English Version
This Site Is Available In English

عمل کردن به دانسته‌ها، پالایش روح و بازسازی خود است

عمل کردن به دانسته‌ها، پالایش روح و بازسازی خود است

انسان در طول تاریخ همواره در جست و جوی حقیقت و رسیدن به کمال بوده است، راهی که از درون آغاز می‌شود و مقصدش چیزی جز روشنایی نیست. در این مسیر گاه راه را گم می‌کنیم و گاه در ایستگاه‌هایی متوقف می‌شویم که ظاهرشان پیشرفت است؛ اما در حقیقت ما را درون یک دایره بسته و محدود نگه می‌دارند.

من نیز همانند بسیاری از انسان‌ها، سال‌ها در چرخه دانستن بی‌عمل گرفتار بودم و تصور می‌کردم چون می‌دانم، پس در حال حرکت هستم. گمان می‌کردم چون فهمیده‌ام، پس مسیر را طی کرده‌ام؛ اما آشنایی با وادی پنجم از کتاب عشق، تلنگری عمیق به این خیال خام زد. وادی‌ که با جمله‌ای کلیدی من را از جهان ذهنی بیرون کشید و به واقعیت «در جهان ما، تفکر قدرت مطلق حل نیست، بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید.» پرتاب کرد. همین جمله ساده معنای زندگی‌ام را تغییر داد و فهمیدم که فکر، اگر با قدم برداشتن همراه نشود تنها نوعی توهم پیشرفت است. اگر دانایی به دانایی مؤثر تبدیل نشود، سنگینی‌اش بیشتر از نادانی است.

در این وادی یاد گرفتم که ذهن، جایگاه برنامه‌ریزی است نه زندگی، بسیاری از ما زندگی خود را، از رؤیاهای دست نیافتنی گرفته تا تحلیل‌های بی‌پایان در ذهنمان می‌گذرانیم. سال‌ها بود در ذهنم هزاران تصمیم گرفته بودم مانند ترک عادت بد، بهبود وضعیت زندگی، بهبود روابط خانوادگی و ... اما هیچ‌ کدام به سرانجام نمی‌رسیدند، چرا که از ذهن فراتر نرفته بودند. وادی پنجم به من آموخت که ذهن برای مفید بودن؛ باید سکوی پرتاب به سمت عمل باشد. تفکر بی‌عمل مانند نقشه زیبایی است که هرگز اجرایی نمی‌شود.

در این وادی به نکته‌ای ژرف نیز اشاره شده‌است، اینکه انسان تنها در یک جهان زندگی نمی‌کند، بلکه در چند جهان از جمله جهان خاکی، جهان خواب و جهان ذهنی به‌ طور هم ‌زمان حضوری فعال دارد. درک این ابعاد گوناگون از زندگی انسانی، نگرش من را نسبت به خودم تغییر داد. قبل از آن تصورم این بود که تنها همین جسم خاکی‌ هستم؛ اما با تأمل در جهان ذهنی متوجه شدم که درون من دنیایی به‌ مراتب پیچیده‌تر، بزرگ‌تر و حتی ترسناک‌تر از جهان بیرون وجود دارد.

در این دنیا اگر نتوانم افکارم را مدیریت کنم و تفکراتم را به عمل تبدیل نکنم، به مرور درونم پر از ساختارهای ذهنی بی‌فایده، گره‌های حل‌ نشده و اضطرابی عمیق می‌شود. وادی پنجم من را از زندان سکون رها کرد و دیگر فقط به تغییر فکر نمی‌کنم، بلکه باور دارم با حرکت در مسیر درست و تلاش، می‌توانم ناممکن‌ها را ممکن سازم. امروز وقتی فکری به ذهن من می‌رسد، بلافاصله به دنبال اولین قدم اجرایی آن هستم؛ حتی اگر آن قدم بسیار کوچک باشد و تفاوت امروز من با گذشته‌ام در همین شروع‌ها است.

یکی از نکات مهم این وادی رعایت این سه اصل است که اگر پندار نیک باشد، گفتار هم خود به‌ خود نیک خواهد شد و اگر گفتار درست باشد، کردار نیز درست می‌شود. حال وقتی دچار تردید در رفتار یا تصمیمی می‌شوم، از خودم می‌پرسم که آیا این کار از پندار سالم ناشی شده؟ اگر پاسخ مثبت بود، ادامه می‌دهم.

وادی پنجم من را با هفت پله مهم آشنا کرد: بازگشت از ضدارزش‌ها، خودداری، قناعت، صبر، پرهیز از تجسس، قضاوت و غیبت، پس‌انداز و توکل، رضا، تسلیم. هر کدام از این مراحل مانند سنگ‌فرش‌هایی در مسیر تکامل من هستند، اکنون دیگر مسیرم تاریک نیست و چراغ‌هایی دارم که راه را روشن می‌کنند.

در گذشته از دانایی خودم لذت می‌بردم؛ اما حالا به دانایی بدون عمل به دیده ترحم نگاه می‌کنم. چه بسیار افرادی که آیات و اشعار را حفظ هستند؛ اما در عمل هیچ چیز از آن‌ها نمی‌دانند. وادی پنجم به من یاد داد که دانایی واقعی، در عمل کردن به دانسته‌ها است. در یکی از بخش‌های وادی پنجم به این موضوع اشاره می‌شود که اگر کسی هزاران سکه طلا داشته باشد؛ ولی از گرسنگی بمیرد، دانایی‌اش هیچ ارزشی ندارد. من نیز سال‌ها با ذهنی پر از آگاهی زندگی می‌کردم؛ اما از بسیاری جهات در حال فروپاشی بودم. اکنون هر بار که یکی از دانسته‌هایم را به مرحله اجرا درمی‌آورم احساس قدرت، عزت نفس و آرامشی وصف‌ناپذیر درونم ایجاد می‌شود. عمل کردن نوعی پالایش روح و بازسازی خود است.

آخرین مرحله در این وادی رسیدن به توکل، رضا و تسلیم است. توکل یعنی اعتماد به قدرت مطلق، رضا یعنی راضی بودن به آنچه برای ما رقم می‌خورد و تسلیم یعنی عبور از خواسته‌های خود و یکی شدن با اراده الهی. این سه مرحله من را به نقطه‌ای رسانده که دیگر با هر ناملایمتی و مشکلی نمی‌شکنم، درونم محکم‌تر شده، بیشتر می‌توانم رها کنم و به جریان زندگی اعتماد کنم.

وادی پنجم برای من نقطه عطفی بین انسانی متفکر و انسانی متحول بود. اگر چه فکر کردن لازم است؛ اما کافی نیست، دانستن به تنهایی کافی نیست و تا زمانی که حرکت نکنم چیزی در من تغییر نخواهد کرد. امروز آموختم که اگر می‌خواهم زندگی‌ام معنایی پیدا کند؛ باید افکارم را به اجرا برسانم، از ذهنم بیرون بیایم و به دل واقعیت بزنم. وادی پنجم من را از خیال به حقیقت، از ترس به جرأت و از درجا زدن به حرکت کردن، کشاند.

اکنون می‌دانم تفکر، جرقه است. عمل، آتش است و تنها آتش است که می‌سوزاند، روشن می‌کند و راه را می‌گشاید. امیدوارم با آموزش گرفتن در کنگره۶۰ و اجرایی کردن این وادی‌ها که چراغ راه ما هستند بتوانیم در جهت تحقق اهداف خود و رسیدن به تکامل حرکت کنیم.

منابع: کتاب عشق

نویسنده: راهنما همسفر ندا (لژیون چهاردهم)

تایپ: رابط خبری همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون چهاردهم)

ویرایش و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سونا (لژیون شانزدهم) دبیر سایت

همسفران نمایندگی کاسپین قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .