در جهان ما، تفکر قدرت مطلق حل نیست. وادی پنجم با صراحت تمام میگوید که بایستی حرکت کنی تا قدمی برنداری، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. فکر و تفکر، به تنهایی حلال مشکلات نیست، برای رسیدن به هدف بایستی تفکر خود را از قوه به فعل درآوریم. حرکت است که تفکرات ما را کامل مینماید و ما را به مقصود میرساند.
همسفر مریم و مسافر ایشان با آنتی ایکس تریاک وارد کنگره شدند، دوازده ماه با روش DST و داروی OT به راهنمایی مسافر حکمتالله و همسفر طیبه سفر کردند و اکنون یک سال و شش ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس، آزاد و رها هستند. ورزش در کنگره: شطرنج.
در شرایطی که یکی از اعضای خانواده هنوز وارد مسیر درمان نشده، چگونه میتوان با حفظ آرامش و امید، نقش حمایتی مؤثری ایفا کرد؟
اگر ما تمام آموزشهایی را که در کنگره داده میشود، به عنوان یک همسفر اجرا کنیم، قطعاً میتوانیم تأثیر مطلوبی در خانه و خانواده داشته باشیم، حتی اگر مسافر، به دلیل ترسهایی که از سفر ناموفق خود داشته، دوباره برگشت کرده باشد. اگر نقش همسفر بودن را به درستی ایفا کنیم، اثرات مثبت آن بسیار ارزشمند خواهد بود.
واقعاً گوش کردن به سیدیهای استاد امین و صحبتهایی که درباره جایگاه همسفر دارند، بسیار مؤثر است و به هر همسفری یادآوری میکند که چه کارهایی میتواند انجام بدهد؛ حتی اگر مسافرش به کنگره نیاید. با این آگاهی، همسفر متوجه میشود که حال خراب مسافر، رفتارش و آن اتفاقاتی که در روحیاتش رخ میدهد، از روی عمد نیست که بخواهد آزار برساند، بلکه نتیجه بودن در تاریکیهایی است که خودش آنها را تجربه میکند.
اگر یک همسفر برخورد خوبی داشته باشد، میتواند هم آرامش را به خانه ببخشد و هم خودش از آن آرامش بهرهمند شود؛ یعنی زمانی که ما در نقش همسفر ایفای نقش میکنیم، هم برای خودمان مفید است، هم برای شخصی که به کنگره نمیآید. با رفتار درست میتوانیم نقطه بیداری را برای او ایجاد کنیم تا وقتی که خواستهاش شکل گرفت و فرمان الهی صادر شد، مسیر کنگره را انتخاب کند.
مسافر من همیشه میگوید: «اگر قصد درمان داشته باشم، قطعاً جایی که انتخاب میکنم و به آن ایمان دارم، کنگره است»؛ اما این که هنوز نتوانسته وارد شود، شاید به خاطر تاریکیهایی باشد که هنوز در وجودش باقی ماندهاند.
وقتی کسی در مسیر حرکت شکست میخورد، چگونه میتواند دوباره از جا بلند شود و به حرکت خود ادامه بدهد؟
زمانی که یک نفر شکست میخورد، جدا از این که خودش احساس ناامیدی میکند، اطرافیان نیز نقش مهم و تأثیرگذاری دارند برای این که این ناامیدی عمیقتر شود یا صرفاً دورهای کوتاه و گذرا داشته باشد. اگر شخصیت آن فرد دچار آسیب شود و اطرافیان با سرزنش و یادآوری مکرر، ضعفهایش را به رخ بکشند، ممکن است آن فرد به ناامیدی مطلق برسد و دیگر نتواند از جا بلند شود؛ اما اگر اطرافیان واکنش مطلوبی نشان دهند، هرچند خود فرد مدتی دچار ناامیدی شود، کورسوی امیدی درونش پدید میآید. میفهمد که اشتباهش پایان راه نیست، بلکه آغاز یک بازگشت ممکن است.
وقتی این اتفاق برای یک نفر میافتد، چه من باشم، چه شخص دیگر که قرار است کمکش کنم؛ ابتدا باید کمی زمان بدهم تا خودش متوجه زمین خوردنش شود. اشتباهی که من به عنوان همسفر مرتکب میشوم، این است که به فرد زمین خورده اجازه تفکر نمیدهم و از شدت دلسوزی و ناراحتی، فوراً دستم را به سمتش دراز میکنم تا کمکش کنم؛ اما طبق بیان آقای مهندس، این کار کاملاً اشتباه است؛ چون با این عمل، قدرت تفکر را از او میگیرم. او دیگر نمیفهمد چرا زمین خورده، چه اشتباهی کرده و باز هم آن خطا را تکرار خواهد کرد.
پس من چه مادر باشم، چه خواهر و چه همسر، باید ابتدا فرصت کوتاهی بدهم تا نقطه تفکر در شخص ایجاد شود. بعد ببینم آیا تمایل به کمک گرفتن دارد یا نه؟ اگر ندارد؛ باید در همان تاریکی و ناامیدی بماند؛ چون همان تاریکی است که او را میسازد. اشتباهی که در این سالها مکرر مرتکب شدهام، ندادن فرصت تفکر بود. با این اشتباه، قدرت تصمیمگیری را از دیگران گرفتم. وقتی این قدرت را از فردی بگیری، بار مسئولیتش را خودت باید به دوش بکشی و وقتی این بار روی دوشت بیفتد، سنگینی آن تو را از پا میاندازد و در چنین مواقعی، حس بدی به من دست میدهد، حس اینکه همه بار مسئولیت را به من دادهاند. من به جای اینکه کمککننده باشم، تبدیل میشوم به کسی که دائماً با احساس خستگی و فشار درگیر است.
اصولاً به خاطر دو دلیل این اشتباه را انجام میدهم، یکی دلسوزی بیش از اندازه و دیگری ترس از قضاوت دیگران. اینکه مبادا کسی بگوید:چرا مسافرش سفر موفقی نداشته یا چرا فرزندش تربیت خوبی ندارد.
گاهی افراد برای اینکه نشان دهند زندگی خوبی دارند، نقاب میزنند یا از روی منیت، نمیخواهند کسی به آنها توهین کند یا قضاوتشان کند و همین باعث میشود که زندگی آنها همیشه آسیبپذیر باقی بماند. در چنین شرایطی، هیچوقت از تاریکی نجات نمییابند و امیدی در دل آنها شکل نمیگیرد.
در ادامه، همان نکتهای که در ابتدا مطرح شد حائز اهمیت است که اطرافیان نباید مداوم اشتباهات شخص را یادآوری کنند. وقتی مثلث شخصیت فرد آسیب دیده، دیگر نیازی به تکرار مکررات نیست.
ما میتوانیم با دادن امید، باعث شویم که روزی آن شخص از تاریکی و شکست بیرون بیاید و دوباره در مسیر موفقیت قدم بگذارد.

اگر کسی بگوید: من بسیار فکر کردم؛ ولی نمیدانم از کجا شروع کنم، شما چه پیشنهادی برای او دارید؟
کسی که بگوید: بسیار فکر کردهام؛ ولی به جایی نرسیدم و نمیدانم از کجا شروع کنم، جواب خود را در سوالش میدهد؛ چراکه او تفکر نکرده، گاهی ما فکر میکنیم که تفکر کردیم؛ اما در واقع دچار افکار متعددی هستیم و این افکار که در ذهن ما وجود دارد، ما را دائم به هر سویی میکشاند.
اگر کسی واقعاً تفکر کند، زمانی که بخواهد برای یک مسئله راه حلی بیابد؛ باید چندین روز و حتی چندین ماه تفکر کند که بهترین راه را پیدا کند و وقتی تفکر کرد، قطعاً بهترین راه را نیز انتخاب میکند.
در وادی هفتم آقای مهندس بیان میکنند: «اشتباه انسانها به دلیل بیارادگی آنها نیست؛ بلکه علت آن اشتباه، راه نادرستی است که انتخاب میکنند». ما اکثر مواقع به خاطر اینکه درست تفکر نمیکنیم، راه درست را نیز انتخاب نمیکنیم و این درست انتخاب نکردن راه، باعث میشود ما مدام فکر کنیم که اصلاً نمیتوانیم، مسیر درستی را انتخاب کنیم، وگرنه هیچ دلیلی برای بیارادگی شخص وجود ندارد.
شخصی که مصرفکننده مواد است، بارها راههای مختلفی را انتخاب کرده و انجام داده؛ ولی باز به شکست رسیده؛ پس هر شخصی که بگوید من تفکر کردم، تفکر نکرده و دچار افکار شدید و درگیریهای ذهن شده که تنها راه حلش این است که به جهان ذهن آرام برسد. اگر ما به جهان ذهن آرام برسیم، میتوانیم تفکر درستی داشته باشیم. موقعی که در بند خیلی چیزها باشیم و بخواهیم همه مسائل را درست کنیم و آنها را جهت یا تغییر بدهیم، نمیتوانیم به تفکر درستی برسیم؛ یعنی اول باید جهان ذهن آرام گیرد تا بعد بتوانیم، تفکر درست داشته باشیم و قطعاً بعد از یک تفکر درست، راه درست را نیز انتخاب میکنیم.
برای در نظر داشتن اصل پندار، گفتار و کردار سالم چه توصیههای را برای ما به همراه دارید؟
در اصل پندار، گفتار و کردار سالم، اولین چیزی که برای من یادآور میشود، این است که وقتی تفکر من سالم نباشد، قطعاً گفتار سالمی به دنبال آن نیست و تفکر من نیز به جهان ذهن برمیگردد. تا زمانی که جهان ذهنی من آرام نگیرد، تفکرات من مثبت نشود و نسبت به کوچکترین اتفاقی که در زندگیم میافتد، تفکر منفی داشته باشم و در اتفاق بدی که میافتد، تفکر من مثبت باشد، حتی با وجود مشکل و اتفاق بدی که در زندگیام ایجاد شده، قطعاً گفتار سالم به همراه دارد. در موقعیتی که اگر اتفاق بد افتاد و کلام من تغییر کرد، کلامی نیست که بقیه را اذیت کند و اگر کلام خوبی باشد، قطعاً عملکرد و کاری که میخواهم انجام بدهم کار درستی میشود؛ اما تا موقعی که من نتوانم پایه اول که همان تفکر است را تغییر بدهم، نه به گفتار سالم و نه به کردار سالم میرسم.
کلام آخر:
صحبتی که دوست داشتم بگوییم در مورد همسفران بود. من اکنون هشت سال است که به کنگره میآیم، در این مدت چیزهایی را تجربه کردم و با چشم خود دیدم. همسفرانی را دیدم که فقط برای مسافرشان به کنگره آمدند و شاید مسافر را همراهی کردند، مسافر به درمان رسید و دوباره بازگشت کرد. توصیهای که دارم، اگر در ابتدای ورود به کنگره و یا در کنگره هستید و مسافرتان بد سفر میکند، از همین الان به فکر باشید که برای خودتان به کنگره بیایید؛ چون اگر با هر تغییر مسافر قرار باشد شما نیز تغییر کنید، اگر حال او بد شد، شما نیز بد شود؛ پس این وسط چه کسی قرار است، مشکلاتی که وجود دارد را حل کند و بتواند به زندگی سامان بدهد؟ اگر او بد شود و دیگر ادامه ندهد، شما نیز به کنگره نیایید؛ پس قطعاً برای او میآمدید نه برای حال خوب خودتان. گاهی اوقات یک همسفر، همه زندگی خود را به مساف گره میزند و هیچ پیشرفتی نمیکند.
من خودم شاید تا سه سال اول این اتفاق برایم نیفتاده بود، با اتفاقاتی که مسافرم برایم رقم میزد، زندگیام تغییر میکرد، درسته به کنگره میآمدم؛ ولی حالم به حال او گره خورده بود و هیچ حسی را دریافت نمیکردم. از اینکه برخی همسفران میگفتند: به کنگره آمدیم و حالمان خوب شد یا بسیار تغییر در زندگی دیدیم، درکی نداشتم، چرا؟ چون حالم را به حال مسافرم گره زده بودم؛ ولی زمانی که او را رها کردم و به زندگی نگاه دوباره انداختم، تصمیم گرفتم برای خودم به کنگره بیایم، تغییرات آن موقع اتفاق افتاد؛ یعنی مسافرتان اگر قصد درمان داشته باشد، طبق صحبت آقای مهندس که در همین سیدیهای اخیر بیان کردند: «اگر کسی خواسته درمان داشته باشد، نیازی به این همه گفتن نیست، حتی گفتن و اصرار شما که بخواهید او را تغییر بدهید، او را به سمت دیگری میکشاند و تصمیم میگیرد، بیشتر مصرف کند»؛ اما اگر او را به معنای تمام رها کردی و در حین رهایی او را نیز دوست داشته باشی، قطعاً مسیر برای او هموار میشود و خودتان نیز به خوبی میتوانید سفر کنید. خواهش میکنم، حال خود را به حال مسافرتان گره نزنید.
در پایان از آقای مهندس، استاد امین، خانواده محترم ایشان، راهنمای سفر اولم همسفر بتول، راهنمایان سفر دوم همسفر زهرا و طیبه، ایجنت، مرزبانان و تمامی خدمتگزارانی که باعث شدند، این بستر برای آموزش من فراهم شود و با وجود این که مسافرم هنوز به رهایی نرسیده، خودم بتوانم به رهایی برسم، کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم.
عکس: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
مصاحبه کننده: همسفر ساره رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم) دبیر سایت
ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
255