بیاغراق باید گفت این سیدی، فراتر از یک گفتار آموزشی، ما را به سفری دروننگرانه میبرد؛ سفری از خرافه به حقیقت، از ترس به شناخت، و از ذهن به دل.
در این گفتار، «یزدان» نه آن تصویر سنتی و ترسآور از خدای قهّار و انتقامجوست که بسیاری از ما در کودکی با آن آشنا شدهایم؛ بلکه یزدانیست آگاه، زنده، بخشنده، راهنما و درونزاد، که ما را از دل تاریکیها به سوی نور هدایت میکند.
“یزدان” در اینجا نه تصویری مبهم از قدرتی دوردست، نه قاضیای در آسمان، بلکه حضوری ملموس در لحظهلحظهی زندگی انسان است؛ حضوری که در دل رنج، در اوج تاریکی، در تجربهی سقوط و برخاستن خود را نشان میدهد.
وقتی مهندس از «یزدان» سخن میگوید، ما را به سفری درونی میبرد؛ به جایی که انسان، به جای ترسیدن از خداوند، او را میفهمد، لمس میکند، و آرامآرام تسلیم نور او میشود.
در کنگره ۶۰، ما نهتنها با علم و عمل، بلکه با درک عمیقتری از “حقیقت هستی” روبرو میشویم. این حقیقت، همان یزدانیست که نه در کتابها، بلکه در تجربهی رهایی و بازسازی خویشتن قابل شناخت است.
🔸 یزدان، همچون “نورالانوار” سهروردی
وقتی مهندس از یزدان سخن میگوید، بیاختیار یاد حکمت اشراق میافتم؛ جاییکه سهروردی، فیلسوف و عارف شهیر ایرانی، از «نور» به عنوان حقیقت مطلق یاد میکند.
در نگاه سهروردی، یزدان همان نورالانوار است؛ نوری که همه چیز از آن روشن میشود اما خود از هیچچیز کسب نور نمیکند. نوری که اگر در درون انسان بتابد، نه تنها تاریکیهای اعتیاد، جهل، خشم و رنج را میزداید، بلکه انسان را به مقام «نورانی شدن» میرساند.
همین نگاه در کنگره نیز جاریست:
وقتی میگوییم “تزکیه”، “تعادل”، “سفر اول” و “سفر دوم”، در واقع از فرایند عبور از تاریکی به نور سخن میگوییم؛ سفری که در آن یزدان، نه تنها مقصد، بلکه همراه و راهنما نیز هست.
🔸 یزدان در کنگره: حضوری بیواسطه و زنده
مهندس بهروشنی یادآوری میکنند که یزدان را باید «زندگی کرد»، نه «حفظ».
خدایی که در دعاهای ریاکارانه گم شده، در نگاه خالصانهی یک رهجو هنگام خدمت، دوباره پدیدار میشود.
یزدان را نمیتوان با شعار شناخت؛ اما میتوان او را در اشکهای یک تازهوارد، در لبخند آرام یک راهنما، و در دلِ پاک یک مسافر حس کرد.
همانگونه که سهروردی میگوید: «هرجا که نوری هست، آنجا نشانی از حق است».
پس چگونه میتوان اینهمه نور را در کنگره دید، و رد پای یزدان را انکار کرد؟
🔸 تحول از خدای ترس به خدای عشق
در کنگره، ما خدای خود را بازتعریف میکنیم.
او دیگر چوبی در دست ندارد، بلکه نوری در دل دارد.
او دیگر مجازاتگر نیست، بلکه تربیتکننده و شفابخش است.
و این نگاه، همان چیزیست که انسان را به جای وحشت، به خدمت سوق میدهد.
ما در مسیر رهایی، از “ترس از خدا”، به “عشق به یزدان” میرسیم.
و این تحول، نه با حرف، بلکه با تجربهی زیسته و قدمهای عملی در این ساختار مقدس رخ میدهد.
🔸 سخن پایانی: یزدان در آینهی خودشناسی
سیدی “یزدان” نهتنها یک آموزهی دینی یا فلسفی است،
بلکه دعوتیست برای مکاشفهی خود، برای جستجوی حضور خداوند در نفس خویش.
مهندس بهزیبایی نشان میدهد که یزدان، داور و تنبیهکننده نیست؛ او راهنما، مربی و همراهی است که میخواهد ما به تعادل برسیم، به سلامت بازگردیم، و در مسیر خدمت، عشق بورزیم.
و چه جایی بهتر از کنگره، برای کشف دوبارهی این حقیقت مقدس؟
در مسیر بهبودی و خدمت، ما از خدای ترس به خدای عشق میرسیم؛
و این، همان نقطهایست که فرد، خویش را نهفقط نجاتیافته، بلکه “پیداشده” میبیند.
در پایان، از جناب مهندس دژاکام برای این نگاه ژرف، انسانی و کاربردی، سپاسگزارم.
و از راهی که برای ما گشودند، مسیری که در آن نهفقط جسم، بلکه روح نیز بازسازی میشود.
باشد که با فهم و درک عمیقتری از “یزدان”، قدمهایمان استوارتر، دلهایمان آرامتر، و خدمتمان آگاهانهتر گردد.
برداشت و نگارش : مسافر رامین (لژیون یکم راهنما آقای جواد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
151