به نام قدرت مطلق الله
دلنوشته مسافر فرشید از لژیون دهم ، راهنمای محترم آقا سعید
حدود پانزده سال پیش، زمانی که خسته از کار در کنار پدرم بودم، گاهی برای آرامش مقدار کمی تریاک مصرف میکردم. آن روزها هرگز فکر نمیکردم خطری در کمینم باشد. برایم چیزی شبیه یک استراحت کوتاه بود، موضوعی که اصلاً جدی گرفته نمیشد. اما همین غفلت، کمکم مرا در مسیری قرار داد که پایانش تاریکی بود.
هشت سال گذشت و مصرف من آرامآرام تغییر کرد. فشار کار و بودن در کنار مصرفکنندگان دیگر، باعث شد پای هروئین به زندگیام باز شود. از آنجا سقوط من آغاز شد.
تخریبهایم بهقدری آشکار بود که همسرم هم متوجه شد. چند بار تلاش کردم ترک کنم، حتی به سمزدایی رفتم، اما هر بار شکست خوردم. برای اینکه چشمان همسرم کمتر متوجه حقیقت شوند، کنار هروئین به مصرف شیشه روی آوردم تا چرتهایم پنهان بماند. اما واقعیت این بود که من هر روز بیشتر در باتلاق فرو میرفتم.
یک سال این وضعیت ادامه داشت. دوباره تصمیم گرفتم ترک کنم، این بار با کمک پزشک و روانشناس. اما جهل و لجبازی خودم بزرگترین دشمن من بود. همان روز اول نالترکسون مصرف کردم و تا دم مرگ پیش رفتم. بعد از آن خانوادهام مرا به کمپ فرستادند؛ جایی که نه تنها دردهایم کم نشد، بلکه سیگار هم به زندگیام اضافه شد. پس از خروج از کمپ هم دوام نیاوردم. شکستهایم آنقدر زیاد شد که حتی برادرانم، از سر درماندگی و خشم، مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند، اما باز هم نتوانستم دوام بیاورم. خودم هم باور نمیکردم که تبدیل به مصرفکننده تمامعیار "سورچه" شده بودم...
شبی در اوج نئشگی، خسته و درمانده، نامهای برای خدا نوشتم! با تمام وجود از او خواستم که مرا نجات دهد. چند روز بعد، وقتی بیهدف در خیابان قدم میزدم، با فردی غریبه درد و دل کردم. او مرا با کنگره ۶۰ آشنا کرد.
ابتدا سفرم درست نبود، نیمهکاره میرفتم و جدی نمیگرفتم. اما کمکم، درست در تاریکترین لحظههای زندگیام، روزنهای از نور نمایان شد. نوری که همچون معجزهای از دل سیاهی میتابید. به آن نور چنگ زدم، هرچند هنوز غرق در ناامیدی بودم.
امروز، هرچند در آغاز این مسیر هستم، اما قلبم سرشار از امید است. میدانم راهی طولانی در پیش دارم، اما این بار دیگر تنها نیستم.
برای همه کسانی که در آرزوی رهایی هستند دعا میکنم؛ دعا میکنم نوری که من دیدم، بر دل و جان آنها نیز بتابد و مسیرشان را روشن کند.
در پایان، از جناب مهندس دژاکام عزیز، راهنمای بزرگوارم و همه خدمتگزاران کنگره ۶۰ که با آموزشها و راهنماییهایشان زندگی مرا متحول کردند، صمیمانه سپاسگزارم.
ممنون که به صحبتهایم توجه نمودید.
ویرایش و ارسال: مسافر حسام(گروه سایت نمایندگی لوییپاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
51