میرسند آنانی که مشتاق رسیدن هستند. کنگره۶۰ همان مأمن امن و پرمهری است که آموختنیها را میآموزد و میفهماند که اصولاً انسان تاریکیها را تجربه میکند برای پی بردن به عظمت روشناییها؛ کنگره به ما آموخته هر زمان توانستی از گذرگاههای سخت زندگی عبور کنی، آن زمان انسانی کارآزموده و رها خواهی شد. شما را به خواندن این گفتار و تجربیات ناب فرا میخوانیم.
همسفر یاسمن و مسافرشان با آخرین آنتیایکس مصرفی شیره خوراکی وارد کنگره شدند. مدت ۱۱ ماه به روش DST و داروی درمان OT با راهنمایی مسافر سینا و همسفر نرگس در حال سفر هستند. رشته ورزشی همسفر یاسمن در کنگره بدمینتون و رشته ورزشی مسافرشان دارت است.
در وادی پنجم؛ ۷ پله برای خروج از تاریکیها معرفی شده؛ کدام پله در زندگی شما تأثیرگذار بوده و بیشترین کمک را به شما کرده است؟
قناعت برای من یکی از پلههای طلایی است که خیلی دیر متوجه معنی عمیق آن شدم. تا قبل از ورود به کنگره همیشه فکر میکردم قناعت یعنی بیپولی، یعنی نداشتن، یعنی قانع شدن به کمترینها؛ چون از این تعبیر خوشم نمیآمد، هیچوقت دنبالش نرفتم؛ اما وقتی در کنگره متوجه شدم قناعت یعنی شناخت داشتهها نه نداشتنها، یک قفل در ذهنم باز شد و یاد گرفتم از طبیعت الهام بگیرم با کمترین امکانات بهترین شرایط را برای خودم ایفا کنم. من یاد گرفته بودم همیشه دنبال بیشتر بودن باشم؛ بیشترین پول، بیشترین توجه، بیشترین تأیید دیگران، بیشترین امکانات و ... همین باعث شده بود هیچوقت حس رضایت واقعی نداشته باشم؛ ولی وقتی قناعت را در زندگیام تمرین کردم، دیدم اتفاقاً قناعت یعنی آزادی؛ یعنی میتوانید با آن چیز که دارید آرام باشید، خوشحال باشید و رشد کنید نه اینکه دست از تلاش برداری، بلکه یاد میگیرید بین نیاز واقعی و طمع فرق بگذارید. در نهایت باید بگویم که قناعت برایم فقط یک پله از وادی نبود، یک نگاه تازه به زندگی شد. نگاهی که با آن توانستم از چرخه ضدارزشهایی مثل حرص، مقایسه، ناامیدی و توقع بیرون بیایم و در عوض زندگی را سادهتر، شادتر و آرامتر ببینم. در دوران سخت که شرایط مالی سخت بود قناعت باعث شد با کمترینها هم زندگی خود را مدیریت کنم، بدون غر زدن یا مقایسه کردن خودم با بقیه. قناعت کمکم کرد، با شکرگزاری عجین شوم و مهمتر از همه قناعت فقط مربوط به مسائل مالی نیست؛ در احساسات هم یاد گرفتم قانع باشم؛ یعنی از محبت کوچک که کسی نشان میدهد خوشحال شوم نه اینکه توقع همیشگی و بیحد داشته باشم.
در نظر گرفتن سه اصل پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم برای یک حرکت سالم و صالح چه کمکی به ما میکند؟
این سه اصل برای من تبدیل به یک خطکش در زندگی شدند. قبلاً خیلی از کارها و حرفهایم از سر احساس، عجله یا حتی ترس بود، ممکن بود نیت خوبی داشته باشم؛ مثلاً بخواهم به کسی کمک کنم؛ ولی روش و طرز گفتن یا انجام آن اشتباه بود و باعث سوءتفاهم یا آسیب میشد. وقتی یاد گرفتم که پندارم باید سالم باشد اول از همه شروع کردم افکارم را رصد کردن؛ هر فکری را در ذهنم راه نمیدادم بعد نوبت به گفتار رسید؛ یاد گرفتم قبل از حرف زدن، یک لحظه مکث کنم، فکر کنم که این حرف چقدر درست و مفید است و آیا لازم است گفته شود یا نه؟ از همه مهمتر کردار سالم یعنی همان عمل. قبلاً شاید شعار میدادم؛ ولی در عمل جور دیگری رفتار میکردم. حالا سعی میکنم به چیزی که فکر میکنم و میگویم با آن چیز که انجام میدهم همراستا باشد. این باعث شد که خودم با خودم صادقتر باشم. آدم وقتی با خودش صادق باشد انگار تازه میتواند درست حرکت کند.
در وادی پنجم تأکید شده که ساختارهای فکری را به ساختارهای عملی و اجرایی تبدیل کنیم، این موضوع چه تأثیری در زندگی دارد؟
قبل از کنگره من پر از شعار و حرفهای قشنگ بودم. خیلی خوب بلد بودم بگویم باید صبر کنیم، باید گذشت داشت، زندگی مبارزه است و از اینجور حرفها؛ ولی در عمل همان آدم عجول، پرخاشگر و ناامید بودم. وادی پنجم به من یاد داد که تا وقتی فقط فکر میکنید، هیچچیز در زندگی تغییر نمیکند باید آن فکر را در عمل قدم به قدم بیاورید؛ مثلاً اگر میگوید باید منظم باشید از همان ساعت خواب و بیداری شروع کنید. اگر میگوید صبر لازم است، از ترافیک یا صف نانوایی تمرین کنید، نه فقط جاهای بزرگ. وقتی این تمرینها شروع شد، دیدم اتفاقات خوب یکییکی دارند در زندگیام ظاهر میشوند. روابط درستتر شد، حالم بهتر شد، اعتمادبهنفس گرفتم؛ چون دیدم میتوانم خودم را تغییر بدهم نه فقط در ذهن، بلکه در واقعیت.
بسیاری از همسفران در ابتدا تنها به نجات یا درمان مسافر خود فکر میکنند، چه زمان برای شما مشخص و عیان شد که خودِ شما نیز نیاز به آموزش و رشد دارید؟
من روز اول با یک دنیا سؤال وارد کنگره شدم؛ ولی از همه میشنیدیم که میگفتند درسهایی اینجا یاد گرفتند که حتی در دانشگاه و مدرسه هم یاد نگرفتند برای همین برایم جالب شد و باعث شد بیایم و بیشتر آموزش بگیرم. هنوز هم کنگره برایم جدید است؛ چون هر روز در حال یادگیری و آموزش هستم.
لطفاً برای ما از خیر و برکتی که از حضور در لژیون سردار نصیبتان شده است بگویید؟
حضور در لژیون سردار برایم یک تحول عمیق بود؛ نه فقط از نظر مالی، بلکه از نظر فکری. سردار شدم دیدم که دارم سهمی در نجات انسانها پیدا میکنم. حس میکردم که دارم دِینی را ادا میکنم؛ چون من از یک مسیری نجات پیدا کردم که اگر وجود نداشت شاید خانوادهام آرامش الان را نداشتند. این حس بخشش و کمک به ادامه این راه واقعاً حالم را خوب کرد. از طرفی برکتهایی که در زندگیام آمد واقعاً محسوس بودند؛ هم در کار، هم در روابط خانوادگی، هم در آرامش درونی. انگار وقتی بخشش را یاد گرفتم مسیر دریافت نعمت هم در زندگی من باز شد. حضور در لژیون سردار برای من یک تعهد مقدس است، تعهد به خودم، به کنگره و به کسانی که هنوز در تاریکی هستند.
کلام پایانی ...
اعتیاد پایان راه نیست. از آقای مهندس که این بستر را فراهم کردند و خانواده محترمشان که اگر فداکاریهای این بزرگواران نبود امروز شاهد این اتفاقات نبودیم تشکر میکنم و از راهنمای خوبم خانم نرگس تشکر میکنم.
.jpeg)
تهیه و تنظیم مصاحبه: همسفر هانیه رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون هفتم)
عکس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
156