نهمین جلسه از دوره هفدهم از سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی دلیجان با استادی مسافر علی ، نگهبانی مسافر عباد و دبیری مسافر عباس، با دستورجلسه : " دانایی، دانایی موثر، سواد "، درروز دوشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۴، ساعت۱۷ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان. علی هستم، مسافر.
از آقای سعید، راهنمای محترم، تشکر میکنم که من را قابل دانستند و دعوت کردند تا در اینجا خدمت کنم و آموزش ببینم. از مرزبانان عزیز و همچنین ایجنت محترم نیز سپاسگزارم که این اجازه را به من دادند.
دستور جلسه، «دانایی، دانایی مؤثر و سواد» است. اجازه بدهید کمی از خودم بگویم که کجا بودم و چگونه به کنگره ۶۰ آمدم.

آخرین باری که به دکتر مراجعه کردم، پسرم را برده بودم. قرصها را به دکتر نشان دادم. او گفت: «من نمیتوانم کاری برایش انجام دهم» و به پسرم گفته بود: «او را ببرید؛ فقط سه ماه بیشتر فرصت دارد و بعد از آن خواهد مرد.»
بعد از آن، به خانه آمدم و توسط همسرم (همسفرم) که با سایت کنگره ۶۰ آشنا بود، اینجا را پیدا کردم. خدا خواست و به کنگره ۶۰ آمدم. قبل از آن، به خیلی جای دیگر هم رفته بودم. مصرف سیگارم بسیار بالا بود. در اواخر، فقط قرص میخوردم و سیگار میکشیدم. ده تا قرص را یکجا میخوردم، یک بسته سیگار میکشیدم و میخوابیدم. پنج دقیقه بیشتر نمیگذشت که دوباره بیدار میشدم و باز هم ده تا بیست تا قرص میخوردم. این روال همینطور ادامه داشت. روزی شش تا هفت بسته سیگار میکشیدم و گاهی وضعیت به حدی بحرانی میشد که قابل توصیف نیست.

اینها را گفتم تا بدانید از کجا آمدهام. نباید فراموش کنم. روز رهاییام، آقای محمد (استاد و راهنمای محترم) آنجا بودند. آن روز، بچههایم—دخترم، پسرم و حتی همسرم—همگی گریه میکردند. آقای محمد به من گفتند: «اگر میخواهی اینجا بمانی و این راه را ادامه بدهی، باید خدمت کنی و قبول بشوی که راهنمایی شوی.» من هم همین کار را کردم و خدا را شکر که پذیرفته شدم.
حالا چرا اینها را گفتم؟ چون در گذشته، آن چیزی که به عنوان «دانایی و دانایی مؤثر» گفته میشد، برای من فقط در حد اطلاعات بود. میدانستم، اما عمل کردن به آن برایم بسیار سخت بود. به کارها عمل کردن… برایم دشوار بود. آن زمان، به آدمهای مثبت میچسبیدم. حرفهای مثبت میزدم و میگفتم: «این راه خوب است، این کار درست است؛ اینها را انجام بدهید.» اما در عمل، صفر بودم. فقط در حد اطلاعات بودم.

کنگره ۶۰ به من یادآوری میکند—همانطور که آقای مهندس بارها تأکید کردهاند—که اگر میخواهی زندگیات درست شود و علم زندگی را یاد بگیری، باید بدانی که علم زندگی چیست: یعنی چیزهایی را که میدانی و در مسیر صراط مستقیم و ارزشهاست، به عمل تبدیل کنی. باید کار را انجام بدهی، نه فقط حرف بزنی.
بارها و بارها خودم را کنترل میکنم. وقتی حرفی میزنم، سعی میکنم به آن عمل کنم. امروز سعی میکنم مراقب خودم باشم و بدانم چه زمانی باید به حرفهایم عمل کنم. زیبا حرف زدن یک چیز است، و زیبا عمل کردن چیزی دیگر. اگر به عمل نرسم، مطمئناً به همان تاریکی که از آن بیرون آمدم، بازخواهم گشت.

عمل کردن، یعنی شکرگزاری و سپاسگزار بودن. این چیزی است که امروز به من انرژی میدهد. در کنگره ۶۰ فهمیدم که سپاسگزاری چقدر مهم است. از راهنمایم تشکر میکنم. چگونه؟ با عمل کردن به حرفهایش. همیشه به راهنمایم میگویم: «هر زمان که گرفتار میشوم، نزد شما میآیم و سؤالی از شما میپرسم. باور دارم خداوند از زبان شما، راه را به من نشان میدهد.»
به این مسئله ایمان کامل دارم: حرفی که راهنمایم به من میزند، شاید گاهی به دلم ننشیند، اما قطعاً درست است. صددرصد درست. تا به حال نشده که راهی را که او نشان داده، رفته باشم و برایم خوب نباشد. هر بار که برخلاف گفتهی او عمل کردم و راه خودم را رفتم، به بیراهه رفتهام.
خدا را شکر که اینجا هستم. خدا را شکر که شما هستید. خدا را شکر برای تمام کسانی که اینجا هستند و از آنها انرژی میگیرم. به نظرم هر انسانی به منبع انرژی نیاز دارد، و منبع انرژی من، شما هستید—شما که همدرد من هستید، مرا درک میکنید و میفهمید.
هرچه اینجا یاد میگیرم—در این دو ساعت—سعی میکنم در جامعه و خانوادهام به کار ببندم تا کمکم به آن «دانایی مؤثر» نزدیک شوم و «علم زندگی» را—همانطور که آقای مهندس میفرمایند—در هستی اجرا کنم و از آن لذت ببرم. خیلی ممنون که به حرفهایم گوش دادید.
دریافت نشان ۹ ماه رهایی مسافر علیمردان

عکس: مسافر محمد-لژیون یکم
تایپ، ویرایش و بارگزاری خبر: همسفر مسعود-لژیون یکم
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
212