English Version
This Site Is Available In English

مسیری پر فراز و نشیب

مسیری پر فراز و نشیب

خدا را شکر، آن روزها که در دل تاریکی‌ها فرو رفته بودم، دروازه‌ای به نام کنگره ۶۰ برایم گشوده شد. همان روز تصمیم گرفتم برای شکرگزاری از رهایی مسافرم، به کنگره ۶۰ بیایم تا بتوانم خدمتی به کسانی که مانند خودم دردمند بودند، انجام دهم. وقتی به کنگره ۶۰ قدم نهادم، تازه متوجه شدم که چقدر خودم نیاز به آموزش دارم و برای کمک به دیگران، ابتدا باید خودم آموزش ببینم.

من شروع به حرکت کردم و با نوشتن سی‌دی‌ها، شرکت در کارگاه‌های آموزشی و حضور در آزمون‌هایی که در شعبه برگزار می‌شد، خودم را محک می‌زدم؛ انگار بهترین سفر زندگی‌ام را طی می‌کردم. روزبه‌روز اطلاعاتم نسبت به خودم بیشتر می‌شد. وجود راهنمای خوبم که همیشه همراه من بود و در تمام لحظات مرا یاری می‌داد، این سفر را برایم لذت‌بخش‌تر می‌کرد. فضای پر از عشق، محبت و امنیت کنگره نیز مرا در رسیدن به هدفم بسیار یاری می‌داد. کنگره به من دوستی، عشق، محبت، رازداری، فرمان‌برداری، مسئولیت‌پذیری، مقاومت در برابر مشکلات و بسیاری چیزهای دیگر را آموخت. این‌ها همه باعث شد بتوانم سفر اولم را با موفقیت پشت سر بگذارم و سپس خود را برای آزمون راهنمایی آماده کنم.

از همان روزی که قدم در این مسیر گذاشتم، می‌دانستم راه آسانی در پیش ندارم و باید چالش‌هایی را پشت سر بگذارم. شروع به برنامه‌ریزی برای مطالعه کتاب‌ها کردم. یادم می‌آید در ماه آخر، اتفاقاتی در زندگی‌ام رخ داد که هر روز مرا از اجرای برنامه مطالعه بازمی‌داشت و این مسیر را برایم سخت‌تر می‌کرد. در آن زمان با خودم عهد بستم که گلایه و شکایتی نکنم و تمام توانم را برای ادامه مسیر بگذارم. باید با همین شرایط در آزمون راهنمایی قبول می‌شدم، پس هر روز تلاش بیشتری می‌کردم و با خود می‌گفتم: همه این اتفاقات گذرا هستند و هیچ‌کدام برای همیشه نیامده‌اند.

در روزهای پایانی که تلاش‌هایم شدت گرفته بود، دیگر این من نبودم که مسیر را پیش می‌بردم؛ بلکه احساس می‌کردم نیروهایی به کمک من آمده‌اند تا همه برنامه‌ریزی‌هایم به موقع انجام شود. روز آزمون فرا رسید و هیچ نگرانی و اضطرابی نداشتم، چون همان‌طور که آقای مهندس فرمودند، وقتی در صراط مستقیم قرار بگیری و تلاشت را بکنی، نیروهایی به کمکت می‌آیند. شش ماه گذشت و پاسخ آزمون آمد. وقتی اسمم را در لیست قبول‌شدگان دیدم، اشک شوق در چشمانم حلقه زد. مسیری که طی کرده بودم، راهی پر از فراز و نشیب بود، اما با عشق، امید، پشتکار و ایمان توانستم به هدفم برسم.

از راهنمای عزیزم سپاس‌گزارم که با صبر و حوصله‌اش سختی‌های راه را برایم هموار ساخت؛ چیزی که تنها با عشق و محبت بی‌دریغش ممکن شد. بابت تمام زحماتش از او تشکر و قدردانی می‌کنم و امیدوارم من نیز بتوانم همچون او، عشق خود را نثار دیگران کنم. کسب جایگاه راهنمای تازه‌واردین مسئولیت مرا سنگین‌تر از پیش می‌کند. امیدوارم با تمام توان، عشق و محبت، در جذب افراد بیشتری به کنگره ۶۰ مؤثر باشم، زکات رهایی خود را ادا کنم و هم‌زمان در این مسیر آموزش ببینم و یاور کسانی باشم که خواهان رهایی هستند.

نویسنده: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .