
به نام آنکه نور را در تاریکیها جاری ساخت
منم، مسافر اسرافیل؛ انسانی که روزی گم بود، نه در کوچههای خاکی شهر که در پیچوخمهای نفسِ سرکش و سایههای جهل.
سالها خیال میکردم رهایی، بریدن از بیرون است، بی آنکه بدانم اسارت، پیش از جسم، ریشه در جان دارد.
اما روزی رسید که تاریکی دیگر مرا اقناع نکرد
درونم فریادی خاموش شنیدم، ندایی که میگفت:
بلند شو! ازآنچه نیستی، فاصله بگیر.
و این آغاز بود؛
در سرزمینی بهنام کنگره ۶۰، زیر آسمان دانایی، قدم گذاشتم.
و خوشبختانه، استاد و راهنمایی چون مسافر عسگر، با نگاهی ژرف و کلامی از نور، فانوس را به دستانم سپرد.
او نگفت نجاتت میدهم، گفت: خودت را بشناس تا نجات بیابی.
و امروز، پس از شش ماه رهایی از مواد مخدر، بهیقین میدانم که بازگشت، تنها با تفکر، ایمان و عشق ممکن شد.
اما هنوز سفری دیگر در پیش بود؛ سفری به درون نفس، به درون حلقههای ناپیدای وابستگی.
این بار، باراهنمایی استاد مسعود، دریافتم که «سیگار» تنها دود نبود، بلکه حجابی بود میان من و درک روشنِ خودم.
اکنون، چهار ماه از آن رهایی میگذرد و من هر نفس را چون امانتی الهی مینگرم.
کنگره به من آموخت که هر انسان، یکذرهی مستقل از هستی است، با حق انتخاب، با شأن و موجودیت.
و من، اکنون باافتخار میگویم:
در این وادی، آموختم چگونه از مصرفکننده به مسافر تبدیل شوم و از مسافر، به انسانی در مسیر خویشتن.
این رهایی، پایان نیست؛
آغازی است برای فهمی نو، برای ساختن، برای خدمت، برای رسیدن به آرامش حقیقی.
و من، این بار نه با ادعا، بلکه باتجربه میگویم:
در تاریکترین لحظهها، اگر بخواهی و بجویی، نور را خواهی یافت...
با احترام و شکرگزاری
مسافر اسرافیل
رهایی از مواد: شش ماه
رهایی از سیگار: چهار ماه
به راهنمایی استاد عسگر و استاد مسعود
در کنگره ۶۰
بارگذاری:مسافر محمد جواد لژیون هشتم
- تعداد بازدید از این مطلب :
90