English Version
This Site Is Available In English

سفری از تاریکی به روشنایی

سفری از تاریکی به روشنایی

دل نوشته" سفری از تاریکی به روشنایی" به قلم مسافر غلامرضا رهجوی راهنمای محترم مسافر سعید از لژیون ششم نمایندگی بیرجند؛

به نام قدرت مطلق الله

با ورود به کنگره ۶۰، دیدگاه من نسبت به اعتیاد به‌کلی تغییر کرد. در جلسات ابتدایی، برای نخستین‌بار متوجه شدم که اعتیاد یک «بیماری» است؛ بیماری‌ای که نه با اراده و غیرت از بین می‌رود و نه با زور و اجبار. سال‌ها تصور می‌کردم که باید «ترک کنم»، اما با پیشرفت در مسیر آموزش‌های کنگره، دریافتم که مسئله صرفاً ترک نیست؛ بلکه درمان و در نهایت رسیدن به تعادل است.

در وادی‌ها آمده است: تعادل یعنی حرکت از ضد ارزش‌ها به‌سوی ارزش‌ها. این جمله ساده، عصاره سفری است که امروز در آن قرار دارم.

مدت‌ها در پیله اعتیاد محصور بودم، بدون آن‌که بدانم راه رهایی در شناخت جنس این پیله و شکافتن آن است. کنگره به من آموخت که برای شکافتن این حصار، نیاز به ابزارهایی دارم؛ ابزارهایی چون صبر، گذشت، بخشش، ایثار و سایر ارزش‌های انسانی.

اکنون که سه ماه از سفر اولم گذشته، با تمام وجود در مسیر درمان و تعادل گام برمی‌دارم. باور دارم که طبق آموزه‌های کنگره، در پایان این مسیر پاداشی عظیم در انتظارم خواهد بود.

پیش از آشنایی با کنگره، همیشه دیر به ایستگاه زندگی می‌رسیدم و حتی خداوند را بابت نرسیدن‌ها قضاوت می‌کردم؛ درحالی‌که بعدها آموختم که هر چیز، زمان خاص خودش را دارد. این‌بار به اتوبوس رسیدم و سفری را آغاز کردم که دیگر بازگشتی برایم متصور نیست.

بیست‌وپنج سال از عمرم را در تسخیر مواد گذراندم. در این سال‌ها نه کار برایم اهمیتی داشت، نه خانواده. تمامی بار زندگی بر دوش همسرم بود و من، در خیال خود، تصور می‌کردم چیزی برای آن‌ها کم نمی‌گذارم... اما ای دل غافل!

بارها به کمپ و بیمارستان رفتم، اما شفایی در کار نبود. حتی زمانی که فکر می‌کردم با داروهایی مثل ب۲ و متادون از بند اعتیاد رها شده‌ام، در حقیقت در پیله‌ای جدید گرفتار شده بودم؛ پیله‌ای که گاه از مواد صنعتی هم مخرب‌تر بود.

با وجود تمام شکست‌ها، در میانه‌ی تاریکی‌ها، کورسوی نوری از سوی یکی از هم‌دردانم درخشید. ابتدا تردید داشتم. مثل همیشه، فکر می‌کردم که این‌بار هم تفاوتی با گذشته ندارد، اما با خود گفتم چند جلسه‌ای شرکت می‌کنم، شاید بتوانم کمی حال خود را بهتر کنم...

اما این‌بار تفاوت داشت. لطف خداوند شامل حالم شد و من، مسافر شدم.

در ابتدای سفر، حسرت می‌خوردم که چرا زودتر با کنگره آشنا نشده‌ام، اما به‌مرور آموختم که نباید سایه گذشته را بر سر آینده نگه‌دارم.

امروز احساس می‌کنم در حال خروج از پیله اعتیاد هستم. هر روز، این پیله نازک‌تر می‌شود و من به روشنی نزدیک‌تر.

تمامی این مسیر را مدیون راهنمای عزیزم هستم؛ کسی که راهنمایی‌هایش، همچون تابلوهای هدایت‌گر در مسیر پرپیچ‌وخم زندگی، مرا از خطرات آگاه ساخته و راه را برایم روشن کرده‌اند.

در پایان، از همه خدمت‌گزاران و اعضای کنگره ۶۰ که بستر این آموزش را فراهم کرده‌اند، صمیمانه سپاسگزارم.

ویرایش و ارسال خبر: مسافر جواد لژیون سوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .