English Version
This Site Is Available In English

اخبار ویلیام وایت – نمایندگی رز تهران

اخبار ویلیام وایت – نمایندگی رز تهران

اخبار ویلیام وایت – نمایندگی رز تهران

دستور جلسه: «وادی پنجم و تأثیر آن روی من»

سخنان استاد:

سلام دوستان، مرجان هستم یک همسفر.

دستور جلسه‌ی این هفته «وادی پنجم و تأثیر آن روی من» است. وادی پنجم می‌گوید: در جهان ما، تفکر قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید.

مفهوم کل وادی این است که: ما به خیلی چیزها فکر می‌کنیم و در ذهن خود برنامه‌ریزی می‌کنیم که کاری را انجام بدهیم یا ندهیم، اما تا زمانی که حرکت نکنیم، به نتیجه نمی‌رسیم. خیلی‌ها می‌گویند: «به‌به! چه فکر خوبی! حتماً به آن فکر می‌کنم.» ولی آیا ما در جهان بیرون از فکر، آن را به انجام می‌رسانیم و عملی می‌کنیم؟

در مورد سیگار هم، همیشه این را در فکر خود داشتیم که بالاخره درمانش کنیم و برنامه‌مان از سال آینده این است. اما می‌بینیم که هیچ‌وقت آن را عملی نکردیم و سال‌ها گذشت و ما فقط با این فکر زندگی کردیم که روزی سیگارمان را درمان خواهیم کرد.

ولی چه زمانی درمان سیگار اتفاق افتاد؟ وقتی‌که تصمیم گرفتیم فکرمان را عملی کنیم و راهی را انتخاب کنیم که بتوانیم سیگار را درمان کنیم.

درمان سیگار تا زمانی فقط در فکر من بود. بیست سال یا پانزده سال فکر کردم، ولی سیگارم درمان نشد و همچنان می‌گفتم که از فردا در فکرش هستم. اما تا چه زمانی در فکرش بودم و چه موقع انجامش دادم؟ تا وقتی‌که به من گفتند جایی به نام کنگره ۶۰ وجود دارد.

دوستم پرسید: «به کنگره می‌آیی؟» گفتم: «باشه، برویم.» شبی که قرار بود فردایش برای درمان سیگار به کنگره بیایم، در خواب با خودم خیلی کلنجار رفتم و نیروهای بازدارنده مدام به من می‌گفتند که لازم نیست بروی. تا صبح خواب می‌دیدم که می‌خواهم سیگار بکشم ولی اجازه نمی‌دادند و سیگار را از من می‌گرفتند.

وقتی بیدار شدم، با خودم گفتم: «تو بیست سال سیگار کشیدی، باز هم بکش!» اما بخشی از فکرم می‌گفت: «اگر سیگارت را درمان نکنی و بخوابی، تا آخر عمرت و حتی بعد از مرگت هم یک انسان مصرف‌کننده خواهی ماند. پس باید سیگارت را درمان کنی.»

این شد که من به کنگره آمدم و آن‌جا متوجه شدم که مفهوم وادی پنجم این است که اگر من فقط فکرهای قشنگی داشته باشم و برای آن‌ها برنامه‌ریزی کنم ولی کاری در جهت عملی شدنشان انجام ندهم، به نتیجه‌ای نمی‌رسم.

فیلسوف‌ها هم خیلی فکر می‌کنند، اما زندگی نرمالی ندارند. آن‌ها همیشه در تفکر هستند و چالش‌های فکری درست می‌کنند: «چرا جهان این شکلی است؟» «چرا این اتفاق افتاد؟» «فلسفه‌ی زندگی چیست؟» ولی وقتی به زندگی آن‌ها نگاه کنیم، می‌بینیم که اکثرشان زندگی خوبی ندارند؛ یا خودکشی کرده‌اند، یا دیوانه شده‌اند.

کلی فکر می‌کنند و در آخر می‌گویند که علت آن را نفهمیده‌اند. اما در حقیقت ما فکر می‌کنیم که به چیزی برسیم، نه اینکه بی‌نتیجه بمانیم. گاهی مطالعه کردن خوب است. متوجه می‌شویم که چرا آقای مهندس وادی پنجم را قرار دادند. اگر آقای مهندس فقط به روش DST فکر می‌کردند و افکارشان را عملی نمی‌کردند، آیا درمانی صورت می‌گرفت؟ نه. ما از کجا می‌توانستیم به این قضیه برسیم که چنین روشی وجود دارد و می‌توان اعتیاد را با آن درمان کرد؟

پس آدم نباید فقط در تفکر بماند. تفکر خوب است، ولی باید از جهان فکر به جهان بیرون برسیم. یعنی صور پنهان در صور آشکار مشخص شود. اگر من ادعایی در صور پنهان دارم، باید در صور آشکار بگویم که فلان فکر را کرده‌ام و نتیجه‌اش را به شما ارائه دهم. نه اینکه فقط فکر کنم و آخرش بگویم: «به نتیجه‌ای نرسیده‌ام و همه چیز جبر است و اختیاری در کار نیست.»

همه‌ی ما در طول روز به این چیزها فکر می‌کنیم. ولی اگر تو تفکری داری و قرار است چیزی را به من نشان بدهی، باید بگویی که فلان فکر اشتباه است چون به‌صورت عملی به آن قضیه رسیده‌ای؛ نه اینکه با کلمات قلمبه‌سلمبه بگویی: «ما به این نتیجه می‌رسیم که هستی عملکرد ندارد.»

اغلب کسانی که فلسفه کار می‌کنند دچار درگیری ذهنی‌اند و بیشتر شعار می‌دهند. وقتی از آن‌ها می‌پرسیم که این فکر در کجای زندگی کاربرد دارد؟ می‌گویند: «همین که متوجه باشی که به دردت نمی‌خورد، خیلی مهم است!» ولی مسئله این است که چه چیزی به درد ما می‌خورد؟ آن چیزی که در عمل اتفاق می‌افتد، مهم است.

از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید، ممنونم.

تایپ: مسافر فاطمه – لژیون ویلیام وایت – نمایندگی رز تهران
بازبینی و ارسال: راهنما همسفر سولماز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .