حرف که در دلم زیاد است ولی خب آدم نمیتواند بعضی از حرف ها را به زبان بیاورد. من اول خدا، دوم خدا، بعدا توانستم روی پای خودم بایستم و با مشکلات کنار بیایم. واقعا اگر بگویم مسافرم به من اذیت نکرده، دروغ است؛ ولی خب راست خداییاش زیاد با کار من کار نداشت.
ولی خب بعضی از رفتارهایش آزارم داده است. من خودم برای درمانش از راه کمپ و دکتر کمک خواستهام. حدود یک ماه پیش دکتر رفتیم که کمکم داشت حالش بهتر میشد که باز متوجه شدم دارد مصرف میکند. خلاصه هم چنان درون خودم میسوختم و میساختم.
چند بار هم گفتیم به هیدج برویم، ولی چون راه دور بود و وسیله نداشتیم، آن هم جور نشد. تا اینکه فهمیدم کنگره به ابهر آمده است و مسافرم تصمیم گرفت که به کنگره بیاید. بعد ۵ الی ۶ جلسه رفتن به کنگره، جشن همسفر شد و من را هم دعوت کردند و این شد شروع آمدن من به کنگره.
وارد کنگره که شدم، حس دل گرمی به من داد. در کنگره با دوستانی آشنا شدم که وقتی آنها را میبینم پر از انرژي ميشوم. خلاصه اول خدا و بعد از خانه پدر و مادرم و خانه خودم، کنگره شد مکان امن برای من.
من از همین جا تشکر میکنم از راهنماهای عزیز از همه کسانی که برای به درمان رسیدن مسافرها تلاش میکنند. برایشان آرزوی بهترین ها را دارم. کنگره هم شده مثل خانه خودم دلنشین و با صفا.
نویسنده: همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر رقیه (لژیون سوم)
تایپیست: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر یلدا رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون یکم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
92