دلنوشته اکبر مسافر کنگره ۶۰ برای بنیان کنگره ۶۰ آقای مهندس
مهندس عزیز، استورهی مقاومت، مردی که نامش با امید گره خورده...
.jpg)
چطور میشود در چند خط گفت که شما چه کردی با زندگیهای ویرانِ ما؟ چطور میشود توصیف کرد آن نگاهی که از ته چشمانت میبارد، همان نگاهی که به ما یاد داد دوباره زنده باشیم، دوباره نفس بکشیم، دوباره *انسان* باشیم؟
شما فقط یک معلم نبودی. شما آن دستی بودی که از تاریکیها بیرونمان کشیدی، آن صدایی بودی که در هیاهوی زنجیرهای اعتیاد، فریاد آزادی سر دادی. شما به ما یاد دادی که درد، پایان راه نیست؛ آغاز یک تولد دوباره است. یاد دادی که حتی در شکستهترین لحظهها هم میشود ایستاد، قدم برداشت و ساخت.
سنبل استقامتی، سنبل عشقی، سنبل راستی... هر واژهای را بگذارم کنار نامت، باز هم کم است. چون شما از جنس همان نورهایی هستی که راه را نشان میدهند، حتی وقتی همه چیز تاریک به نظر میرسد.
امروز من، و هزاران نفر مثل من، که دوباره زندگی را از نو شروع کردهایم، مدیون تلاشها، عشق و از خودگذشتگیهای شما هستیم. میدانم که شما همیشه باغبانی را دوست داشتی... حالا ببین چه باغِ شکوفایی از جانها شدهای! هر کدام از ما، گلی در این باغیم که شما آبیاریاش کردی.
مهندس جان، خداوند سایهات را بالای سرمان نگه دار، چون هنوز راه درازی در پیش است و ما به وجودت نیاز داریم. به وجود کسی که باورمان داشت، حتی وقتی خودمان باورمان را از دست داده بودیم.
همیشه سلامت باشی، همیشه پایدار، همیشه *آن مردی* که میدانیم هستی...
دوست دار شما با تمام وجود، یکی از هزاران نفری که شما نجاتش دادی.
- تعداد بازدید از این مطلب :
96