کند، چرا باید مانعش شویم؟ لژیون سردار ساختار مشخصی دارد؛ نگهبان دارد، دبیر دارد، خزانهدار دارد. آنها آموزش دیدهاند، چون در آنجا پول ملاک نیست، بلکه فهم ملاک است. کنگره به من شالی داده، میکروفونی به دستم داده یا آبدارخانهای به من سپرده، تا من خودم را پیدا کنم. نگهبان، دبیر و خزانهدار اگر جایگاه خود را نشناسند، ضعف بهوجود میآید. ما در کنگره دیدهبان ضعیف و دیدهبان قوی نداریم؛ ستون بلند و کوتاه نداریم. اگر کسی در درون خود احساس کمبود میکند، مشکل از خودش است، نه از ساختار. عضو لژیون سردار باید در جایگاه خود ارزش قائل باشد. نگهبان، دبیر و خزانهدار باید کلامشان بار داشته باشد، باید محقق باشند، باید دربارهی دستور جلسات فکر کنند چون جایگاه به آنها داده شده است.

من خودم بچهپولدار نیستم، همیشه یک کارمند بودهام. وقتی آقای مهندس فرمودند؛ برو در زمین مالی لژیون سردار بازی کن، اول با خودم گفتم این زمین اصلاً به من نمیخورد اما وقتی کنگره چیزی را به ما میدهد، تواناییاش را هم میدهد. همانطور که وقتی شال راهنمایی بر گردن یک نفر انداخته میشود، توان راهنمایی هم به او داده میشود. نگهبان، دبیر و خزانهدار، وقتی با رأی انتخاب میشوند، باید بدانند این رأی و جایگاه، امانت است. همهچیز به این بستگی دارد که تو در آن جایگاه چگونه بازی میکنی. اگر کسی جایگاه خود را درست بشناسد، دیگر ترسی ندارد اما اگر از جایگاه خارج شود، تازه میفهمد که هیچ ندارد. پس باید ارزش بگذاریم بر جایگاهی که به ما داده شده است. یک دیدهبان باید این را بگوید، یک راهنما، یک ایجنت، یک مرزبان، و همینطور نگهبان، دبیر و خزانهدار. نباید فکر کنیم چون سفر دوم هستیم یا ایجنت یا مرزبان یا راهنما شدهایم، کار تمام است تازه اول راه است.
آقای علیرضایی همیشه میگوید: باید یاد بگیری با لباس مناسب در جلسه بیایید، آستینکوتاه نباید بپوشید، مرتب باشید تا از تو الگو گرفته شود. نگهبان، دبیر و خزانهدار موظفاند جلسات را با لباس سفید برگزار کنند، موظفاند حداقل هفتهای یکبار دربارهی دستور جلسه مشارکت کنند و آن را به لژیون سردار پیوند دهند. خدمت مالی، علمی و عملی، هر سه باید در وجود ما بذر کاشته شوند. خدمت است که انسان را جلو میبرد. خدمت گرهها را باز میکند، حتی اگر اول گره بزند. این راه، راه سازگاری است؛ راه صراط مستقیم است. در این مسیر، باید بپذیریم عدالت الهی جاری است. حق ممکن است با ما باشد، اما حقیقت چیز دیگری باشد. حقیقت است که تعیینکننده است. حقیقت است که عدالت را اجرا میکند. ما باید یاد بگیریم که بپذیریم، حتی اگر شرایط سخت بود. چون امروز بهترین موقعیت برای عبور از گذرگاههاست. مسیر روشن است، چراغ گذاشته شده است. در نهایت، ایجنتها، راهنماها، مرزبانها، نگهبانها، دبیرها و خزانهدارها، همه موظفاند وفاق ایجاد کنند. اگر گاهی از رفتاری خوشمان نیامد، باید بپذیریم و همدل باشیم، چون قرار نیست بمانیم؛ قرار است تغییر کنیم، جایگاه درونیمان را عوض کنیم. همهی ما باید اثر خود را بگذاریم، حتی اگر کوچک باشد.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، از همه شما سپاسگزارم.

عکاس: مرزبان خبری
تایپ، ویراستاری و بارگزاری: مسافر حسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
2503