سومین جلسه از دوره پنجاه و هفتم کارگاههای آموزشی عمومیکنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامی اراک، با استادی راهنمای محترم مسافر مهدی و نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه «تخریبهای شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد DST» پنجشنبه ۲۶ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۴۵ آغاز به کار نمود. در ادامه تولد اولین سال رهایی مسافر جواد رهجوی مسافر راهنما مهدی باشور فراوان برگزار گردید.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر؛ شاکر خداوند و آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و شورای دیدهبانی و راهنمای خودم آقا رضا هستم. از نگهبان و دبیر محترم و آقای نبیالله لژیون هفتم تشکر میکنم که به من اجازه دادن در این جایگاه خدمت کنم. قبل از اینکه در مورد دستور جلسه صحبت کنم میخواستم از ایجنت محترم و مرزبانان، هم گروه مسافرین هم گروه همسفران جهت برگزاری جشن دیدهبان تشکر کنم و امیدوارم در ادامه راه موفق باشند.
در مورد دستور جلسه «تخریبهای شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد dst» امروز داشتم وادی یازدهم از کتاب عشق را میخواندم، آنجایی که اهریمن میآید و از فرمان سرپیچی میکند، برای اینکه بتواند برتری خود را نسبت به انسان، به قدرت مطلق ثابت کند، شورش کرد و از آن تیر زهرآگین و جادوی هفت رنگ رونمایی کرد و به عنوان مخدر آن را در سه مرحله انجام داد. در مرحله سوم آمفتامین که از مخدرهای صنعتی است جزء خطرناکترین و مهلکترین مواد مخدر است که به گفته آقای مهندس: از گروه مخدرها خارج شد و جز مخدرهای طبیعی شکل گرفت.
آمفتامین قبل از جنگ جهانی دوم، توسط آلمانها به عنوان یک پوشش دارویی و یک داروی ضد افسردگی ساخته شد و به خاطر اینکه کنترل خواب را داشته باشد و انرژی زای قویی بود برای سربازان در جنگ مورد استفاده قرار گرفت.
بعد از مدتی که از عوارض آن مطلع شدند یک مقدار آن را کنترل کردند اما سوداگران مواد مخدر آمدند و در ترکیبات آمفتامین دست بردند و قرصهای اکستازی و شیشه را وارد بازار کردند، ودر اواخر سال ۸۱ و اوایل سال ۸۲ بود که وارد کشور شد، و به خاطر اینکه بتوانند آن را ترویج بدهند و به اهداف خودشان برسند، شروع به تبلیغات و سوء تبلیغات گروهی در گروهها و سطوح مختلف کردند.
من یادم هست که در آن زمان در آرایشگاههای زنانه به عنوان داروی لاغری برای خانمها استفاده میکردند و بعد در قشر دانشجوها شروع به تبلیغ کردند که دانشجوها بتوانند بیدار بمانند که بتوانند بیشتر درس بخوانند.برای اینکه کنترل روی ذهن خودشان داشته باشند. همچنین برای کسانی که شغلهای شبانه داشتند مثل: رانندهها که بتوانند تا چند شب بیدار بمانند و رانندگی کنند و در نهایت قشر مصرف کنندههای مواد مخدر که بیشتر مورفین، تریاک و هروئین مصرف میکردند،گفتند برای اینکه آزمایش مثبت ندارد، جزء مخدرها محسوب نمیشود و واقعاً هم آن زمان ماموران ستاد مبارزه با مواد مخدر هم آشنایی کاملی نسبت به آن موضوع نداشتند. در نهایت شیشه وارد کشور شد و اتفاقات خیلی وحشتناکی را به وجود آورد که من خودم هم تجربه مصرف آن را دارم.
اواخر سال ۸۱ من چندین دوست در تهران داشتم که خودشان توزیع کننده شیشه و قرصهای اکستازی بودند. و هر ماده مخدر جدیدی وارد کشور میشد. این دوستان به من زنگ میزدند و با دوستان دیگر میرفتم تهران و طریقه مصرف آن را یاد میگرفتیم و به اراک میآمدیم و مصرف میکردیم. اول با قرص اکس آشنا شدیم، و ۳—۴ ماه بعد از قرص اکس، شیشه وارد بازار شد و من خودم شروع به مصرف کردن آن نمودم. عوارضی که برای من داشت، در سال ۸۳ و ۸۴ من از نظر روانی کلاً به هم ریخته بودم و تحت نظر دکتر روانپزشک قرار گرفتم و در آن موقع باعث شد که کلیه سمت چپ خود را از دست بدهم.
این اتفاقهای بد برای خود من هم افتاد و همچنین وقتی که به اطرافیان خودم هم که مصرف کننده شیشه بودند نگاه میکردم میدیدم که نسبت به همه چیز بدبین شده بودند و احساس میکردند که همیشه تحت کنترل هستند. چون شیشه دقیقاً روی مغز تاثیر میگذاشت و عوارض خطرناکی را به وجود میآورد و خانوادههایی هم که با مصرف کنندههای شیشه زندگی میکردند هیچ وقت امنیت جانی نداشتند.
در سال ۸۶ جناب آقای مهندس آمدند و به مسئولین هشدار دادن که سونامی شیشه در راه است ولی آن موقع خیلی جدی گرفته نشد و به مرور زمان که جلوتر آمدیم روش درمان دیاستی (DST) با داروی اوتی آمد و یک خط قرمزی روی این مرحله سوم اهریمن کشید و به طور کلی درمان صورت گرفت.
به نظر من این جای شکر و خوشحالی دارد، چهارشنبه گذشته که آقای مهندس در مورد این دستور جلسه صحبت کردند فرمودند: که این دستور جلسه از دستور جلسات سالیانه دیگر برداشته میشود چون ما در مورد موضوعی که آن را حل کردهایم دیگر احتیاجی ندارد که درباره آن صحبت کنیم. به نظر من هم این دلیل بر حقانیت روش دیاستی با شربت اوتی است. شربت اوتی به خاطر آلکالوئیدهایی که دارد نه تنها شیشه، بلکه هر نوع ماده مخدر و مخربی را که در سالهای آینده وارد جهان هستی شود میتواند با متد دی استی به راحتی بیماری آن را درمان کند.
یک موضوعی که رهجویان تازه وارد اسیر بازی ذهنشان میشوند این است که میگویند به عنوان مثال من مصرف کننده شیشه یا کیمیکال هستم اما راهنمای من مصرف کننده تریاک بوده است و تا به حال لب به شیشه یا کیمیکال نزده است چطور از مواد مصرفی من سر در میآورد؟ این نکته یک باور غلط است و جز حقههای نفس است و نمیخواهد که این درمان و این اتفاق شکل بگیرد.قبلاً هم گفتم که تریاک یا شربت اپیوم تینکچر به خاطر آلکالوئیدهایی که دارد تمام آن خرابیها و صدمات جسمی و روانی شهر وجودی انسان را بازسازی میکند.
به قول آقای مهندس روش DST راحتترین نوع روش درمان برای مصرف کنندههای شیشه و هروئین هستند چون در این مواد ما فقط با یک نوع ماده مخدر سر کار داریم، برای مصرف کنندگان شیشه فقط با آمفتامین و برای مصرف کننده هروئین فقط با مورفین سر و کار داریم، و به راحتی خوردن یک لیوان آب میتواند این درمان صورت بگیرد، و فقط مهم این است که این باور وجود داشته باشد.
امیدوارم که بتوانیم نهایت استفاده را از روش dst و از جهان بینی کنگره ۶۰ ببریم و آن را انجام بدهیم. ما دیگر آن درد و رنجها را نداریم، چون آقای مهندس در سیدی پرواز فرمودند: تمام درد و رنج بشر به خاطر علمهای کشف نشده است.
اما در کنگره ۶۰ موضوع درمان اضافه وزن، و انواع مواد مخدر، درمان سیگار و کنسرها و بیماریهای لاعلاجی که در سراسر جهان وجود دارد به واسطه همین متد DST و شربت OT، که اقای مهندس کشف کردند سیستم ایکس بیمار راهاندازی میشود و تمام مشکلات آن حل میشود.
و اما موضوع دوم اولین سال رهایی و تولد آقای جواد را در راس به بنیان کنگره ۶۰ و خانواده محترم ایشان و شورای دیدهبانی و به راهنمایان خودم و به جواد عزیز و همسفر محترم ایشان و راهنمای همسفرشان و به شما عزیزان تبریک میگویم.
وقتی که تولد میشود من همیشه یاد سخن آقای رضا قدمی میافتم که میگفت: وقتی که تولد یک نفر را جشن میگیریم یک سال مواد مصرف نکردن او را جشن نمیگیریم بلکه یک سال سعی و تلاش او را در جهت رشد و و تکامل خودش قدم برداشته را جشن میگیریم.
جواد عزیز یک مسافر برگشت شده بود که مجدد به کنگره آمده بود که وارد لژیون دوازدهم شد. یک سری از بچهها که مثل جواد میآیند برای راهنما مسیر را خیلی آسان میکنند چون خودشان کارهایشان را انجام میدهند و هیچ زحمتی را برای راهنما ندارند، جواد هم از آن کسانی بود که چندین مورد از ویژگیها را داشت.
امروز که داشتم در مورد جواد فکر میکردم مهمترین ویژگیهای جواد این بود که الان در آزمون راهنمای تازه واردین هم قبول شده است و در بحث مالی دنور شده است و از آن زمانی هم که درمان شد شروع به خدمت کردن نمود. ویژگی دیگری که جواد عزیز داشت نظم و انضباط بود، که آقای مهندس درباره آن در آموزشهای کنگره به ما تاکید زیادی میکند و کسی که بخواهد درمان اعتیاد در درونش اتفاق بیفتد رعایت این موضوع است.
ما با بزرگترین دشمن بشریت که الان داریم جنگ میکنیم اعتیاد است، اکنون که ما در کنار هم نشستهایم و داریم در مورد آن صحبت میکنیم، جهان بشریت هنوز نسبت به درمان آن اعتقادی ندارند و راه حلی را برای آن پیدا نکردهاند. خانم نورا رئیس انستیتو سوء مصرف امریکا بود که گفته بود: ما داریم دعا میکنیم که بتوانیم در ۱۰ سال آینده راه درمان شیشه را پیدا کنیم، راه درمان مخدرهای صنعتی را پیدا کنیم. اما در کنگره ۶۰ این درمان اتفاق افتاده است. بله درست هست که روش درمان در کنگره ۶۰ هست، اما خود رهجو هم باید سعی و تلاش انجام بدهد و یک سری از آیتمها را رعایت کند.
ما با شمشیر چوبی نمیتوانیم به جنگ مواد مخدرهای جدید و جنگ اهریمن برویم و جواد آمد و این روش و سعی و تلاش را انجام داد که قبل هم گفتم مهمترین ویژگی ایشان این نظم و انضباط بود، که فکر میکنم سفر اولش را بدون غیبت آمد و فرمانبردار کامل قوانین و مقررات کنگره بود و آن چیزی که کنگره میخواست را انجام میداد و سیدیهایش را همیشه خوش خط و زیبا مینوشت و نتیجه گیریهای لازم را از سیدیها انجام میکرد. نکته دیگری که کمک کرد که جواد به این نقطه برسد وجود همسفرش بود و چیزی که الان میبینم و خوشحال شدم این است که میبینم تعداد همسفرها از مسافرها بیشتر شده است و این خوب نیست. به قول آقای امین باید یک بالانسی در شعبه باشد تا کیفیت خودش را از لحاظ آموزشی بالا ببرد.
همسفر جواد آمد و در کنارش بود و ایشان هم در آزمون راهنمایی همسفران قبول شد و به واسطه این آموزشها دارند از زندگیشان لذت میبرند.
امیدوارم رهجویان و سفر اولیهایی که تازه وارد کنگره شدهاند، از این پیام تولد درس بگیرند و از این نظم و انضباط، و فرمانبرداریها الگوبرداری کنند تا بتوانند موفق باشند. و چیز دیگری که جواد را دوست داشتنیتر میکرد احترامی بود که به جایگاهها و اعضای کنگره میگذاشت و دقیقاً حرمت کنگره را رعایت میکرد.
من برای جواد آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم در مسیر زندگی، خودش و همسفرش موفق باشند و اتفاقهای خیلی خوبی برای این عزیزان بیفتد.
از اینکه به صحبتهای من گوش کردید از همه شما عزیزان تشکر میکنم.

اعلام سفر مسافر جواد:
آنتی ایکس مصرفی اپیوم، روش درمان DST، داروی OT، مدت سفر دوازده ماه و شش روز، راهنمای گرامی آقای مهدی، رهایی یکسال و پنج ماه، ورزش تنیس روی میز
آرزوی مسافر جواد:
آرزوی من این است که کنگره هر چه زودتر جهانی شود و تمام بیماریهای لاعلاج را در سطح جهان درمان کند.
صحبتهای مسافر جواد:
سلام جواد هستم یک مسافر؛ خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم که در کنار شما دوستان عزیزم جشن تولد بگیرم. از آقای مهندس تشکر میکنم که این بستر را فراهم نمود که من درمان شوم و به حال خوش برسم. از راهنما خوبم آقا مهدی خیلی تشکر میکنم که هر چیز من دارم از ایشان هست. چیزی که بین من و آقا مهدی هست یک پیوند قوی محبت است. دوست دارم این پیوند همیشه باشد، این را در نظر دارم و در زندگی و دو راهی زندگی همیشه به یاد بیاورم که آقا مهدی چه راهی پيشنهاد می کرد. از ایجنت آقا حبیب تشکر میکنم که راهنمای خدمتم در این مدت بودند. از مرزبانهای محترم تشکر میکنم از هم لژیونی های عزیزم تشکر میکنم که در جشن تولدم شرکت کردید، از راهنمای همسفرم تشکر میکنم که در راهنمایی در زندگی زحمت کشیدند .
اگر بخواهم در مورد سفر بگویم من یکبار سفر خودم را خراب کردم؛ چیزی که من در این سفر انجام ندادم این بود که نماندم و خدمت کنم و کنگره را نشناختم. اما مجدد که وارد کنگره شدم محکم ادامه دادم و خدمت را انجام دادم. محبت بین من و آقا مهدی در طول سفرم خیلی کمکم کرد. در جلسه دوم آقا مهدی گفت: بچه ها مرا دوست داشته باشید روی من خیلی تأثیر خوبی گذاشت و پیوند بین من و آقا مهدی شکل گرفت.
از همسفرم تشکر میکنم که خیلی به من کمک کرد؛ وقتی سفرم را خراب کردم خیلی به همسفرم دروغ میگفتم.
به یاد دارم یک بار برای تهیه موادم به روستائی رفته بودم و وقتی من بر می گشتم مامور نیروی انتظامی مرا بازداشت کرد و من تا صبح بازداشت بودم و تمام هنر را به خرج دادم که همسفرم متوجه نشود. از آن شب تصمیم گرفتم که دوباره به کنگره وارد شوم و سفر کنم. خدا را شکر میکنم در کنگره هستم و این حال خوش را تجربه میکنم. از اینکه در جشن ما شرکت کردید سپاسگزارم.
صحبتهای راهنما همسفر لیلا:
سلام دوستان لیلا هستم یک همسفر؛ سپاس گزار خداوندی هستم که اذن و اجازه ورودم را به کنگره داد که این جایگاه را تجربه کنم. از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم.
در ابتدا این جشن قشنگ را خدمت آقای مهندس و خانواده محترشان تبریک میگویم. یک تبریک خیلی ویژه خدمت استاد ارجمند آقای مهدی حسنی دارم. واقعا احسنت دارد و خدمت خود آقا جواد تبریک میگویم، واقعا مینا و آقا جواد مطابق هم هستند و تمامی صفاتی که آقا مهدی گفت در وجود خانم مینا هم هست و به خانم مینای عزیزم هم تبریک میگویم و امیدوارم که همیشه خوش بدرخشد.
به نظر من، یک رهجو چه مسافر و چه همسفر؛ وقتی وارد کنگره میشود خیلی حالش خراب است. چه از نظر تفکر، اندیشه، حس و با حالی خراب وارد کنگره میشود.
وقتی جناب مهندس میفرمایند شما راهنماها مورد لطف و عنایت خداوند قرار گرفتید که خدمتگزار شدید، واقعا همینطور هست. به خاطر اینکه میخواهند یک نفس را احیا کنند و جانی دوباره به بدهند و به خاطر این نفس و این جان دوباره ای که به رهجو میدهند نفس خودشان هم به مراتب های بالاتر میرود و وقتی به رهجو آگاهی و دانایی میدهند سطح آگاهی خودشان هم بالاتر میرود.
به دلیل اینکه شعبه ها دوتا شد خانم مینا به اجبار وارد لژیون دهم شدند که باعث افتخار بنده بود
بنده از خانم مینا آموزش گرفتم. همانطوریکه بچه ها هم در صحبتهایشان گفتند خانم مینا اراکی نیستد اما آنقدر رفتار ایشان درست هست که با تمام همسفرها دوست هست و همه ایشان را دوست دارند و صفت های خیلی خوبی دارند که مهم ترین صفت ایشان عشق و محبت است. علاوه بر اینکه فرمانبرداری و چشم گفتن را خوب بلد هستند، به تزکیه و پالایش خودشان هم پرداخته اند.
آقای مهندس میفرمایند: همان ایمان و باوری که انسان دارد زندگی انسان را درست میکند و آدم هایی که وارد کنگره میشوند بسته به اینکه به کنگره چه قدر ایمان داشته باشند و یا باور واقعیشان به کنگره چه قدر باشد سطحشان واقعا فرق میکند.
به نظر من خانم مینا کنگره را عمیقا درک کردند و به کنگره ایمان واقعی داشتند. به راهنمای خوب سفر اول و سفر دومشان، به آقای مهدی به آقا جواد ایمان داشتند و همان ایمان و باور باعث رشد و ارتقای ایشان شد و خیلی به خوشان میپردازند. هر وقت در لژیون هستیم که حرفی زده شود و اگر آن صفت بدی باشد و خانم مینا آن را میپذیرند و میگویند بیشترین کار این است که من بپذیرم.
من برای این زوج کنگره ای خوشحالم که کاملا صفتهایشان مثل هم هست و امیدوارم که جشن آزادمردیشان را زمانی بگیرند که شال مقدس کمک راهنمایی دور گردنشان باشد.
من در کنگره از خدا خواستم که تا ابد تا زمانی که جان دارم در کنگره باشم حتی در بُعد بعد هم اگر کنگره ای باشد کنگره ای باشم و فرقی هم برایم نمیکند کدام شعبه باشم. مهم این است که کنگره باشم و وصل باشم
امیدوارم که بتوانم در شعبه بعدی هم خودم را اصلاح کنم، کمک خودم کنم و بعد کمک دیگران کنم.
صحبتهای همسفر مینا:
سلام دوستان مینا هستم یک همسفر؛ در ابتدا خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار دارم و امیدوارم که تمام سفر اولیها این جایگاه را تجربه کنند و تولدشان را جشن بگیریم. از جناب آقای مهندس تشکر میکنم که چنین بستری فراهم کردند تا منِ نوعی بتوانم به زندگی ادامه بدهم و هیچ اتفاق بدی هم نیفتد. از راهنمای خوبم، خانم فاطمه عزیزم تشکر میکنم که یکسال در کنار من بودید، همه جا و هر لحظه در کنارم بودید و من را راهنمایی کردید.همچنین از خانم لیلای عزیزم خیلی تشکر میکنم که باعث شدند تا من سفر دوم خودم را هم ادامه بدهم.
شاید اگر ایشان نبودند اصلا به سفر دومم ادامه نمیدادم و قطعا کنگره هم نمی آمدم و شاید اتفاقات خیلی بدی برایم می افتاد و دیگر این تولد هم نبود. از راهنمای تازه واردین خانم الهام تشکر میکنم به خاطر تشویق من و مسبب شدند که به کنگره بیایم، از راهنمای مسافرم جناب آقای مهدی بزرگوار خیلی تشکر میکنم.
جواد خیلی راهنمایش را دوست داشت و همیشه در خانه میگفت: من باید خدمت گزار باشم، و سفر خیلی خوبی داشته باشم چون واقعا دین بزرگی دارم و باید دین خودم را به آقا مهدی ادا کنم. تا به الان که توانسته است و امیدوارم که تا پایان راه هم موفق باشد.
با توجه به وقت کمی که دارم میخواهم از تجربه خودم بگویم؛ وقتی که وارد زندگی مشترکمان شدیم کمتر از یکماه و نیم گذشته بود که متوجه شدم جواد مصرف کننده است. تنها فوبیای زندگی من اعتیاد بود پدرم همیشه به هر بهانه ای مرتب به ما گوشزد میکرد که مبادا سیگار در دستتان بگیرید. الان قرض اکس آمده است، مبادا از کسی در خیابان قرص یا... از کسی بگیرید.
من واقعا از این قبیل موضوعات خیلی میترسیدم اما به خاطر اینکه با سختی به اراک آمده بودم با کلی قول و گریه و به خانواده ام قول داده بودم که خوشبخت میشوم. متوجه شدم که واقعا باید بمانم و با کمک خود جواد همه چیز را درست کنم. خدا را شکر که خود جواد هم خیلی قوی بود و ادامه داد و یک بار سفرش خراب شد البته آنموقع همسفرش نبودم. آن زمان جواد مخفیانه به کنگره می آمد و وقتی به خانه می آمد با سوالاتم که مثلا کجا بودی چرا باید پیراهنت سفید باشد و از این دست سوالات اذیتش میکردم. آن زمان همسفرش نبودم چون که بی خبر از من به کنگره میآمد و بعد هم می آمد خونه من اذیتش می کردم و در نهایت سفرش بد شد. برای بار دوم که میخواست به کنگره بیاید گفتم منم همراهت می آیم و تا آخرش همراهت هستم و به کنگره آمدم. خدا را شکر که این راه که راه سختی هم بود، ادامه دادم.
این سختی جدایی از بغضِ دلتنگی خانواده باید به ظاهر نشان میدادم که خیلی خوشبختم و جواد بسیار خوب است و زندگی خوبی دارم و این تظاهر به خوشبختی برایم خیلی سخت بود. اما خدا کمکم کرد و از پس مشکلات برآمدم.
جواد در حضور من نمیتوانست مصرف کند هر چند باری که این کار را انجام میداد میگفت هر چه مصرف کردم پرید.چون بعد از مصرف با هم دعوا میکردیم و اتفاقهای بدی می افتاد.
یکی از آن اتفاقات که خیلی هم بد بود؛ زمانی بود که اتومبیل داشتیم و خراب بود. یکبار جواد گفت که به پارکینگ میرود که به ماشین استارت بزند تا صبح موقعیکه به سر کار میرود ماشین روشن شود جواد برای استارت زدن پایین رفت و دیگر بالا نیامد. به دنبالش به پارکینگ رفتم و دیدم جواد در تاریکی نشسته و گاز پیکنیک روشن کرده و مواد مصرف میکند. این اتفاق یکی از تلخترین روزهای زندگیم بود. وقتی جواد را در آن وضعیت دیدم حالم خیلی بد شد پاهایم سست شده بود، طوریکه به سختی خودم را به بالا رساندم از شدت ناراحتی یک لحظه سخت به زمین افتادم. مدام بر سر خودم میزدم و به جواد میگفتم برو و نگاهی به خودت در آینه بینداز حیف از شکل و قیافه ات نیست؟ خدا را شکر میکنم که متوجه شد حیف است.
قطعا که همه حیف هستند ولی جواد خیلی حیف بود، خیلی برایش خوشحالم که اینطور با صورتی گلگون میبینم، با حال خوش میبینم،خدمت گزار میبینم. امیدوارم تا چند ماه دیگر شال سبزش را هم به گردن بیندازد و حسابی کیف زندگیمان را ببریم.ممنون از همه و سپاسگزارم.

تایپ: مسافر محمد، جواد، محمدرضا
عکس: مسافر معین
تنظیم: مسافر سعید
- تعداد بازدید از این مطلب :
362