موضوع انتقال صفات در انسان تابع فعل است و تابع فاعل نیست.برای مثال قبولی شخصی در دانشگاه یا ازدواج و خوشبختی شخص دیگر. من از این اتفاقات خوشحال میشوم. در اینجا چیزی که تعیینکننده است اول خوش آمدن من و دوم آن فعل است که اتفاق افتاده است.سیستم هستی و قسمت مربوط به سیستم درونی انسان میگوید: پس تو آن چیز را دوست داری؛ بنابراین اگر خواهان آن باشی، کمک میکنیم تا برای تو هم اتفاق بیافتد. اگر خواهان آنهم نباشی آن شادی و خوشحالی به تو هم منتقل میشود. چون؛ هستی بر پایه عشق و محبت و دوست داشتن است.میتواند برعکس آن نیز اتفاق بیفتد که ما از شادی دیگران ناراحت بشویم. شخص موردنظر که شاد میشود، مهم نیست. بلکه فعل شاد شدن مهم است که اتفاق افتاده و ما از آن ناراحت هستیم.در اکثر مواقع مشکلات به وجود آمده در اطرافمان را از دید جامعه میبینیم و میگوییم که جامعه مشکل دارد که ما دچار شکست شدهایم. نمیگوییم که من به وجود آورنده آن هستم.در جامعه مثبت، آدم میتواند به مثبتهای بیشتری فکر کند؛ اما؛ در جامعهای که درگیری بالاست، انسان باید ویژگیهای بیشتری مثل صبر، گذشت، بردباری را در خودش پرورش بدهد. انسان با مثبت اندیشی بیشتر میتواند از آن اتفاقات عبور کند. اگر انسان بتواند تعادل به وجود بیاورد و به مثبتها فکر کند، تبدیل به انسانی میشود که در درون خودکار زیادی انجام داده است.آدمی که جهل و ناآگاهی دارد، محیط اطرافش است که شرایط را به او تحمیل میکند؛ اما آدم آگاه، به محیط و ماهیت و اطراف آن آگاه است و فرد است که انتخاب میکند که به چه مسئلهای توجه داشته باشد. اینیک مسئله مهم است و نیاز به تمرین دارد.در بحث جهانبینی عقل همیشه در مسیر درست فرمان میدهد و عقل ترازوی عدالت است؛ اما؛ خیلی اوقات عقل با آلوده بودن حس و اشتباه بودن اطلاعات دچار اشتباه میشود.میدانیم که اولین بهکارگیری قوهی عقل حس است و اگر حس توسط نفس آلوده شود، عقل فرمان درست صادر نمیکند.حقه نفس همزمانی اتفاق میافتد که نفس نتواند خواسته نامعقول خود را به عقل بگوید. پس حقه به کار میبرد.بهعنوانمثال اگر رک و پوستکنده به عقل بگوید، من دلم میخواهد که مواد مصرف کنم، عقل آن را نمیپذیرد. ولی؛ با یکشکل زیبا و قشنگ میآید و وارد میشود و کار خود را میکند؛ یعنی از حقه استفاده میکند.یکی از حقههای نفس، حقهی یکذره است.حقه نفس، ذرهذره کار خود را پیش میبرد و طوری پیش میبرد که به نتیجه دلخواه خود برسد. باید دید چه اتفاقی در صور پنهان رخ میدهد. برای مثال برای آمدن به کنگره، سر ظهر است، خستهای و ناهارت را هم خوردهای. میگویی حالا که وقت دارم، یک استراحت بکنم. بعد بلند میشوم و میروم؛ اما وقتی بیدار میشوی، میبینی ۱ ساعت مانده به جلسه و با خود میگویی به اول جلسه اگر نرسم مهم نیست. اول جلسه پیام میخوانند و دوباره نیم ساعت میخوابی و دوباره بیدار میشوی و میگویی الآن ساعت ۵ و اوج ترافیک است، فقط به لژیون میرسم. ولی؛ به لژیون هم نمیتوانی برسی و طوری میشود که دیگر اصلانمی آیی.کسی را در نظر بگیرید که تازهوارد کنگره شده است. ۲ الی ۳ ماه است که سفر میکند. تازه ۳ الی ۴ پله عوض کرده و روی نظم و انضباط قرارگرفته است. در اینجا یک جلسه برای او بسیار حیاتی است. اگر یک جلسه به کنگره نیاید، چهبسا که کلهپا بشود و از گردونهی درمان خارج بشود.پس در لبهی تغییرات اساسی این حقه یکذره سرنوشت آدم را میتواند، تغییر دهد. ولی؛ در ادامه کارایی و کاربرد ندارد و هرچه که جلوتر میرود و به تعادل و ثبات میرسد، حقه یکذره کارایی زیادی ندارد و نمیتواند کاری بکند.
منبع: سی دی (حقههای نفس) از استاد امین
نویسنده: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون چهارم)
ویرایش: رابط خبری همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر فیروزه (لژیون اول)
ارسال: همسر زینب رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی الوند قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
43