English Version
This Site Is Available In English

رویارویی با خود

رویارویی با خود

وادی پنجم برای من مثل نوری در تاریکی بود؛ نوری که به جای اینکه فقط راه را نشان دهد من‌ را وادار کرد که خودم راه بروم؛ تا قبل از آن، خیلی چیزها را فقط در ذهنم می‌ساختم مانند هدف‌ها، خواسته‌ها، رویاها؛ اما در عمل هیچ حرکتی نمی‌کردم.


وادی پنجم صدای محکمی بود که گفت: وقت آن است بلند شوی، وقت آن است وارد میدان زندگی بشوی. شروع کردم به حرکت، ساده نبود، گاهی تردید، گاهی ترس؛ اما هر قدم کوچک اعتماد به نفسم را بیشتر می‌کرد.

فهمیدم که تفکر بدون تجربه مثل نقشه‌ای است که هیچ‌وقت روی آن قدم نگذاشته‌ام. تجربه کردم، اشتباه کردم، یاد گرفتم و این مسیر من را ساخت نه فقط ذهنم بلکه وجودم را. حالا هر صبحی که بیدار می‌شوم، به خودم یادآوری می‌کنم که سکون، دام بزرگی‌ است. حرکت، تنها راه رستگاری‌ است. در مسیر درک و اجرای وادی پنجم، چالش‌ها معمولاً درونی و عمیق‌ هستند مثل رویارویی با خود واقعی، نه خودی که به دیگران نشان می‌دادی. یکی از سخت‌ترین چالش‌ها، رها کردن خیال‌پردازی‌های بی‌عمل بود. تا مدت‌ها به خودم می‌گفتم: یک روزی تغییر می‌کنم اما آن روز هیچ‌وقت نمی‌آمد؛ تا وقتی که بفهمم فقط با عمل می‌شود، رویاها را به واقعیت تبدیل کرد.

گاهی باید با ترس از شکست روبه‌رو شد. ترسی که می‌گفت: اگر جلو‌ بروی و نشود چه؟ اگر بقیه مسخرات کنند چه؟ این صداها خیلی بلند بودند؛ اما تو یاد گرفتی صدای درونت را قوی‌تر بکنی. یکی دیگر از چالش‌ها، پایداری و استمرار بود. شروع کردن آسان است، اما ادامه دادن در روزهایی که انگیزه کم است یا خسته‌ هستی، کار هر کسی نیست، ولی تو ماندی.

مهم‌تر از همه، شاید چالشِ روبه‌رو شدن با گذشته‌ است، اشتباهاتی که شاید هنوز سنگینی‌ آن‌ها را حس می‌کنی؛ اما وادی پنجم به من یاد داد که هر تجربه‌ای، حتی دردناک‌ترین‌ها می‌توانند پایه‌های ساخت یک ساختار نو باشند. ترس از شکست مثل سایه‌ای بود که همیشه همراهم می‌آمد، نه این‌که مانع باشد، اما هر‌دفعه که می‌خواستم قدمی جدید بردارم، زمزمه‌اش را می‌شنیدم: اگر خراب بشود چه؟ اگر مسخره‌ات بکنند چه؟ تا این‌که یک روز به خودم گفتم: شاید شکست بخورم، اما اگر نروم حتماً می‌بازم. آن لحظه، چیزی درونم جا‌به‌جا شد، فهمیدم که شکست بخشی از روند یادگرفتن است نه دشمن موفقیت. با خودم عهد بستم که به جای فرار از ترس، با آن راه بروم، حرف بزنم، بفهمم چرا هست. و هر بار که از دلش رد شوم، یک قدم به خود واقعی‌‌ام نزدیک‌تر می‌شوم. قدم‌هایم کوچیک بودن؛ از شروع یک کار ساده گرفته تا گفتن چیزی که همیشه از بیانش می‌ترسیدم؛ اما هر بار که حرکت می‌کردم، ترس کمی ضعیف‌تر می‌شد و من، کمی قوی‌‌تر.

بله داستان‌های زیادی از‌ موفقیت اعضای کنگره۶۰ وجود دارد که با درک و اجرای وادی پنجم زندگی‌شان را متحول کردند. خیلی‌ها بودن که سال‌ها درگیر اعتیاد، ناامیدی یا بی‌هدفی بودند اما وقتی شروع کردن به عمل کردن به دانسته‌هایشان، نه فقط فکر کردن به آن‌ها، تغییرات واقعی اتفاق افتاد.
وادی پنجم نقطه‌ی عطفی در مسیر تغییرات زندگی است. جایی که تفکر از حالت نظری خارج می‌شود و به عمل تبدیل می‌شود. این وادی می‌گوید: در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن، آن را کامل می‌‌نماید. یعنی فقط فکر کردن کافی نیست؛ باید حرکت کرد، تجربه کرد، و از دل عمل، ساختار جدیدی برای زندگی ساخت. تأثیرات اصلی این وادی بر روی زندگی من عبارت‌است از: رهایی از سکون و بی‌عملی؛ خیلی وقت‌ها درگیر فکرهای تکراری و بی‌نتیجه‌ای بودم. وادی پنجم تلنگری است، برای خروج از این چرخه و شروع به حرکت کردن، پاک‌سازی درون با برگشت از ضدارزش‌ها، خودداری، قناعت، صبر، توکل، و دوری از قضاوت و غیبت، فرد شروع به ساختن نسخه‌ای سالم‌تر از خودش می‌کند. ایجاد ساختار جدید، در این وادی کمک می‌کند تا با پندار، گفتار و کردار سالم، پایه‌های یک زندگی متعادل و هدفمند را بنا کنیم. افزایش اعتماد به نفس، وقتی فرد می‌بیند که می‌تواند تغییر بکند و قدم بردارد، باورش به خودش بیشتر می‌شود. آمادگی برای پذیرش مسئولیت، عمل کردن یعنی پذیرفتن نتایج، چه خوب چه بد و این یعنی رشد.در واقع، وادی پنجم پلی است، بین دانستن و شدن.

نویسنده: همسفر پروانه رهجوی راهنما همسفر شادی ( لژیون سوم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر الهه ( لژیون دهم)
ویرایش: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر هدی (لژیون پانزدهم)
ویراستار و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون دوازدهم)
همسفران نمایندگی ایمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .