جلسه دوازدهم از دوره چهلویکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ابوریحان با استادی راهنما همسفر اعظم، نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر زینب با دستور جلسه «وادی پنجم (در جهان ما تفكر؛ قدرت مطلق حل نيست، بلکه توام با رفتن و رسيدن، آن را كامل مینمايد) و تاثیر آن روی من» ساعت ۱۶:۰۰ روز سهشنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
دستور جلسه وادی پنجم میخواهد مسیر صحیح فکر کردن و حرکت کردن را به ما بیاموزد. زمانی که من خودم مصرفکنندهای در خانه داشتم، مدام در حال خیالپردازی بودم؛ برای اینکه حال مسافرم خوب شود، برای اینکه مسیر درمان برایش باز شود. اما این نوع فکر کردن، هیچ نتیجهای نداشت و هیچ اتفاقی برای من نمیافتاد، چون فقط در حال فکر کردن بودم و حرکتی نداشتم. وادی پنجم به ما میگوید: کاری کن که فکرت را به عمل تبدیل کنی. من باید تلاش کنم، باید حرکت کنم. شاید آن موقع فکر میکردم دارم تلاش و حرکت میکنم، اما نتیجهای نمیگرفتم. چرا؟ چون آن تلاش و حرکت همراه با غر زدن، عجله و بیفکری بود. خدا را شکر مسیر کنگره برای ما باز شد و یاد گرفتم که نهتنها مسافرم باید حرکت کند، بلکه من هم باید حرکت کنم، باید آموزش ببینم و تغییر کنم. خدا را شکر که این مسیر برای تکتک ما فراهم شده تا بتوانیم از آموزشها و وادیهای کنگره بهرهمند شویم. وادی پنجم به من یاد میدهد که حرکت و تلاش لازم نیست بزرگ و سنگین باشد، بلکه باید پلهپله و بدون عجله باشد.
سؤال مهم این است: چگونه من، همسفر، میتوانم این حرکت و تلاش را در کنگره اجرا کنم؟ زمانی که وارد کنگره میشوم، باید گوشبهفرمان راهنما باشم، سیدیها را بنویسم و اگر راهنما، مرزبان یا ایجنت به من نکتهای میگوید، بدانم که خیر و صلاح من را میخواهند و به صحبتهای آنها اعتماد کنم. در کارم نظم داشته باشم؛ حتی اگر قدمهای من کوچک باشد، همان قدمهای کوچک من را به حال خوش خواهند رساند. وقتی وارد کنگره میشویم، بعد از یکی دو ماه، تحولات زیادی در درون ما رخ میدهد؛ چون ما توانستهایم آموزشها را عملی کنیم و به کار ببریم. وقتی خودم را با قبل از ورود به کنگره مقایسه میکنم، میبینم چقدر تغییر کردهام. شاید در ظاهر متوجه این تغییرات نشوم، اما در صور پنهان خود، واقعاً درک میکنم که چقدر صبورتر شدهام، چقدر یاد گرفتهام و چقدر گذشت دارم، در مقایسه با گذشته.
در سیدی «نردبان»، آقای مهندس میفرمایند: اگر میخواهید کاری انجام دهید، نمیشود یکباره از زمین بلند شوید؛ باید پلهپله حرکت کرد، باید از نردبان یکیک بالا رفت تا به نتیجه مطلوب رسید. وادی پنجم نیز همین پیام را دارد. میگوید با فکر کردن، حرکت کن، پلهپله بالا برو تا به هدف برسی. در سیدی «پرواز» هم، آقای مهندس از رهایی صحبت میکنند. پرواز، تمثیلی از آزادی از اعتیاد، از درجا زدن و درگیریهای ذهنی ماست. اگر من بتوانم از این درگیریها رها شوم، میتوانم به آنچه میخواهم دست یابم. اگر میخواهم پرواز کنم، اول باید راه رفتن را یاد بگیرم، تعادل داشته باشم. بدون رعایت قوانین، هیچ پروازی اتفاق نمیافتد. اگر من مسافری دارم که به کنگره میآید تا به رهایی برسد، باید صبر داشته باشم و آهسته و پیوسته حرکت کنم تا بتوانم انشاءالله او را به پرواز در بیاورم.
وادی پنجم میگوید بدون عمل و حرکت، هیچ تفکری نتیجهبخش نیست. برای پیشرفت و صعود، باید پلههایی را در نظر گرفت. من، همسفر، اگر میخواهم نسبت به گذشته رشد کنم، باید این پلهها را جدی بگیرم. اولین پله، دوری از ضد ارزشهاست. اگر قبلاً با ترحم یا پرخاش از مسافرم انتظار درمان داشتم، حال باید از ضد ارزشهای درونیام فاصله بگیرم و مسیر آموزش را در پیش بگیرم. دوری از ضد ارزشها یعنی بازگشت به خود واقعی، یعنی اینکه یک مادر قوی برای فرزندانم و یک همسر قوی برای مسافرم باشم. پله دوم، خودداری است. قبلاً دائم غر میزدیم و مسافر را کنترل میکردیم، اما امروز باید خودداری کنیم؛ از حرفهای بیفایده و کارهای بینتیجه دوری کنیم. وقتی خودداری را تمرین کنیم، حال خوبی هم برای خودمان و هم برای مسافرمان ساخته میشود و او نیز راحتتر به درمان میرسد.
پله سوم، قناعت است؛ اما نه فقط در مسائل مالی، بلکه در خواستهها، توقعات و صبرمان برای درمان مسافر. هر چقدر خواستهها و توقعاتمان کمتر باشد، زودتر به نتیجه میرسیم. پله چهارم، صبر است؛ یعنی تغییر بهمرور زمان. پله پنجم، تجسس، قضاوت و غیبت است؛ که بسیار مهم و حساس است. وقتی درگیر تجسس میشویم، بیشتر از هر کسی خودمان را اذیت میکنیم. وقتی قضاوت میکنیم، خودمان آسیب میبینیم و عقب میمانیم. غیبت هم روح ما را تخریب میکند. پله بعدی، پله پسانداز است؛ اما نه فقط پول، بلکه انرژی، آرامش، لبخند و محبت هم باید پسانداز شود. هر چه در این بُعد بکاریم، در بُعد بعدی زندگی با خود خواهیم داشت. و در نهایت، پله آخر: توکل، رضا و تسلیم است. باید به خداوند توکل کنیم، تلاش کنیم و نتیجه را به او بسپاریم. رضا یعنی رضایت به آنچه که خداوند برای ما مقدر کرده و تسلیم یعنی پذیرش کامل، چه در شرایط مثبت و چه در سختیها. این تسلیم بودن، ما را در مسیر رشد و آرامش قرار میدهد.
اهدای لوح تقدیر اعضای لژیون سردار

دریافت نشان ۳۰ سیدی همسفر حدیث رهجوی راهنما همسفر رویا

دریافت نشان ۳۰ سیدی همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر سمیه

تحویل جایگاه ورزشبانی بدمینتون همسفر هانیه به همسفر آتوسا

مرزبانان کشیک: همسفر سعیده و مسافر حمید
تایپیست: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهاردهم)
عکس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هشتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
260