پنجمین جلسه از دوره شانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی اسبیکو خرمآباد با استادی همسفر فیروزه، نگهبانی همسفر رباب و دبیری همسفر خدیجه با دستور : وادی پنجم و تأثیر آن روی من، روز یکشنبه ۲۹ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم بابت وجودش و حضورش در زندگیام، خدا را شکر میکنم بابت وجود آقای مهندس و خانواده محترم ایشان، به خاطر کنگره۶۰ و اینکه من میتوانم در اینجا حضور داشته باشم، بابت وجود راهنمایم همسفر معصومه، به خاطر تلاشهایی که برای من انجام دادند و اجازه خدمت در این جایگاه را به من دادندو همچنین تشکر میکنم از تکتک کسانی که در کنگره به من کمک کردند تا به درمان برسم.
موضوع این جلسه: وادی پنجم و تأثیر آن روی من در زندگی است. این وادی، وادی عملی و کاربردی کردن مطالبی هست که من آموزش دیدم و اینکه یاد بگیرم آنها را در زندگیام اجرا کنم.
من در این وادی یاد گرفتم، چطور از دانستههایم استفاده کنم. چند سال پیش، توسط یکی از دوستانم با مباحث خودشناسی آشنا شدم و علاقه پیداکردم.شروع کردم از این کلاس به آن کلاس رفتن و از این استاد به آن استاد و از صبح مطالبشان را گوش میدادم، ولی هیچ عملکردی نداشتم. دورههای حضوری که میرفتم، استاد با ما صحبت میکرد و میگفت: ماها که اینجا جمع شدهایم، قبلاً خودمان را دوست نداشتیم و در زندگی، اولویت، خودمان نبودیم. این باعث شده دیگران از ما سوءاستفاده کنند و به ما خسارت بزنند؛ از این به بعد یاد بگیریم، اولویت اول زندگی خودمان باشیم. تحت هر شرایطی اول خودت، دوم خودت، سوم خودت! من این حرفها را شنیدم و ملکه ذهنم شد. از کسانی که کوچکترین اشتباهی دیده بودم، رابطهام را کم کردم. همه را مقصر میدانستم؛ جز خودم! یه یک آدم خودخواه تبدیل شده بودم که از همه شاکی بودم و انتظار داشتم همه بهخاطر من، عوض بشوند؛ مثلاً یک روز آشپزی کرده بودم، سفره را که پهن کردم، بهترین قسمت غذا را توی بشقاب خودم گذاشتم و بقیه غذا را وسط سفره گذاشتم. این حرکت من خیلی برای بچهها عجیب بود، از من انتظار نداشتند، پسرم با تعجب گفت: خب دیگه همش میشه برای خودت! واسه ما چیزی نمیمونه! الآن یک خاطره شده و مسافرم سر لژیون، مشارکت کرده و همه خوششان آمده بود.
در وادی پنجم یاد گرفتم وقتی آموزش ببینم، تحقیق کنم، تفکر کنم و عملکرد داشته باشم، خودم برای خواستههایم، قدمی بردارم، نه اینکه از دیگران توقع داشته باشم، اگر من تغییر کنم، دنیای بیرون هم عوض میشود.
سیدیهای آقای مهندس را که گوش میدهم، فقط شنونده نباشم. سعی کنم خودم یک قدمی بردارم. من در گذشته آدمی بودم که به شدت از گرفتن مسئولیت میترسیدم و نمیتوانستم هیچ خدمتی بگیرم. مدام به این فکر میکردم که نتوانم به درستی انجام بدهم. خدا را شکر که این وادی به من کمک کرد تا بتوانم پا روی ترس خود بگذارم و از خدمتهای ظاهراً کوچک شروع کنم تا اگر خدا بخواهد بتوانم خدمتگزار خوبی باشم.
خدا را شکر میکنم، وادیها به من کمک کردند تا بتوانم در زندگیام، تعادل داشته باشم. اولویت اول، خودم هستم، ولی این اولویت، باعث نمیشود که بقیه را نادیده بگیرم. امیدوارم بتوانم آموزشهایی را که در کنگره دیدهام در زندگیام اجرا کنم!
ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
ورود همسفر شهناز به سفر دوم جهانبینی
.jpg)
رهایی مسافر لیلا از بند نیکوتین
.jpg)

مرزبان کشیک: همسفر روحانگیز رهجو راهنما همسفر هدی(لژیون دوم )
عکاس : همسفر فروزان رهجو راهنما همسفر هدی(لژیون دوم )
تایپیست: همسفر فریده رهجو راهنما همسفر معصومه(لژیون سوم )
ویرایش: همسفر مریم دبیر سایت رهجو راهنما همسفر هدی(لژیون دوم )
ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اسبیکو خرمآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
228