English Version
This Site Is Available In English

مهم‌ترین پارامتر آموزش است

مهم‌ترین پارامتر آموزش است

گروه سایت همسفران نمایندگی شهرری با پهلوان همسفر سریه مصاحبه‌ای پر از تجربه، آموزش‌ و حس ناب محبت انجام داده است تا از تجارب و آموخته‌هایشان برای ما سخن بگویند. شما را به خواندن این گفتگوی زیبا دعوت می‌کنم و امیدوارم آموزش‌های لازم را برداشت کنید.

همسفر سریه و مسافرشان با تخریب بیش‌ از ۱۴ سال و آخرین آنتی‌ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره۶۰ شدند. به روش DST وداروی OT به مدت ۱۴ ماه به راهنمایی مسافر علیرضا و همسفر مریم سفر کردند. هم‌اکنون به مدت ۱۰ سال و ۱۰ ماه و ۱۳ روز است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. ورزش همسفر سریه در کنگره۶۰ تنیس روی میز و ورزش مسافرشان شنا می‌باشد.

شما در کنگره۶۰ جایگاه‌های مختلفی را تجربه نموده‌اید، حضور در تک‌تک آن‌ها برای شما چه دستاوردهایی را به‌جا گذاشته است؟

در کنگره۶۰ هر شالی که به من داده می‌شود آموزشی برای من دارد. تاکنون در جایگاه مرزبانی و خزانه‌داری خدمت کرده‌ام، در حال حاضر نگهبان لژیون سردار هستم، هم‌اکنون شال پهلوانی دارم و در آزمون به‌عنوان راهنمای تازه‌واردین هم قبول شده‌ام؛ ولی بعد از گرفتن هرکدام از این‌شال‌ها به این نتیجه رسیدم که فقط برای آموزش خود من است، نه این‌که من بگویم این شال را گرفتم؛ پس یک مقام و منصبی کسب کرده‌ام یا یک درجه‌ای به من داده‌اند، نه این‌طور نیست، فقط برای کسب آموزش بوده و بس.

شما جایگاه پهلوانی را لمس نمود‌ه‌اید، به‌نظر شما یک همسفر چگونه می‌تواند به این درجه از بخشش برسد که بتواند در زندگی خارج از کنگره۶۰ و در کنگره۶۰ ادامه‌دار باشد؟

هیچ چیزی یک‌باره صورت نمی‌گیرد؛ اگر یک بذری را شما بکارید، بذر یک‌مرتبه رشد نمی‌کند یا یک دانه بذر یک‌باره هزار دانه بذر نمی‌شود؛ ولی وقتی در لژیون سردار عضو می‌شوید؛ یعنی بذر را تو کاشتی و من به این نتیجه باور دارم که این بذر هزار دانه می‌شود، شاید اگر بیرون از کنگره۶۰ این را کسی بشنود، باورش نشود؛ ولی من در لژیون سردار به این باور و یقین رسیده‌ام؛ اگر هزاران بار بروم و بیایم باز در لژیون سردار عضو می‌شوم. برای مسافرم و فرزندانم آرزوی لژیون سردار کردم؛ البته که مسافرم هم برای پهلوانی در حال واریز وجه می‌باشد. پسرانم و همچنین پدر و مادرم هم عضو سردار می‌باشند؛ چون چیزهایی را من در واریزی‌های کبرای لژیون سردار انجام می‌دادم، متوجه شدم که واقعاً کوچک‌ترین ثمره‌اش چیزی است که ما از نظر مالی دریافت می‌کنیم. ما خیلی چیز‌ها را نمی‌بینیم که آن‌طرف پرده است؛ یعنی خداوند در بزنگاه‌هایی به داد تو می‌رسد. خداوند آن‌قدر نعمت‌هایش بیکران است و به انسان روزی می‌دهد که اصلاً برگشت پول در مقابل آن چیزی نیست.

واژه پهلوانی چه معنایی برای شما دارد و به‌نظر شما پهلوانی شایسته چه فردی است؟

در زمان قدیم پهلوان به کسی می‌گفتند که مثلاً در قسمتی مثل باشگاهی بوده است که به آن مکان می‌گفتند: زورخانه. افرادی به آن‌جا می‌رفتند که زور و بازویی داشتند و وقتی یک مشکلی برای شخصی پیش می‌آمد، برای او مبلغی را جمع می‌کردند و گلریزان انجام می‌دادند تا مشکلی از مشکل آن فرد حل شود. پهلوان واقعی کسی است که به‌نظر من از چیزهایی که ندارد می‌بخشد. در همان زورخانه، شاید شخصی از ۱۰ یا ۲۰ تومان می‌گذشت و به کسی‌که واقعاً نیاز داشت کمک می‌کرد؛ اما پهلوان واقعی کسی نیست که دارد و خیالش نیست که اصلاً بدهد یا ندهد و مبلغی از پولش کم یا زیاد شود، پهلوان آن کسی است که اگر ۱۰ هزار تومان داشت، همان ۱۰ هزار تومان خود را ببخشد.

از نظر شما چگونه می‌توان حس خود را تمیز و خالص کرد؟

ما یاد گرفتیم حس زمانی آلوده می‌شود که با تاریکی فکر همراه شود؛ وقتی تاریکی سراغ آدم می‌آید که می‌خواهی برای لژیون سردار کارت بکشی‌‌‌. آیا پیش آمده است برای شما که یکی در گوش شما بگوید: اگر واریزی انجام ندهی، می‌توانی خیلی چیزها را برای خودت بخری؟ اما حس چون به آن باور قلبی، ایمان به خدا و به آن نیروهای پنهانی که آقای مهندس در سی‌دی‌هایشان می‌فرمایند: اگر باور داشته باشید، خداوند نیروهای امدادی‌اش را برای کمک به تو می‌رساند و به‌خاطر آن ایمانی که داری، حس تو پاک می‌شود و خداوند طوری به تو کمک می‌کند که اصلاً خودت باورت نمی‌شود.

برای ثابت قدم ماندن و خدمت کردن در کنگره۶۰ باید چه پارامترهایی را در وجود خودمان نهادینه کنیم؟

من مدتی از کنگره۶۰ دور بودم؛ یعنی آمدم، رها شدم، بعد مرزبان شدم و حدود شاید پنج یا شش سال از کنگره۶۰ دور بودم و فقط برای جشن‌ها و مراسم‌ها،  آن‌هم به‌سختی می‌آمدم؛ ولی وقتی نمی‌آمدم، حالم خوب نبود. ما در کنگره۶۰ یاد گرفتیم که اگر بخواهیم خودمان را درمان کنیم، حتماً باید جسممان، روانمان و جهان‌بینی‌مان را هر سه در کنار هم درمان کنیم. وقتی دیدم حالم خوب نیست با خود فکر کردم که شاید قسمتی از من واقعاً درمان نشده است؛ چون مسافرم می‌آمد؛ اما من مدام ساعت را نگاه می‌کردم و ناراحت بودم. بچه‌هایم را طوری ساکت می‌کردم که دوست نداشتم. بعد از مدتی که مدام به کنگره۶۰ آمدم، اصلاً ساکت کردن و کنترل کردن بچه‌ها فرق کرد با آن زمانی‌که نمی‌آمدم؛ یعنی آن‌قدر جهان‌بینی تغییر نگرش در من به‌وجود آورد که دید من را نسبت به تمام موضوعات عوض کرد، شاید خیلی سخت باشد آمدن در این مسیر، شاید بخواهی بچه‌ها را هندل کنی، غذایت را بپزی، به درس بچه‌ها رسیدگی کنی و به خودت برسی؛ اگر بخواهی همه این‌ها را هندل کنی تا به کنگره۶۰ بیایی؛ شاید کار سختی باشد و فقط برای آموزش خودت زمانی را صرف کنی؛ اما مهم‌ترین پارامتر آموزش است. وقتی آموزش بگیری، مسیر را راحت‌تر می‌توانی طی کنی.

لطفاً از حس و حالتان در لحظه دریافت شال پهلوانی بگویید؟

روزی که شال پهلوانی را می‌گرفتم، دقیقاً همان روز وسیله‌ای افتاد داخل یخچالمان و شکست، گفتم: نمی‌دانم چه حکمتی است؟ این موضوع را مسافرم آن‌جا تعریف کرد؛ ولی من در تمام لحظات، حتی زمان مشارکتم، هنگام انداختن شال توسط آقای مهندس به دور گردنم، فقط گریه می‌کردم. ما دو حس داریم که یکی حس عام و دیگری حس خاص است. خوب حس عام را همه می‌فهمند، طرف رفته عضو لژیون سردار شده و ۶ تومان کشیده است؛ ولی وقتی شال پهلوانی را دریافت می‌کنید، حس‌و‌بوی آن خاص است، فقط و فقط مخصوص تویی است که در حال دریافت آن هستی و هیچ احد‌الناسی آن‌ حس را نمی‌تواند درک کند. آن‌قدر شیرین و لذت‌بخش است که من همان‌جا برای مسافرم و پسرانم آرزو کردم؛ یعنی واقعاً جایگاه پهلوانی را تا وقتی‌که زنده هستم از دست نمی‌دهم و مدام این واریزی‌ها رو انجام می‌دهم. شال، شال است، چیز خاصی نیست؛ ولی آن حس، حسی شیرین‌ است، اصلاً اختیار اشکم دست خودم نبود و نمی‌توانم آن حس را توصیف کنم. آن لحظه که یادم می‌افتد، هنوز آن حس را دارم و لحظه‌شماری می‌کنم تا واریزی‌های مسافرم تمام شود که باهم برویم آن بالا و مسافرم ان‌شاءاللّه شال پهلوانی را دریافت کند. آن‌قدر شیرین است که ان‌شاءالله روزی شما و همه کسانی‌که می‌خواهند شود.

با توجه به این‌که هر هفته جمعه‌ها شما وسایل پذیرایی آقای مهندس را آماده می‌کنید، چه خواسته‌ای در شما باعث شد که این جایگاه نصیب شما شود و هر جمعه بتوانید خدمت آقای مهندس باشید؟

وقتی می‌خواستیم برویم و اجازه پهلوانی را بگیریم، راهنمایم به من گفت که تو واقعاً خواسته‌ای داری؟ می‌خواهی معروف شوی؟ می‌خواهی بگویند: سریه رفته شال پهلوانی گرفته است. گفتم: نه خدا می‌داند که من هیچ خواسته‌ای ندارم. آقای مهندس در سی‌دی‌های قبلی خود هم می‌گویند: بیش‌ترین رنج بشر از دانش‌های کشف نشده است‌. خواسته من فقط این بود که به درد و رنج بشر کمک کنم تا چیزی کشف شود و گوشه‌ای از آن را بگیرم؛ شاید این مبلغی که من دادم به اندازه یه آجر شود. الان برای پذیرایی من از آقای مهندس هیچ چیزی پشت‌پرده نیست که بگویم به این نیت یا برای این خواسته است که بخواهم این‌کار را انجام دهم، نه این‌طور نیست؛ ولی لذت می‌برم از این‌که مثلاً هرچیزی که از دستم بر‌می‌آید، حالا یک هندوانه، زردآلو، گیلاس، شربت آبلیمو یا یک آبدوغ خیار ساده است؛ ولی با لذت انجام می‌دهم و آقای مهندس حواسشان به همه و کاری که برای‌ ایشان انجام می‌دهند است. امیدوارم روزی برسد که استاد سردار خودش نمی‌دانم چه‌طور، اما دست‌گیر همه ما باشد. ما سعی کردیم در راهمان قدم برداریم و در راه آموزش باشیم. آقای مهندس می‌فرمایند: اگر در این دنیا ما آموزش‌ها را بگیریم، در آن دنیا حداقل یک قدم جلو هستیم.

از پهلوان همسفر سریه بابت وقتی‌که گذاشتند تا این مصاحبه به‌خوبی انجام پذیرد بسیار سپاسگزاریم. امیدواریم همواره در سایه آموزش‌ها و در مسیر سبز کنگره۶۰ بدرخشند‌.

طراح سؤالات: همسفر وجیهه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم)
مصاحبه‌کننده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .