همسفر زهرا✍
روزی بود که هیچ مفهومی برایم معنایی نداشت؛ نه عشق، نه رهایی، نه حتی انسانیت. تنها چیزی که حس میکردم، سقوط بود در تاریکی که با دستان خودم ساخته بودم. در آن روزها، واژه عدالت برایم بیمعنا بود چرا که خود را قربانی میدانستم، نه مسئول. تصور میکردم دنیا با من ناعادلانه برخورد کرده بود
بی آنکه ببینم چهطور خودم با خودم و دیگران بیعدالتی کردهام. من درگیر تخریب بودم؛ نه فقط تخریب جسم، بلکه تخریب روح، تخریب عشق، تخریب اعتماد… اما روزی فرا رسید، روزی که حقیقت مرا صدا زد. با یک نگاه، یک حرف، یا شاید فقط یک حضور و این آغازی شد برای رهاییام
به کنگره۶۰ آمدم، با دستان خالی، اما دلی پر از امیدی گنگ و آنجا بود که فهمیدم عدالت، چیزی بیرونی نیست. عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و من سالها در جای خودم نبودم. آموختم که باید از خودم شروع کنم که اگر میخواهم جهان اطرافم تغییر کند، باید ابتدا خودم را درست کنم. باید دروغ را کنار بگذارم، فرار را کنار بگذارم و مسئولیت را بپذیرم. در کنگره یاد گرفتم که عدالت، یعنی اگر کاشتهام درو میکنم یعنی اگر تخریب کردهام، باید بازسازی کنم یعنی اگر خواهان نوری،
باید از تاریکی عبور کنی. حالا در مسیر سفرم، در میانه آرامشی که سالها از من دور بود، درک میکنم که عدالت یعنی هماهنگی یعنی بودن در مسیر، یعنی شنیدن، دیدن، عملکردن…و چه زیباست که امروز نه فقط به رهایی جسم،
که به رهایی اندیشه، رهایی از جهل، و رهایی از ظلمی که به خودم کرده بودم رسیدهام. عدالت برای من یعنی: در تاریکی بودن را پذیرفتن و برای روشنایی جنگیدن و اگر امروز نوری در وجودم است، از آن است که در کنگره آموختم: هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش ظلم نمیکند. و هیچکس جز خودم، نمیتواند مرا نجات دهد.
نویسنده: همسفر زهرا لژیون ویلیام راهنما همسفر سحر(لژیون ویلیام)
رابط خبری: همسفر الهه رهجوراهنما همسفر معصومه (لژیون جونز)
تنظیم ارسال: همسفر معصومه رهجو راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
18