English Version
This Site Is Available In English

شکست پل پیروزی است

شکست پل پیروزی است

استاد: درود و سپاس بر دوست‌داران حق. تمام سخنان تو را شنیدم و به یاد شما، منتظر شما بودم. شاگرد: عزیز من، به من می‌گویید نیروی خفته‌ خود را بیدار کنم، چگونه؟ استاد: یاد آن قهوه‌خانه یا چای‌خانه بخیر؛ در آن محیط صحبت از جوان‌مردی، رزم و غرور بود. اگر خوردنی بود، دیزی و اگر نوشیدنی بود، چای، تخم شربتی و گلاب بود؛ اما این مکان‌ها همیشه به آن شکل نماندند و آنانی که راه حق می‌رفتند، کم‌کم از آن دور شدند. می‌دانی که چگونه آن‌جا مرکز افیون شد. شاگرد: به من می‌گویید نیروی خفته‌ خود را بیدار کنم. آیا واقعاً این نیرو در ما وجود دارد؟ در درون ما همه‌چیز نهادینه شده و ما باید آن را استخراج کنیم. به عنوان مثال زبان اسپانیایی در درون همه ما هست و هر زمانی‌که بخواهیم، می‌توانیم آن را استخراج کنیم و اسپانیایی صحبت کنیم. نوازندگی پیانو نیز همین‌طور است.

هر هنری در وجود ما است و کار ما این است که آن‌ها را بیدار کنیم؛ اما در درون یک خرگوش، زبان اسپانیایی وجود ندارد؛ بنابراین باید بگوییم که همه‌چیز در درون انسان نهفته است و ما باید آن را استخراج کنیم. ما همه ادامه حیات داریم؛ باید از زندگی بهره‌مند شویم و همه‌چیز را استخراج کنیم. برخی افراد تمام عمر خود را صرف زندگی کردن می‌کنند و از توسعه خود غافل می‌شوند؛ مانند حیوانی که فقط به خواب و خوراک می‌پردازد، این افراد هم هیچ تلاشی برای افزایش دانش خود نمی‌کنند. از طرف دیگر، نیز افرادی وجود دارند که تمام توجه خود را به معنویات می‌گذارند و به جنبه‌های مختلف زندگی اهمیت نمی‌دهند. این رویکرد هم نادرست است. انسان باید هر دو جنبه را در زندگی‌ خود در نظر بگیرد؛ هم به زندگی خود بپردازد از حیات و زندگی‌ بهره‌مند شود، هم دانش و معنویت خود را ارتقاء دهد.

نیروهای خفته‌ مثلاً در زمین گلابی، گندم، طالبی، انگور و دیگر محصولات وجود دارند. برای بیدار کردن نیروهای خفته، باید تلاش کنیم. فقط با ورد خواندن، روزه گرفتن یا عبادت کردن نمی‌توانیم به نتیجه برسیم. این‌گونه انجام دادن کارها مانند چله‌گذرانی یا روزه سکوت گرفتن، به تنهایی کافی نیست. آیا واقعاً نیروی خفته زمین با این روش‌ها بیدار می‌شود؟ نیروی خفته زمین برای بیدار شدن به بیل، گاو نر و مرد کهن نیاز دارد؛ باید بیل برداری، بیل بزنی و بذر را بپاشی. برای بیدار کردن نیروی خفته زمین، باید چیزی بدهی. برای زندگی هم همین‌طور است؛ زمانی چیزی می‌خواهی؛ باید چیزی بدهی. تا ندهی، نمی‌گیری؛ باید بذر گندم بکاری تا از هر تخم ۷۰ تخم برداشت کنی و آبیاری کنی. بدون کاشتن، نمی‌توان برداشت کرد.

ما به‌هم می‌رسیم و التماس دعا می‌گوییم، دعا خوب است؛ اما بدون حرکت نمی‌شود. تا صبح دعا کن؛ اما اگر خود فرد حرکت نکند، انجام نمی‌گیرد. دعای خالی بدون حرکت اثر ندارد. نیروی خفته زمین را ما هستیم که بیدار می‌کنیم؛ باید نیروی خفته الماس در زمین را بیدار کنیم؛ باید زمین را بشکافیم و ده‌ها هزار متر پایین برویم؛ باید در زغال‌سنگ‌ها این‌قدر بگردی تا به رگ‌های الماس برخورد کنی؛ بنابراین باید حرکت کرد. الماس، فیروزه، طلا، آلبالو، گیلاس و هر چیز دیگری که در نظر بگیریم در زمین خفته است؛ باید آن‌ها را استخراج کنیم. در این راه خطرات بسیاری نهفته است و ممکن است با هزاران شکست مواجه شوید. مثلاً فرض کنید در مهرماه سیب کاشته‌اید و زمانی‌که می‌خواهید برداشت کنید، ناگهان تگرگ بیفتد و تمام سیب‌ها را مانند ساچمه سوراخ کند و آن سیب‌ها دیگر به درد بازار نمی‌خورند.

برای بیدار کردن نیروی خفته زمین، باید حرکت کرد و فکر کرد. حرکت بدون هدف به جایی نمی‌رسد. مثلاً اگر بخواهید خرما را در تبریز بکارید؛ باید بدانید که خرما به منطقه‌ای گرمسیر نیاز دارد. اگر هدف شما درمان اعتیاد است و می‌خواهید نیروی خفته را بیدار کنید؛ باید مسیر درستی را پیدا کنید. برای بیدار کردن این نیروها باید تفکر کنید؛ باید حتماً حرکت کنید. خطر همیشه در کمین است و ممکن است در مسیر با شکست‌هایی مواجه شوید؛ اما مهم نیست؛ زیرا شکست پل پیروزی است. اگر یک یا دو بار شکست خوردید، عیبی ندارد.

شاگرد از استاد می‌خواهد که چگونه نیروی خفته را بیدار کند. استاد به یاد قهوه‌خانه‌ها و چایی‌خانه‌ها می‌افتد و می‌گوید: یاد آن روزها بخیر؛ آقایان بعد از ظهرها به قهوه‌خانه می‌رفتند و پرده‌خوانی می‌کردند. پرده رستم، پرده افراسیاب و پرده داستان‌های شاهنامه. اگر محرم بود، داستان حسین‌بن‌علی را در نقالی‌ها مطرح می‌‌کردند. نقالی‌ها پر از جوان‌مردی، دلاوری و شجاعت بود و در قهوه‌خانه‌ها روایت می‌‌کردند. در شب‌ها نیز به زورخانه می‌رفتند، ورزش می‌کردند و از یکدیگر مراقبت می‌کردند؛ اما این مکان‌ها به این شکل نماندند و افرادی که در راه حق بودند، کم‌کم از مسیر خود منحرف شدند. می‌دانید چه شد؛ مرکز افیون جای سفره‌خانه و پرده‌خانه را گرفت و منقل و بافور در میان زورخانه‌ها جایگزین شدند.

استاد به شاگرد می‌گوید: جواب من را از لابه‌لای حرف‌های من بشنو. چرا استاد این حرف را به شاگرد می‌گوید؟ زیرا شاگرد خود اهل افیون است؛ استاد به‌طور مستقیم نمی‌گوید که تو معتادی، بلکه به او می‌گوید که جواب خود را در این سخنان بیابد. من نیز به نوعی آزار و اذیت شدم و تو هم همین‌طور، به دلیل مسئله اعتیاد به مواد. مصرف مواد افیونی ضربات شدیدی به انسان می‌زند. باید خود را بیابیم، آیا ما گم شده‌ایم؟ بله، بسیاری از ما خود را گم کرده‌ایم. ما چیزی بودیم و به چیز دیگری تبدیل شدیم؛ از جراح به شیره‌ای یا تریاکی، از استاد دانشگاه به مصرف‌کننده شیشه و هروئین تبدیل شدیم. افرادی که مقام‌های بالایی داشتند به دزد، رشوه‌خوار و کلاهبردار تبدیل شده‌اند. این افراد خود را گم کرده‌اند و نیاز دارند خود را پیدا کنند.

در راه عشق به خداوند یا عشق واقعی، باید جان‌ خود را فدای حقیقت کنید. یعنی در مسیری که به صراط مستقیم ختم می‌شود از تلاش و کوشش دریغ نکنید. آن‌چه بر شما گذشته، کلید بسته‌ای بود که دیر باز شد که اشاره به همان اعتیاد دارد. در سطح جهانی راه درمان اعتیاد هنوز به صورت قطعی وجود ندارد؛ اما ما در کنگره۶۰ راه درمان اعتیاد را پیدا کرده‌ایم؛ درمانی که به طور کامل می‌تواند این مشکل را حل کند. امروز باید شکر کنیم که پاک هستیم. هنوز سال‌های سال از اعتیاد می‌گذرد و در سطح جهانی لازم است چاره‌ای برای این معضل پیدا کنیم. آنانی که قرن‌ها در انتظار بودند، امروز همین آزادی را می‌طلبند. انسان‌هایی وجود دارند که می‌خواهند از دام الکل و اعتیاد رهایی یابند و آزادی را طلب می‌کنند؛ اما راهی وجود نداشت.

اکنون با این موضوع کلید بسته‌، باز شد و امید داریم که این کلید به تدریج به دیگر نقاط منتقل شود. هم اکنون آرزوی قلبی بسیاری از انسان‌ها این است که به درمان برسند و مدت‌ها است که در این مسیر حرکت می‌کنند؛ اما به نتایج مطلوب نمی‌رسند. شاگرد می‌گوید: ای کاش بی‌پرده سخن می‌گفتی و این‌قدر کنایه نمی‌زدی، مانند همان‌جایی که می‌گویی قهوه‌خانه مرکز جوان‌مردی بود و سپس به مرکز افیون تبدیل شد. استاد: از پرده بیرون بیایید که پرده پوسیده است. حالا پرده برای ما چیست که پشت پرده پنهان شده‌ایم؟ پرده اعتیاد ما را پنهان کرده و احساس می‌کنیم که درمان ندارد. پرده باورهای غلطی است که داریم؛ باورهایی نادرست که به ما می‌گویند اعتیاد درمان ندارد؛ اما این حقیقت نیست. باورهای غلط فقط مختص اعتیاد نیستند؛ بلکه در تمام مسائل وجود دارند و برخی از اعتقادات ما از ریشه نادرست‌اند.

تعصبات تنها در دین نیست، بلکه در همه‌جا وجود دارد. برخی افراد با تعصبی شدید، ممکن است اقداماتی انجام دهند که نتیجه‌ای جز ویرانی و درد برای دیگران نداشته باشد. مثلاً با ورود بمب به یک مسجد و تکه‌تکه کردن انسان‌ها، خود نیز قربانی این تعصب می‌شوند و در نهایت به بهشت امید دارند. چنین تعصباتی که ناشی از باورهای غلط و خرافات هستند؛ باید مورد نقد قرار بگیرند. ما باید از حسادت، دشمنی، کینه‌توزی، غیبت و تجسس در امور دیگران خارج شویم تا بتوانیم به نتایج مثبت برسیم. در این مسیر تنها چیزی که بقا دارد و می‌تواند دردها را درمان کند، محبت است. عشق و محبت، دوای همه دردها است و درک این مفهوم سختی‌هایی دارد. ما باید یاد بگیریم که حتی افرادی را که به نظر بد می‌آیند، درک کنیم و به آن‌ها محبت کنیم؛ زیرا چیزی که تمام هستی را به‌هم متصل می‌کند همین محبت است و هیچ‌چیز گواراتر از محبت نیست.

متأسفانه ما محبت را تبدیل به کینه، دشمنی، حسادت و تعصبات کرده‌ایم. تنها محبت است که می‌تواند به ما آرامش بدهد. پیوند محبت حقیقی و پایدار است و زمانی وجود دارد که به دانایی برسیم. محبت نباید به زور انجام شود؛ بلکه باید به‌طور خودکار و طبیعی از درون ما بروز کند. عشق باید از اعماق وجود ما نشأت بگیرد. عشق می‌تواند به هستی، انسان‌ها و حتی به استاد یا هم‌جنس باشد. خداوند این احساس را در دل انسان‌ها نهادینه کرده است. استاد می‌گوید: دل ما در جان بی‌جان، با همه هستی تنگی می‌کند. ما با هستی و دیگران در ارتباط هستیم؛ اما گاهی اوقات از کل هستی غافل هستیم و فقط با خود زندگی می‌کنیم. گاهی اوقات از این جهان می‌رویم؛ اما در جهانی دیگر ناپیدا هستیم.

انسان از خاک درست شده‌است؛ اما نفس او از خاک نیست. دو قسمت صور پنهان و صور آشکار داریم. اگر جسم را کنار بگذاریم، آنچه باقی می‌ماند، جان است؛ بنابراین ما با همه هستی و جان یعنی با صور پنهان پیش می‌رویم. هستی خود یک معجزه است. اگر روی هر نقطه‌ای دست بگذارید، معجزه است. وقتی روی انسان دست می‌گذارید، می‌بینید که او از میلیاردها ذره تشکیل شده که هر کدام از این ذره‌ها میلیاردها ذره‌اند. همه‌‌چیز عجیب و غریب است.

یک ماشین که می‌خریم، تماماً از آهن است و بعد از ۲ سال، ممکن است موتور آن خراب شود؛ اما قلب که از گوشت است؛  ۸۰ یا ۱۰۰ سال بدون توقف کار می‌کند و همیشه در حال بازسازی است. سلول‌های ما هم تاریخ مصرف دارند که به فعالیت و تلاش خود ادامه می‌دهند. زمانی‌که تاریخ مصرف آن‌ها تمام شد، به‌طور خودکار می‌میرند و از دور خارج می‌شوند. برخی از سلول‌ها تاریخ مصرف آن‌ها می‌گذرد؛ اما از دور خارج نمی‌شوند و باعث ایجاد انواع سرطان و بیماری‌ها می‌شوند، مانند لاستیک ماشینی که سابیده شد؛ باید کنار برود، در غیر این صورت باعث خطر می‌شود.

دل هر ذره‌ای را بشکافی، آفتابی در میان بینی. از مضیق جهان درگذری  وسعت ملک لامکان را بینی. مضیق یعنی چهارچوب؛ از چهارچوب زمان و مکان بیرون آیی به وسعت مکان لامکان دست یابی و عظمت جهان‌های دیگر را می‌بینی. این‌ها همه معجزه است. بعضی اوقات اگر در بعد جسمانی باشیم، آن را لمس می‌کنیم و اگر نباشد تنها تفکر می‌کنیم. خیلی مواقع چیزی هست که دائماً در ذهن ما و در برابر چشمان ما است. اگر در یمن باشی درست است که فاصله‌ خیلی زیاد است؛ اما دائماً پیش من هستی. این نکته را می‌توان به بسیاری از موضوعات دیگر مرتبط کرد. در هستی همه‌چیز موجود است. انگار از تمام عالم هستی، لحظه به لحظه فیلم‌برداری می‌شود و در جایی حفظ و نگهداری می‌شود.

امروزه ما با موبایل چگونه همه‌چیز را ثبت می‌کنیم، کل هستی نیز دارد ثبت می‌شود. اگر امروز در یک مکان دوردست، فردی را آزار می‌دهی، این عمل ثبت می‌شود. هر کاری کنی، چه نیک و چه بد باشد در حافظه هستی نگه‌داری می‌شود. آن چیزی که ابعاد را به‌هم ارتباط می‌دهد، حس درون ما است. ما دنیای برون را بدون نیاز به چشم می‌بینیم، مانند آن چیزی که در خواب‌های خود رویت می‌کنیم و این با حس‌های برون ما انجام می‌گیرد. حس‌های درون ما خوابیده‌اند؛ اما با یک چشم دیگر می‌بینیم. این موضوع به آن چیزی که دو بعد یا ابعاد دیگر را به‌هم ارتباط می‌دهد، اشاره می‌کند. همه انسان‌ها این حس برون را دارند؛ اما باید آن را پیدا کنند تا فعال شود. درک این قضیه مسائل فراوانی را برای انسان روشن می‌کند. آنچه که اهمیت دارد احساس است؛ اگر حس نباشد، وصل شدن معنا ندارد. برای این‌که به دوستان خود متصل شوید یا شاگردی به استاد خود وصل شود، به حس عاشق و معشوق نیاز است. همین‌طور حس مادر و فرزند هم آن‌ها را به‌هم مرتبط می‌کند.

استاد: برای شما که در کشاکش هستید، توصیه‌ای دارم. برای این‌که در بعد مادی یعنی در این جهان موفق باشید؛ باید با آدم‌ها به‌عنوان یک انسان و با نادانان و احمق‌ها مانند خود آن‌ها رفتار کنید. رفتار انسان با افراد مختلف باید متفاوت باشد. یکی از نکات بسیار مهم در زندگی ما این است که بدانیم چگونه رفتار کنیم تا به نتایج مطلوب برسیم. اگر یک تجربه مثبت باشد، یک‌بار کافی است؛ اما اگر ۱۰ بار تجربه می‌کنی نادرست است. در روش DST  یک‌بار تجربه می‌کنید و تمام می‌شود؛ اما در مواردی مانند سقوط آزاد چند مرتبه تجربه می‌کنید باز هم کافی نیست. در هر چیزی اگر تجربه به درستی انجام شود، نیاز به تکرار نخواهد بود. هر فرد در زندگی برای هدف خاصی آمده و می‌تواند به ما کمک کند. امروز باید به فکر بیدار کردن نیروهای پنهان خود باشیم و راه درست را انتخاب کنیم. تا زمانی‌که فرمان‌بردار خوبی نباشیم به فرمانده لایق تبدیل نخواهیم شد. افرادی که در کنگره‌ خدمت می‌کنند و فرمان‌بردار نیستند، در نهایت از مسیر خارج می‌شوند. برای استفاده از نیروهای خفته‌ خود، باید تلاش و کوشش بسیاری داشته باشیم تا بتوانیم به نتایج مطلوب برسیم.

منبع: سی‌دی پرده
نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویرایش: همسفر شیوا رهجوی راهنما همسفر کبری(لژیون دوم)دبیر سایت 
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر کبری(لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .