مدتی است که با خودم فکر میکنم برای چه چیزی به کنگره آمدم؟ چه تحولاتی در من ایجاد شد که ماندگار شدم و پس از رهایی کنگره را ترک نکردم؟ وقتی با خودم فکر میکنم؛ کمی که عقبتر میروم گذشته تاریکی را میبینم. تاریکی و سایههایی وحشتآمیز بیرحمی که سالهای سال همقدم من بودند؛ بیآنکه بخواهم شبهای بیپایانی را کنارم نشستند، در افکارم چنگ انداختند، کار عقلم را مختل کردند، در لبخندهای ظاهریام رخنه کردند، تاریکیهایی که افکارم را پریشان کردند، امید را در من خفه کردند، صبرم را فرسوده کردند و ایمانم را خاکستر کردند؛ حتی به یاد آوردن آن ظلمات هم وحشتآور است و دستانم یخ میزند. آری! فکر میکنم در همان روزهای جهنمی بود که خداوند صدای من را شنید.
درست زمانی که احساس میکردم همه چیز تمام شده و راه نجاتی نیست، خداوند از راه رسید و یک مسیر تازه را نشانم داد؛ جادهای به نام کنگره۶۰ که مقصدش نور و آگاهی است، مقصدش دانایی و شناخت تاریکیهایم است، مقصدش عشق، عقل و ایمان است، مقصدش معرفت و عمل سالم است. حال من که یک همسفر سفر دومی هستم با دانشی که روزبهروز از کنگره دریافت میکنم آرامآرام تکههای خسته و پنهان وجودم را پیدا میکنم تا خودم را بشناسم و از شناخت خود در نهایت به شناخت خداوند برسم. دیگر آن زن خسته و گمگشته نیستم؛ آهسته آهسته به زنی تبدیل میشوم که تاریکیهایش را میشناسد، قبولشان میکند و از دل آنها نور میسازد. حالا که به گذشته نگاه میکنم حضور امروزم در کنگره را بیشتر درک میکنم. باشد که خداوند راه و مسیر کنگره را برای همه دردمندان هموار کند.
نویسنده: همسفر فاطمه (ح) رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر مژده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
46