English Version
This Site Is Available In English

با ورود به کنگره احساس پرواز داشتم

با ورود به کنگره احساس پرواز داشتم

ابتدای ازدواج مسافرم اعتیاد داشت؛ اما من هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتم و خیال می‌کردم تنها سیگار مصرف می‌کند، با وجود نداشتن شغل و درآمد؛ اما پشتوانه مالی داشت و از این بابت خیال او آسوده بود بعد از گذشت چندین سال از ازدواجمان متوجه شب بیداری‌ و رفتار‌های غیر طبیعی از او شدم، شب‌ها خود را با کشیدن نقاشی و یا تماشای تلویزیون مشغول می‌کرد، درنهایت متوجه اعتیاد او به مواد مخدر شدم بعد از مدتی به بیماری سرطان دچار شد؛ اما باز هم از مصرف خود امتناع نکرد، در آن زمان به لطف خدا با شیمی‌درمانی و پرتودرمانی بهبود پیدا کرد بعد از آن مسئله توسط یکی از بستگان مسیر کنگره به ما پیشنهاد داده شد که در این مکان روش درمان قطعی اعتیاد وجود دارد. مسافرم به این امر راضی نمی‌شد تا این‌که خود راهی کنگره شدم و بعد از مدتی نیز مسیر برای او باز شد؛ اما به دلیل بیماری او را در شعبه نپذیرفتند و به‌ناچار در کلینیک شروع به سفر کرد، در آن‌جا نیز دوام نیاورد، بعد از مدتی به لطف خدا به کنگره آمد و مدتی را سفر کرد؛ اما باز هم در طی سفر با گریز زدن سفر خود را خراب کرد و ناتمام ماند، در اینجا لازم است نکته‌ای را بیان کنم که در این سفر من هنوز مسافر‌م را به حال خود رها نکرده بودم و در سفر او دخالت می‌کردم به همین دلیل سفر خوبی نداشت برای بار سوم سفر کرد و خدا را شکر این سفر با موفقیت به اتمام رسید. من و مسافرم با دستان پر مهر آقای مهندس رها شدیم، الحق همان‌گونه که بارها گفته‌ می‌شود در این مسیر باید مسافر را به حال خود رها کنیم و طبق پیام سفر اول به آنچه علاقه داریم مشغول باشیم، هر پیامی که در کنگره خوانده می‌شود برای ما درس بزرگی به همراه دارد؛ اما من ابتدای ورود در تاریکی به سر می‌بردم و بدون توجه به این پیام‌ها کار خود را می‌کردم. خدا را شاکرم که این بستر برای درمان و رهایی ما فراهم شد، از خداوند می‌خواهم برای هر فرد خسته و خواستار درمان این مسیر آشکار شود و لذت این رهایی را بچشد و آرامش به همه خانواده‌ها بازگردد از آقای‌مهندس و خانواده محترم ایشان تشکر می‌کنم، امیدوارم سایه ایشان بر سر ما و تمامی اعضای کنگره مستدام باشد.

نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون پانزدهم)

خداوند محبت و عشق است، خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بهترین مکان آموزشی را در مسیر زندگی من قرار داد و هر روز که می‌گذرد مطالب بسیاری را با تمرین و تکرار برای بالا بردن نقطه تحمل و درست اندیشیدن می‌آموزم، آموختم در کنار مسافر خود باشم و هر دو با وجود سختی‌ها در آرامش مسیر سفر خود را با موفقیت طی کنیم، قبل از ورود به کنگره مسافرم حال خوبی نداشت و کاملاً درمانده بودم؛ اما همیشه به خداوند ایمان قلبی داشتم و امیدوار به این‌که خداوند حتماً راهی برای درمان مسافرم در مسیر زندگی ما قرار خواهد داد. روزی یکی از دوستانم کنگره۶۰ را برای درمان به ما معرفی کرد و من از همان روز اول با ورود به کنگره آرامش را احساس کردم و با تمام وجود و سرشار از امید به راه خود در این مسیر ادامه دادم از همان ابتدا آموزش‌های ناب کنگره را با جان و دل می‌پذیرفتم و انرژی خاصی دریافت می‌کردم تا با سعی و تلاش، تمرین، تکرار و اجرایی کردن آن آموزش‌های ارزشمند بتوانیم پله‌های درمان و ترقی را به همراه مسافر خود طی کنیم، در پایان از راهنمای بزرگوارم بابت آموزش‌های مفید تشکر می‌کنم و هم‌چنین از بنیان کنگره۶۰ آقای‌مهندس دژاکام کمال تشکر را دارم و امیدوارم ما و تمامی سفر اولی‌ها با توکل به خدا و تلاش خود به رهایی برسیم.

نویسنده: همسفر صفیه رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون پانزدهم)

خداوند را سپاس که سعادت داد مسافرم در مسیر کنگره۶۰ قرار بگیرد تا من نیز به واسطه او راه نور و رسیدن به خود را بیابم، از آقای‌مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان تشکر می‌کنم که اساس و بنیان کنگره را بنا نمودند که ما نیز با آگاهی و آرامش زندگی کنیم. داستان از آنجا شروع شد که روزی دندان پوسیده مسافرم توجهم را جلب کرد پیگیر شدم و به او پیشنهاد دادم به دندانپزشک مراجعه کنیم؛ اما او با امتناع هر روز پوسیدگی دندانش بیشتر می‌شد و حساسیت درونی من نیز بیشتر می‌شد، ظاهرش تغییر کرده بود و با وجود سکوت ظاهری در دل دچار شک بودم که او مصرف‌کننده است. روزی به‌صورت خصوصی با او صحبت کردم گفت: مادر اشتباه می‌کنی من مصرف‌کننده نیستم، حس درونیم مرا فریب نمی‌داد هر روز از شدت غصه لرزشی درون بدن خود حس می‌کردم تا این‌که مدتی گذشت و متوجه شدم حسم درست بود و او مصرف‌کننده مواد مخدر است، ولی ظاهراً نمی‌پذیرفت و آن‌جا غم سنگینی در قلبم شکل گرفت و مصرف مسافرم دغدغه اصلی خانواده شد. به چندین روان‌شناس، مشاوره و دکتر اعصاب و روان مراجعه و در مورد مسافرم صحبت کردیم، ولی نتیجه‌ای حاصل نشد حتی چندین مرتبه او را به کمپ اجباری بردیم که بی‌نتیجه بود از همه‌جا که ناامید شدم با خود گفتم؛ خداوندا هر چه دویدم راهی نیافتم، تو راهی را نشانم بده.‌ مسافرم تحصیل‌کرده، مودب و شاغل بود؛ اما مواد مخدر ذره‌ذره تحصیلات، شغل و زیبایی را از او گرفت و کل اعضای خانواده از غصه در حال فروپاشی بود، به‌ظاهر زندگی می‌کردیم از همه‌جا بریده و از درون ویران بودیم تا این‌که روزی مسافرم از من پرسید، مادر چهره‌ات پژمرده و غمگین است مشکلت چیست؟ در پاسخ گفتم؛ من فقط غم تو را دارم تو می‌گویی مصرف‌کننده نیستی، ولی تمام زیبایی و نشاط خود را از دست داده‌ای و این موضوع مرا پریشان می‌کند، او قول داد که این موضوع را حل کند بعد از گذشت چندین روز متوجه حضور او در کنگره۶۰ شدم و آن روز بهترین روز زندگی من بود، به او گفتم حرکت کن من هم در کنارت هستم. اولین روز ورودم به کنگره دریافتم این‌جا مکانی است که سال‌ها در پی آن بودم و از شوق بسیار احساس پرواز داشتم با گذشت زمان حال مسافرم بهتر شد و حال من نیز با آموزش‌ها‌ بهبود یافت، دانستم منِ خاطره چقدر با چشم بسته زندگی کرده بودم و اکنون برای خود به کنگره می‌آیم تا با آموزش‌ها روش درست زندگی را بیاموزم از این بابت بسیار خوشحال هستم. کنگره یعنی شناخت خود، آسایش، آرامش، رسیدن، ثابت نماندن، به حرکت در آمدن و عمل کردن، در پايان بسیار خوشحال هستم که به مکانی پیوستم که اعضای آن بدونِ هیچ‌گونه چشم داشت و انتظاری برای بهبود حال یکدیگر دست به دست هم داده‌اند و این تمام آرزوی من بود. شاکر خداوند هستم از آقای‌‌مهندس، ایجنت شعبه و راهنمای خوبم و همچنین راهنمای مسافرم کمال تشکر را دارم.

نویسنده: همسفر خاطره رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون پانزدهم)

رابط خبری: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون پانزدهم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیـون یکم)
عکس: همسفر صبیحه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌وسوم)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .