هر مشکلی که در زندگی انسان بهوجود میآید همیشه فکر میکند که تقصیر دیگران است، حتی ناامید میشود و با خودش میگوید که من اصلاً آدم بدشانسی هستم و بیخودی به این دنیا آمدهام. برای بهبود شرایط تلاش میکند؛ ولی تلاش و راه و روش او درست نیست و همیشه از نامردمیها و نامردیها شکایت دارد.
در کنگره میگوییم: بزرگترین دشمن انسان جهل و نادانی خود اوست. انسان فکر میکند حق و حقیقت و عدالت چیزی است که او میگوید. برای انسان جهان هستی جهانی است بیکران و بیپایان و این غم و اندوه انسان هرگز تمام شدنی نیست. در زندگی انسان هم غم وجود دارد و هم شادی. غم انسان عمق دارد و طولانیمدت است؛ ولی شادی لحظهای و گذرا است و تمام این دردهای بشر در اثر دانشهای کشف نشده است.
سه مسئله بزرگی که انسان را در رنج و عذاب قرار میدهد عبارتند از: اعتیاد، چاقی و سرطان که مسئله بیماری در رأس آنها قرار دارد. در جهان پزشکی خیلی چیزها کشف نشده؛ فقط و فقط کنترل یا راهبری شده است مثل بیماریهای سایکوسوماتیک، اسکیزوفرنی، پنیک، کولیت روده و انواع بیماریهای سرطانی و غیره. انسان برای درمان فقط و فقط باید دارو مصرف کند و این مثل استخوان لای زخم میماند که علم پزشکی فقط روی آن مرهم میگذارد؛ البته ناگفته نماند که علم پزشکی باعث طول عمر انسان شده و جلوی خیلی از سکتهها را گرفته است.
مسئله دوم اعتیاد است که در کنگره صورتمسئله آن کشف شده است؛ البته در سیستمهای دیگر مثل آمریکا میگویند: تو معتاد به دنیا آمدهای و معتاد هم از دنیا میروی؛ در صورتی که شخص معتاد سالهاست که مصرف نکرده است. در کنگره60 درمان اعتیاد باعث افزایش طول عمر شده است. اگر افراد درمانشده را با افراد معمولی مقایسه کنیم، طول عمر افراد درمانشده بیشتر از افراد معمولی است؛ چون سیستمهای آنها بازسازی شدهاند.
مسئله دیگر چاقی است که در کنگره حل شده است. الآن زبان بدن را فهمیدهایم و مثل آب خوردن کسانی که وزن بالا دارند وزن کم میکنند؛ پس درمییابیم که درد و رنج بشر امروز در اثر نادانی نیست؛ بلکه از دانشهای کشف نشدهاست و اگر دانشها کشف شوند، از درد و رنج بشر کاسته میشود.
ما کلاً برای چه به کره زمین آمدهایم و در آخر به کجا میرویم؟ در اینجا مولانا میگوید:
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهام از بدنم
یعنی من مال جهان دیگری هستم؛ ولی یک یا چند روزی یک قفسی برای خودم با این جسم ساختهام؛ پس مرگ فنا و نابودی نیست، باید توکل داشته باشیم و در هر زمینهای تلاش خودمان را بکنیم و نتیجه برای ما مهم نباشد.
انسان باید ترس را از خودش دور کند. ترس، انسان را از بین میبرد و این را هم انسانها باید بدانند که همیشه بین اضداد مبارزه بوده و هست، یعنی درگیری بین دو قطب مثبت و منفی؛ بنابراین تمام کارهای ما باید به درجه عمل برسند و در جهت صراط مستقیم باشند. زندگی انسان شامل سه مولفه است: یکی تقدیر یا همان نامه پیشین، دیگری خواست یا همان اختیار و در نهایت فرمان الهی. باید بدانیم که هیچ کدام از ما کامل نیستیم و همه به یک مربی یا رب نیاز داریم.
نویسنده: همسفر مینو رهجوی راهنما همسفر شیرین (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر گندم رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
69