جلسه نهم از دوره سی و هشتم سری کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی راهنما مسافر علی، نگهبانی مسافر ابوالفضل و دبیری مسافر فرزاد با دستور جلسه «تخریبهای شیشه و مواد مخدر جدید و درمان آن با روش"D.S.T" و تولد پنجمین سال رهایی مسافر مهدی » در روز پنجشنبه ۲۶ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.

-
خلاصه سخنان استاد:
-
سلام دوستان علی هستم مسافر
-
خداوند را شکر میکنم که اجازه داد در خدمت شما عزیزان باشم. امیدوارم حال همگی شما خوب باشد و بدانیم که بالاترین نعمت برای انسان، نعمت سلامتی است که هیچ نعمتی قابل مقایسه با آن نیست. باید همیشه بابت داشتن سلامتی شکرگزار خداوند باشیم.
-
از ایجنت محترم و لژیون مرزبانی بسیار تشکر میکنم و همچنین از آقا مهدی که به خاطر جشن پنجمین سال رهاییاش در این جایگاه قرار گرفتهام، سپاسگزارم. امروز دو دستور جلسه داریم: یکی تخریبهای شیشه و مواد مخدر جدید و دیگری جشن پنجمین سال رهایی مسافر مهدی.
-
شیشه، ماده مخدری است که در ابتدای دهه ۱۳۸۰ به تدریج وارد بازار مصرفکنندگان شد و به صورت یک سونامی و سیل درآمد. این ماده آسیبهای زیادی به بار آورد و بسیاری از خانوادهها از آن آسیب دیدند. زنان، دختران، مردان و بچهها به دلیل نداشتن شناخت کافی از این آنتیایکس (متآمفتامین) به بهانههای لاغری و درمان پزشکی وارد این دام شدند. وقتی نقاب از چهره این ماده برداشته شد، مردم متوجه شدند که با چه فاجعه عمیقی روبرو هستند.
-
خود بنده نیز این آنتیایکس را تجربه کردهام و مهدی هم که درمان شد، آنتیایکساش شیشه بود. در کنگره۶۰ درمان شیشه به راحتی انجام میشود و هیچ محدودیتی برای رهجو وجود ندارد. برای ما در کنگره۶۰ درمان شیشه بسیار آسان است؛ اما هنوز در جامعه بیرون شیشه معضل بزرگی است و هیچ کاری نمیتوانند با آن انجام دهند.
-
خدا را سپاس گزاریم بابت وجود بزرگانی چون جناب آقای مهندس دژاکام که راه گشای تکتک ما شدند و تمام این مسائل به واسطه دانش ایشان حل شده و ما نیز از آن برخورداریم.
-
انسان از دو بخش تشکیل شده است. همه ما با این متون آشنا هستیم. بنده برای سفر اولیها میگویم که تازه وارد کنگره شدهاند و در سفر اول هستند. انسان، همانطور که در متون آموزشی و در کتاب ۶۰ درجه و کتاب عشق خواندهایم، از دو بخش تشکیل شده است: صور آشکار و صور پنهان. در صور پنهان، انسان دارای نفس است و در نفس انسان، عقل، روح، ذهن، آرشیو و کالبد دوم قرار دارد. همه اینها حائز اهمیت هستند. کدام یک از آنها اهمیت بیشتری دارد؟ نمیشود گفت: آیا چشم بنده مهمتر است یا گوش بنده مهمتر است. نمیتوان گفت که چشم اهمیت بیشتری نسبت به گوش برای انسان دارد، بلکه هر کدام در نوع خود حیاتی و مهم هستند. اگر چشم باشد ولی گوش نباشد یا برعکس، انسان لذتی کمتر خواهد برد نسبت به حالتی که هر دوی آنها را در اختیار داشته باشد.
-
حال نیز در صور پنهان، همینگونه است؛ حس، عقل و آرشیو بخشهای مهمتری به شمار میآیند. دوستانی که شیشه، قرص یا آنتیاکسهای جدید مصرف میکنند، اتفاقی در آنها رخ میدهد که باعث آسیب جدی به صور پنهانشان میشود مخصوصاً در بخش آرشیو.
-
همچنین مصرف این مواد بعد مدتی آزار دهنده نیز میشود و در ادامه شخص بر اثر مصرف این مواد دچار اختلالات روانی مانند: دوقطبی شدن (بایپولار) و بیماریهای روانتنی بیشتری نسبت به مصرف کننده مواد مخدر سنتی مانند: شیره، تریاک، مورفین یا هروئین میگردد.
-
آرشیو برای انسانها طبق فرمان باز یا بسته میشود؛ یعنی خداوند اجازه میدهد که ما فقط به خاطراتی که برایمان مفید است، دسترسی داشته باشیم و بسیاری از مطالب دیگر از طریق آرشیو بسته میشود؛ زیرا یادآوری آنها به ضرر ماست.
-
مصرف شیشه، قرص و در کل انواع مخدرهای صنعتی و جدید منجر به اتفاق دیگری میشود؛ شخص بدون فرمان و اجازه به آرشیو دسترسی پیدا میکند و چیزی را میبیند که نباید ببیند. این دقیقاً همان جایی است که تنشهایی برای او ایجاد شده و در نهایت نیز به انواع بیماریها دچار میشود.
-
در جامعه میگویند فرد مصرفکننده شیشه دچار توهم میشود؛ اما در واقع او توهم نمیزند؛ بلکه این ما هستیم که آن چیزها را نمیبینیم. حال آنکه فرد مصرفکننده شیشه چیزی را میبیند که نباید ببیند.
-
فرد مصرفکننده قرص نیز ممکن است چیزی را ببیند که کاملاً صحیح و واقعی است؛ ولی ما تصور میکنیم که این دیدهها نادرستاند در حالی که در واقع این ما هستیم که نمیبینیم.
-
در کنگره۶۰ فرد مصرف کننده شیشه کاملاً درمان میشود؛ به گونهای که هیچ کجای عالم هستی، پروتکل و موعظهای مانند آن وجود ندارد. اتفاقاً مصرف کنندگانی که از این نوع آنتیایکسها (که عمدتاً ترکیبی از متآمفتامین یا آمفتامین هستند) استفاده کردهاند در کنگره درمان شدهاند و افرادی فوقالعاده باهوش و با ذکاوت بودهاند. این افراد در ادامه بسیار خوب خدمت میکنند و همانطور که مشاهده میشود حتی پس از چند سال، هیچ اتفاقی برایشان نمیافتد؛ این یعنی به درمان قطعی رسیدن.
-
جناب مهندس در کتاب ۶۰ درجه تعریف بسیار دقیق و درستی از درمان ارائه کردهاند. آقای مهندس میفرمایند: «درمان از نگاه کنگره۶۰، معالجه یک بیماری با فرایند زمان و راهاندازی سیستمهای حیاتی بدن میباشد».
-
هیچ کجای دنیا قادر به راهاندازی سیستمهای حیاتی بدن با استفاده از فرایند زمان نیستند. در مقابل آنها تنها چیزی را در قالب قرص متادون یا داروهای مشابه به مصرفکننده میدهند که دیگر قادر به پس گرفتن آن نیز نخواهند بود.
-
دستور جلسه دوم:
-
در این روز فرخنده با قلبی سرشار از سپاس، تولد مهدی عزیز را به جناب آقای مهندس دژاکام بنیان کنگره۶۰، خانواده گرانقدر ایشان، همسفر گرامی و همسفر کوچکشان تبریک و تهنیت عرض میکنم؛ همچنین مراتب قدردانی و تبریک خود را به راهنمایان ارجمند که در این مسیر پر فراز و نشیب، چراغ راه مسافران بودهاند و به مرزبانان پرتلاش و ایجنت محترم تقدیم میدارم. یقیناً هر آنکه در برپایی این جشن تولد سهیم بوده، شایسته بهترینهاست و از خداوند منان، توفیق روز افزونشان را مسئلت دارم.
-
آنچه در خصوص جناب مهدی در ذهنم مرور شد، این بود که خداوند متعال، نعمتی بیبدیل به ایشان عطا فرموده است. همراهی و همسویی تمامی اعضای خانواده در مسیر رهایی. این همراهی، گنجی جاری و ارزشمند است. ای عزیزان کنگره نشین، توجه داشته باشید که هر گامی که در این راه برمیداریم، خانوادههایمان چون کوهی استوار در کنار ما ایستاده و از ما حمایت میکنند. هرچند حضورشان در کنگره برای درمان خودشان است؛ اما همین همراهی، گام بزرگی در تکمیل درمان ما محسوب میشود و شایسته نهایت قدردانی است.
-
وقتی از واژه همسفر استفاده میکنیم؛ گاهی عظمت این همراهی را کمتر درک میکنیم. در دنیای بیرون بسیاری از مصرفکنندگان با فروپاشی خانواده، تقاضای طلاق و مهریه و در نهایت سقوط در ورطه ناکجاآباد و زندان مواجه میشوند؛ اما در کنگره۶۰ حضور همسفر در کنار مسافر نعمتی است که نباید فراموش شود. این پیامی است از جانب استاد بزرگمان، جناب آقای مهندس که در سفر پر رنج خود به این حقیقت دست یافتند و آن را به ما گوشزد میکنند، خداوند چه نعمتی به تو داده که بیت تو همدم و همراه تو هستند و این گنجی جاری است.
-
هر روز که قدم به کنگره میگذاریم و در هر دستور جلسهای شرکت میکنیم، هر جشن تولدی که برپا میشود، پیامی برای ما دارد. این پیام یادآور سرزمینی است که به آن پا گذاشتهایم و الطاف بیکران الهی است که شامل حال ما شده است. خداوند ما را در کنار خانوادهای قرار داده که آغوششان را به سوی تکتک ما گشودهاند و همچنین ما را با دانشمندی چون جناب مهندس دژاکام روبرو ساخته است.
-
از ابتدای مسیر درمان، آموختهایم که همه داشتههایمان، همه دستاوردهایمان از برکت حضور این عزیزان است؛ باید قدردان این خانواده باشیم و احترامشان را در تمامی سطوح زندگی پاس بداریم. نباید لحظهای فراموش کنیم که رهایی و درمان ما مرهون این خانواده بزرگ است.
-
بزرگی کنگره۶۰ تنها در نام آن نیست؛ عظمت آن در علم و دانشی نهفته است که خداوند به بنیانگذار آن عطا فرموده و در اختیار ما قرار داده است. این لحظاتی که در کنگره سپری میکنیم به لطف جناب مهندس میسر شده است. همانگونه که حضرت حافظ فرمودند:
-
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
-
ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

آرزو:
-
آرزوی قلبی من این است که عزیزانی که در سفر اول هستند و هنوز به رهایی نرسیدهاند، طعم رهایی را بچشند و این جایگاه والا را تجربه کنند.
-
سلام دوستان مهدی هستم مسافر
-
از اینکه در جشن من شرکت کردید، بسیار سپاسگزارم. از گروه مرزبانی و ایجنت محترم بابت برپایی و برگزاری این جلسات تشکر میکنم. پیش از همه از راهنمای عزیزم آقای علی کاظمی که زحمت کشیدند و به شعبه خودمان تشریف آوردند و مرا خوشحال کردند، نهایت تشکر را دارم؛ همچنین از راهنمای همسفرم خانم مانا، همسفرم و رامش عزیزم صمیمانه سپاسگزارم.
-
یکی از مهمترین آموختههای من در این چند سال حضور در کنگره۶۰، «چشم گفتن» بود. هرگاه راهنمایم در مورد موضوعی یا مسئلهای صحبت میکرد، بدون چون و چرا فقط چشم میگفتم؛ چرا که میدانستم وادی اول را به خوبی کار کردهام و پایان آن نیک خواهد بود.
-
سفر اول هم سخت و هم آسان است و بهترین چیزی که در این سفر آموختم توکل، تسلیم و رضا بود. در سفر اول به من گفته شد به خدا توکل کن، تسلیم باش و راضی به رضای خدا باش. در مرحله بعد، پسانداز به من آموخت و در نهایت در قله ماندن. در سفر اول، اگر هر بیست و یک روز، یک پنجم دارویم را کم میکنم؛ باید در کولهپشتیام چیزی اندوخته باشم؛ باید چیزی را اندوخته باشم که وقتی رها شدم، بتوانم در قله بنشینم؛ که همان رهایی است. در قله باید خود را حفظ کنی.
-
این آموزش را علیآقا به بهترین شکل به من آموخت و بارها این را به او گفتهام و باز هم خواهم گفت که مدیون او هستم و بسیار سپاسگزارم که این راه را به درستی به من نشان داد. هر جا قدم گذاشته، سعی کردهام قدم جای پای او بگذارم؛ چرا که به آرامش رسیدهام. من رهایی در دیگر سازمانهای مردم نهاد را نیز تجربه کردهام؛ اما با رهایی در کنگره۶۰ قابل قیاس نیست. راهی که در کنگره نشان داده میشود، راه صراط مستقیم است؛ هیچ شکی در آن نیست.
-
چشم گفتن و کنترل کردن آموزشهای بسیار زیادی برای من داشت. توصیهام به شما سفر اولیها این است که فقط سعی کنید آموزشهایی را که راهنمایتان به شما میدهد، دریافت کنید. اینها همان راهی است که به شما امکان ماندن در قله را میدهد. یعنی وقتی رهایی را دریافت کردی، سرت را به نشانه تسلیم پایین نینداز و رها نکن. این یک بهاء دارد، یک زکات دارد؛ اگر این زکات را نپردازی، حال دلت خوب نخواهد بود، اگر این زکات را ندهی، خانوادهات در آرامش نخواهند بود.
-
تجربه من به من ثابت کرده است که خدمت کردن و شرکت در لژیون سردار را میتوان از موارد مهم پرداخت این زکات دانست. اگر در لژیون سردار نتوانیم بهاء رهایی خود از اعتیاد را بپردازیم به راحتی درمان نمیشویم و باید برایش وقت بگذاریم و بهایش را بپردازیم؛ همانطور که در دوران اعتیاد، تمام وقت و وجودمان را وقف مصرف مواد مخدر میکردیم. حال باید وقت و زمان را به درمان خود در کنگره۶۰ اختصاص دهیم.
-
راهنمای من همیشه میگفتند که تلاش خود را بر این بگذار که زمانی که خدمتگزار یا راهنما شدی، چندین نفر در کنار تو به آرامش برسند. خداوند برای همه بخشنده است؛ اما برای تعداد محدودی از بندگانش مهربان است. مورد دیگری که برای من در کنگره ثابت شده این است که اگر در فتح الرأس کنگره باشی، جایگاه معنویات به صورت خودکار ارتقاء پیدا میکند، بدون آنکه نیازی به دست و پا زدن یا درگیریهای بیرونی و درونی باشد؛ چرا که در واقع فرد با خدمت کردن، دین خود را ادا میکند. امیدوارم تمام سفر اولیهایی که در این شعبه هستند، بتوانند به جایگاه رهایی رسیده و در قله آن استوار بمانند. به نظر شخصی من، مسافر واقعی کسی است که در لژیون سردار شرکت نماید و بهای آن زکات را بپردازد. البته این پرداخت به طور قطع بازگشت دارد. من نیز روزی که به کنگره آمدم، وضعیت مالیام بسیار بد بود؛ اما اکنون خدا را شاکرم که در این زمینه دغدغهای ندارم. در واقع، آنقدر تاثیر پرداخت در لژیون سردار برای من مثبت بوده است که تا مادامالعمر حاضرم حتی اگر خدمتی هم به من نرسد، بیایم و در این جایگاه بنشینم. دقیقاً کاری که راهنمای من ۱۴ سال است انجام میدهد و کنگره را رها نمیکند و همواره در حال آموزش دادن است. شاید بپرسید چرا؟ چرا کنگره را رها نمیکنند؟ مگر خودشان کار و زندگی شخصی ندارند؟ من باید این موارد و این اشخاص را الگوی خود قرار دهم و رهجویانی که سفر اولی هستند نیز باید راهنمایان خود را الگو قرار دهند. باید ایمان، خواست و الگو داشته باشیم تا بتوانیم موفق شویم و به نتیجه برسیم و معنی ماندن در قله را بیاموزیم و درک کنیم.

آرزو:
-
خواسته من این است که کنگره۶۰ جهانی شود و این علم به گوش تمام افرادی که نیازمند آن هستند برسد.
-
سلام دوستان الهه هستم همسفر
-
خداوند را شاکرم بابت این روز عزیز و لمس این جایگاه. یکی از آرزوهای من، رهایی مسافرم و شرکت در جشن تولدهای او بوده است. پیش از همه از خدای عزیزم تشکر میکنم که این راه را برای ما گشود و ما به کنگره آمدیم، رها شدیم و به آرامش رسیدیم. از آقای مهندس دژاکام که مرد بزرگ زمانه ما هستند، تشکر میکنم. شاید زمان بگذرد تا بشریت متوجه ارزش این مرد و خدمتی که به انسانیت کرده است، بشوند. از آقای کاظمی نیز تشکر میکنم؛ علیآقا محبت فراوانی به ما داشتند و عشق بینثارشان را نثار مسافر من کردند. مسافر من به دلیل مصرف شیشه، دچار ناامیدی و ترسی بود که رهایی از آنها بسیار سخت بود.
-
از بین رفتن این ناامیدی و ترس تا شروع درمان اعتیاد، بسیار دشوار بود. از راهنمای سفر اول خودم، خانم مانا عزیز تشکر میکنم؛ ما بسیار ایشان را اذیت کردیم و روزهای پر فراز و نشیبی داشتیم. از خانم نرگس عزیز تشکر میکنم که با وجود مسئولیت سنگین ایجنتی شعبه سلمان، قدم رنجه فرمودند و تشریف آوردند. از راهنمای عزیزم خانم الهه که مدت کوتاهی در لژیون ایشان بودم؛ اما بینهایت آموزش گرفتم، سپاسگزارم. از همه خدمتگزاران کنگره۶۰ و همه شما عزیزانی که با مشارکتها و تشویقهایتان به ما انرژی فراوانی دادید، قدردانی میکنم.
-
نمیخواهم از روزهای سخت زندگیام، روزهایی که به واسطه اعتیاد گذراندیم، صحبت کنم؛ اما همین یک جمله تا حدی آن تاریکی را نشان میدهد که به جایی رسیده بودیم که شب، صبح نمیشد و صبح نیز شب نمیشد. تا جایی که دلم میخواست وقتی مسافرم را که بسیار دوستش داشتم، بیرون از خانه میرفت، دیگر هیچ وقت به خانه برنگردد. فراموش نمیکنم که نزد مشاور بسیار حاذقی رفتم به ایشان گفتم همسرم شیشه مصرف میکند. ایشان گفتند: فرزندت را بردار و فرار کن و به هیچ عنوان به حق و حقوق خود فکر نکن، چون فایدهای ندارد.
-
ما نیز مانند بیشتر افرادی که وارد کنگره شدهاند، پیش از این راههای زیادی را امتحان کرده بودیم؛ از کمپ گرفته تا کلینیکهایی که دارو تجویز میکردند؛ اما نتیجه نگرفته و ناامید شده بودیم. مسافرم نیز پذیرفته بود که دیگر هیچ وقت مشکل اعتیادش حل نخواهد شد و به من گفت اگر میخواهی جدا شویم، من قبول میکنم. درست در روزی که میخواستیم جدا شویم، فهمیدیم جایی هست که در آنجا درمان اعتیاد انجام میشود. من هم که به دنبال ریسمانی برای نجات زندگیام بودم، قبول کردم.
-
مسافرم دو ماه بود که به کنگره میآمد، تا اینکه من هم آمدم. روز پنجشنبهای بود، روی صندلی گوشه سالن نشسته بودم که تولد خانم رویا بود. ایشان گفتند: از مسافرم تشکر میکنم که مصرفکننده شد و راه ما به کنگره باز شد. آن موقع این جمله برای من قابل درک نبود؛ چرا باید از آسیبهایی که به زندگی وارد شده، تشکر کرد؟ اما امروز من هم از مسافرم تشکر میکنم که به واسطه اعتیاد ایشان، راه ما به کنگره باز شد. آن زمان بزرگترین آرزوی ما درمان اعتیاد بود؛ اما امروز کمترین چیزی که کنگره۶۰ به ما داده است، درمان اعتیاد است.
-
کنگره ۶۰ زندگی ما را به دو بخش تقسیم کرد و علم جهانبینی که در کنگره آموختیم و با خدمتهایی که انجام دادیم، ما را هزار قدم به جلو پرتاب کرد. من به واسطه مسئولیتی که دارم به تازهواردین عزیز میگویم که صبور باشند و آموزش بگیرند. مطمئناً آنها نیز از خداوند تشکر خواهند کرد که راهشان به این مکان مقدس باز شد.
-
سلام دوستان مانا هستم همسفر
-
تولد آزادمردی آقا مهدی را به جناب مهندس عزیز و خانواده محترمشان، آقای علی کاظمی، خانم نرگس و خانم الهه تبریک میگویم. امیدوارم که همیشه پایدار باشند.
-
چقدر جالب است که این هفته، دستور جلسه شیشه است و پیام آقای کاظمی را هم شنیدیم که خانوادهشان (بیتشان) چقدر همراهشان بودند. خانم الهه و مسافرشان، به خصوص خانوادهشان، خیلی همراهی میکردند. تا جایی که من میدانم، برادرشان و خود الهه هم نقش مهمی در این همراهی داشتند.
-
وقتی الهه مطمئن شد که مسافرش شیشه مصرف میکند، از شدت ناراحتی، صورتش از اشک خیس شد. به من میگفت: من همیشه فکر میکردم کسانی که مسافرشان شیشه مصرف میکند، چقدر بدبختند و از آنها خیلی میترسیدم. من برای بچههایشان ناراحت بودم و حالا بچه خودم هم پدرش شیشه مصرف میکند! حالا چه کار کنم؟ ترسی وجودش را فرا گرفته بود؛ اما از آنجا که میخواست عاشقانه به مسافرش کمک کند هر چه به او میگفتیم، مانند مسافرش فقط چشم میگفت.
-
سعی میکرد هر چه زودتر دستورات را اجرا کند تا هر چه سریعتر از این دام رهایی یابد. سفرشان با چالشهایی همراه بود و کمی طولانی شد. بعد از آن حدود یک ماه قبل از رهاییشان، مهندس اعلام کردند که همسفران باید چهل سیدی را کامل کنند. خانم الهه با توجه به اینکه همسفر بسیار فعالی بود و در طول یک سالی که به کنگره میآمد، فقط یک روز غیبت کرد! با اینکه فرزندشان، رامش بغلش بود همه جلسات را میآمد. حتی پنجشنبهها هم که اجباری نبود، تشریف میآوردند.
-
وقتی مهندس اعلام کردند، الهه سی و هشت سیدی را کامل و مو به مو نوشته بود. حتی یک سری سیدیهای اضافی هم داشت. روز رهاییشان دقیقاً مصادف شد با زمانی که تازه حدود ده روز از شیوع کرونا گذشته بود و همه از ترس بیرون نمیآمدند. با ترس و وحشت، برای رهاییشان به تهران رفتیم و برگشتیم. امسال هم تولدشان با یک چالش جدید روبهرو شد و حدود یک ماه عقب افتاد. وقتی به ایشان گفتم، خودشان خندیدند و گفتند: این مصلحت بود که قدر این رهایی را بدانم چون به خاطرش این همه سختی کشیدم تا برای حفظ آن تلاش کنیم.
-
من هم امیدوارم که بتوانند شال نارنجیشان را بگیرند و در تمام جایگاههای خدمتی، خدمتگزار باشند. برایشان بهترینها را آرزو میکنم.
-
سلام دوستان رامش هستم یک همسفر
-
پنجمین سال رهایی پدرم را به آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم. همچنین از راهنمای پدر آقای علی کاظمی و راهنمای مادرم خانم مانا تشکر میکنم. یه تشکر ویژه از پدر و مادر عزیزم بابت این جایگاهی که الان در آن قرار داریم.
-
تایپ: مسافر محمد (لژیون۸)، مسافر رضا (لژیون۱۶)، مسافر شایان (لژیون۳)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)، مسافر سینا (لژیون۵)، مسافر مهدی (لژیون۳)، مسافر محمد (لژیون۲۰)
-
ویراستار: مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)، مسافر امیر (لژیون۱۰)
-
سیستم صوتی و دیتاشو: همسفر کسری، مسافر محمدحسین (لژیون۱۹)
-
مرزبان خبری: مسافر سینا
-
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
643