English Version
This Site Is Available In English

وادی پنجم به من آموخت تفکر به تنهایی آغاز گر مسیر است اما مقصد نیست

وادی پنجم به من آموخت تفکر به تنهایی آغاز گر مسیر است اما مقصد نیست

مقاله در مورد دستورجلسه وادی پنجم و تاثیر آن روی من

سلام دوستان روح الله هستم یک مسافر

در مسیر پر پیچ و خم درمان و بازگشت به تعادل، نقاطی وجود دارد که می توان آن ها را همچون  چراغ هایی روشن در دل تاریکی ها دانست، نقطه هایی که انسان را از رکود به جریان از تردید به باور واز سکون به حرکت هدایت می کنند برای من یکی از اساسی‌ترین و عمیق ترین این نقاط ، وادی پنجم بود در جایی که برای اولین بار آموختم صرفا فکر کردن مرا نجات نخواهد داد.

«در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست ،بلکه توام با رفتن و رسیدن آن را کامل می کند»
این جمله صرفاً  یک پیام در آموزش نبود گویی حقیقتی فراموش شده بود که آمده بود تا مرا از سال ها در جا زدن نجات دهد من همواره در ذهنم دنیایی از آرزوها و تصمیم ها داشتم، می خواستم آدم بهتری باشم،«اما فقط میخواستم »بدون آنکه حرکتی کرده باشم. در جهان زمینی انسان در سه جهان زندگی می کند: 1- جهان خاکی جهانی که در آن زندگی می‌کنیم وهمه بیدار و خود آگاه در حال زیستن  هستیم ۲- جهان خواب: جهانی است که در خواب هستیم و به صورت ناخودآگاه در آن زندگی می‌کنیم خواب میبینیم  که مقداری را به یاد می آوریم و مابقی یادمان نمی آید و آنچه که یادمان می ماند را پنج حس بیرون به پنج حس درون منتقل میکند.
۳ـ جهان ذهنی: این جهان بسیار بزرگ، پهناور و شگفت انگیز است و یکی از شاهکارهای خلقت است که چگونه زمین را برای جهان زمینی و سایر جهان ها به وسیله تفکر برنامه ریزی می کند.
این وادی به من آموخت تفکر به تنهایی آغاز گر مسیر است اما مقصد نیست، رشد و نجات انسان در بستر عمل شکل می گیرد از همان جا تصمیم گرفتم تماشاگر نباشم و باید خود را مسئول خود  بدانم، شاید در این مسیر با سختی و ناامیدی مواجه باشم و از همین رو خدمت کردن در کنگره را شروع کردم و کم کم شروع به کارهای کوچکی که به نظر می آمد، اما همان کارهای کوچک تبدیل به ابزارهای قدرتمندی برای ساختن من شدند خدمت به من نظم داد واز میدان پهناور ذهن وارد میدان تجربه و واقعیت کشاند یاد گرفتم مسئولیت پذیر باشم  و با ترس ها و ناامیدی علیم مبارزه کنم ،هر قدمی که برداشتم گره از افکار پوسیده ام باز شد دیگر منتظر معجزه نبودم چون معجزه همان حرکت های پیوسته من بود .وقتی به گذشته نگاه میکنم نقطه تولدم آنجایی بود که برای حرکت کردن برخواستم نه فقط تولد جسم، بلکه تفکر نو، نگاه تازه و انسان بودن و انسان زندگی کردن و همانگونه که یک آب آلوده و کثیف برای اینکه تبدیل به آب سالم و زلال گردد تنها یک راه وجود دارد و آن هم تصفیه آن آب است و برای اینکه یک  انسان بی تعادل تبدیل به انسان با تعادل گردد  و هم تنها یک راه وجود دارد و آن «تزکیه و پالایش»انسان است که برای تزکیه و پالایش به پله های نیاز داریم که:

1- اولین پله «برگشت از ضد ارزش هاست » بعضی از کارهای انسان است که هیچ فرهنگی آن را نمی پذیرد مثل ،دروغ گفتن ،دزدی کردن، مصرف مواد مخدر، به حریم دیگران تجاوز کردن وغیره که باید کم کم از آنها دوری کند

۲-«خودداری»ما بعضی اوقات نمی‌دانیم کاری که میخواهیم انجام دهیم درست  یا نادرست است در این شرایط باید از آن دوری کنیم و انجام ندهیم

۳-قناعت:اینکه ما یاد بگیریم از کمترین امکانات بیشترین بهره را ببریم و به نوعی اسراف نکردن است و با خسیس بودن فرق دارد.

۴-«صبر»: یعنی تحمل کردن همراه با تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف است و صبر یکی از ضروریات زندگی کردن است.

۵-«تجسس،قضاوت ،غیبت » :که هر کدام از اینها را رعایت کنیم به آرامش بیشتری در زندگی خواهیم رسید

۶-«پس انداز» پس انداز برای همه موجودات لازم است و برای انسان هم مادی و هم معنوی باید باشد .

۷«توکل، رضا، تسلیم » که خود را به خداوند می‌سپاریم و از او یاری می جوییم که رضایت انسان در رضایت خداوند است و تسلیم خواسته های او هستیم تا به یاری او پیروز باشیم و رستگار.

نگارنده: مرزبان مسافر روح الله
تایپ: مسافر آرش
تنظیم و بارگزاری: مسافر یاسر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .