سلام احسان هستم یک مسافر.
سیدی این هفته با موضوع «نردبان» بود.
از قدیم گفتهاند: «کلاه خودت را قاضی کن»؛ یعنی انسان باید بنشیند و با خود بیاندیشد که آیا تغییرات مثبتی در درون خود ایجاد کرده است یا خیر؟ اگر تغییری حاصل نشده باشد، به این معناست که فریب خوردهایم. اما هر کسی که با نظم و برنامهریزی صحیح مسیر خود را طی کند، قطعاً تغییرات را در وجود خویش احساس خواهد کرد.
غیرممکن است کسی طبق متد دیاسدی سفر کند و شاهد تحولات مثبت در خود نباشد.
خروج از بحران یا تاریکی یکباره امکانپذیر نیست. اگر کسی بهصورت ناگهانی از تاریکی وارد نور شود، چشمانش توان تحمل آن نور را نخواهد داشت و به نوعی دچار کوری موقت میشود. تاریکی نماد مسائلی چون اعتیاد، مصرف سیگار، کینه، نفرت، انتقامجویی و... است.
در کنگره آموختم که باید برای عبور از این تاریکیها به زمان احترام بگذارم و از شتابزدگی بپرهیزم. نمیتوان انتظار داشت که مشکلات و تخریبهایی که طی سالها ایجاد شدهاند، به یکباره حل شوند.
من صدها بند مرئی و نامرئی بر دستان و پاهای خود بستهام؛ بندهایی چون مصرف مواد، الکل، قمار، دروغگویی، تهمت، قضاوت نابجا، رشوه و... باز کردن این بندها نیازمند صبر، تلاش و آموزش است.
هر اندازه که به عمق تاریکی فرورفتهام، به همان میزان نیز باید برای بازگشت به روشنایی تلاش کنم. اگر تنها یک متر در باتلاق فرو رفته باشم، به همان اندازه باید بالا بیایم؛ و اگر صد متر در آن غرق شده باشم، باز هم صد متر بازگشت لازم است.
تخریب هر فرد به اندازه میزان جهل و ناآگاهی اوست. انسان ذاتاً بد نیست. اگر فردی عملی ضد ارزشی انجام میدهد، از روی جهل و نادانیاش است.
اگر خواهان آرامش هستم، باید از برخی ویژگیها و احساسات منفی عبور کنم؛ مانند منیت، خودخواهی، دنیاطلبی، حسادت، کینه و دشمنی. نمیتوان در پی آرامش بود در حالیکه ذهن همچنان درگیر انتقامجویی و آزار دیگران است.
اگر بتوانم بر منیت خود غلبه کنم و از خواستههای ضد ارزشیام عبور کنم، گویی که قدم بر ستارهها نهادهام. آن زمان مسیرهای جدیدی پیش روی من گشوده میشود و درمییابم که چقدر عمر خود را صرف امور بیهوده کردهام؛ تنها به این دلیل که دانایی لازم را نداشتم و خود و ظرفیتهای انسانیام را نمیشناختم.
پیوسته درگیر ترس، اضطراب و شکستهای گذشته بودم، اما در کنگره آموختم که انسان مجموعهای از رذایل و فضایل است. این دو در کنار هم معنا پیدا میکنند و نبود یکی از آنها، تعادل نظام زندگی را برهم میزند.
جناب مهندس دژاکام میفرمایند:
«علم زندگی همانند شنا کردن است؛ باید آن را بیاموزی. اگر فن آن را یاد بگیری، میتوانی بهراحتی در آب حرکت کنی و از آن لذت ببری؛ وگرنه دچار دستوپا زدن، آشفتگی و در نهایت غرق شدن خواهی شد.»
در زندگی نیز اگر بخواهیم بدون تفکر، تجربه و آموزش با مشکلات مواجه شویم، به نتایج مطلوب نخواهیم رسید. ترس، ناامیدی و یأس همواره همراه ما خواهد بود و آن را به اطرافیان خود نیز منتقل خواهیم کرد.
یکی از راههای رسیدن به ثروت، خدمت کردن به دیگران است. خدمتی که از روی عشق و بدون توقع باشد. در کنگره، خدماتی که افراد ارائه میدهند معنوی است؛ هیچکس دستمزد دریافت نمیکند، اما همه با عشق و علاقه خدمت میکنند. همین خدمت بلاعوض، موجب برکت و آرامش در زندگی میشود.
برای شکوفایی، نخست باید به بیداری درونی دست یابم. تا زمانی که بیدار نشده باشم، همواره درگیر مشکلات خواهم بود.
تخریبهایی که در زندگی من ایجاد شدهاند، نتیجه مستقیم نادانیام بودهاند. از روی ناآگاهی دچار اعتیاد شدم، بدهکار شدم، شکست خوردم، افسرده شدم و حتی زندانی شدم. هیچ معجزهای وجود ندارد که بتواند در یک لحظه همه بندهای مرا بگشاید یا یکباره همه مشکلات را حل کند.
من باید به دانایی، آگاهی و معرفت لازم برسم تا بتوانم این بندها را یکییکی باز کنم. و ایمان داشته باشم که همیشه پایان شب سیاه، سپید است.
در نهایت:
هرکس باید بداند و بتواند که چگونه از اسب خویش نگهداری کند.
ابتدا باید مشکل خود را بشناسد و سپس آگاهانه برای رفع
آن اقدام کند.
مسافر احسان لژیون هفتم
۱۴۰۴/۰۴/۲۴
- تعداد بازدید از این مطلب :
173