اوایل ازدواجمان بود که متوجه شدم همسرم مصرفکننده است. دنیا روی سرم خراب شد. من که یک انسان پُرادعا و با منیت بالا بودم، اصلاً در فکرم هم نمیگنجید که قرار است با یک مصرفکننده زندگی کنم. چه باید میکردم؟ با فرستادن همسرم به کمپ اجباری فکر میکردم دیگر همهچیز درست میشود؛ اما طولی نکشید بعد از چند ماه دوباره متوجه شدم همسرم به مواد رو آورده است. دیگر به بنبست رسیدم. یأس و ترس تمام وجودم را فراگرفت. احساس خفت و خواری میکردم؛ باید میرفتم؛ اما نمیتوانستم. علاقه و وابستگی زیادی نسبت به همسرم داشتم؛ اما زندگی کردن هم کنار او برایم ممکن نبود؛ چون بهواسطه مصرف مواد خیلی عصبی بود و دست بزن داشت. یکروز در اوج درگیری، یکی از دوستان من را به کنگره۶۰ آورد. روز جشن همسفر بود. من که مدتها بود محدود شده بودم، وقتی وارد کنگره۶۰ شدم با دیدن آن همه انسانهای سفیدپوش و استقبال زیبا، آغوش گرم مرزبانان و آن فرشتگان زمینی دنیا برایم رنگی شد. آمدم سفر کردم و آموزش گرفتم. اینجا همان دانشگاهی بود که تمام درسهای زندگی را به من آموزش میداد.
آقای مهندس استاد من است. استادی که نپرسیده جواب تمام سؤالهای من را میدهد. با گوش کردن به هریک از سیدیها گرههای زندگی من باز میشد. من از کنگره۶۰ آرامش و امید از دسترفتهام را پس گرفتم. روزی بود که از مصرفکنندگان بدم میآمد، فکر میکردم مصرفکنندگان موادمخدر انسانهای بیغیرت، بیاراده و بیمصرف هستند؛ اما بعد از آموزشهای کنگره۶۰ متوجه شدم مصرفکنندگان فقط بیمار هستند. امروز من به مصرفکنندگان احترام میگذارم؛ اگر در توانم باشد به آنها کمک میکنم. من در کنگره۶۰ بهجایی رسیدم که شکرگزاری میکنم که همسرم مصرفکننده بود و باعث شد من با کنگره۶٠ این دانشگاه عظیم روی زمین و آقای مهندس آشنا شوم. حالا من چهطور میتوانم جبران کنم خدماتی که کنگره۶٠ به من داده است؟ آرزویم این است که خداوند به من توفیق این را دهد که بتوانم از خدمتگزاران کنگره۶٠ باشم.
نویسنده: همسفر ربابه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
50