English Version
This Site Is Available In English

کاربردی کردن آموزش‌ها

کاربردی کردن آموزش‌ها

روزی که من به کنگره آمدم را به خوبی به یاد دارم در واقع به خاطر خودم نبود؛ مسافرم از من خواسته بود چون چندین بار سفرش را خراب کرده بود، من که خودم غرق در تاریکی بودم و هیچ امیدی به درمانش نداشتم، تصمیمی نداشتم. اما چون مسافرم اصرار داشت که به کنگره بروم، با خودم فکر کردم مسافرم که به درمان نمی‌رسد، تو این همه سال حمایتش کردی، این بار برو که اگر سفرش را خراب کرد، نگوید که اگر تو می‌آمدی، من به درمان می‌رسیدم.

آن روز با حالی خراب، پر از خشم و کینه، نفرت، حسادت و بدبینی وارد کنگره شدم. با راهنمای تازه‌واردین آشنا شدم؛ رفتارش خیلی خوب بود و حس خوبی گرفتم. بعد از سه جلسه، با راهنمای عزیزم آشنا شدم. سردرگم بودم و هیچ اعتراضی هم به مسافرم نمی‌کردم. انگار آمدن به کنگره دست خودم نبود و یک نیرویی من را به سمت کنگره می‌کشید. کمی با خودم درگیر بودم که من با این همه مشغله چرا باید به اینجا بیایم؟ صدای دست زدن‌ها من را اذیت می‌کرد، اما حالم بهتر شده بود.

کم کم فهمیدم که من چقدر عیب و ایراد دارم. با خودم گفتم تو با خودت چکار کردی؟ چقدر مغرور بودی؟ این همه حسادت، خودبزرگ‌بینی و تکبر فهمیدم که من باید برای خودم بیایم.

یاد دارم یک عزیزی در کارگاه یا لژیون، گفت: «من خدا را شاکرم که به واسطه فرزندم که اعتیاد داشت وارد کنگره شدم و الان به این حال خوش رسیدم». آنجا صحبت ایشان را از سر ناآگاهی به تمسخر گرفتم و به هیچ‌وجه نمی‌توانستم قبول کنم. آن لحظه فکر نمی‌کردم روزی برسد که خودم هم به این حس برسم و بگویم: «خداوندا، هر لحظه هزاران بار شکر که من را لایق دانستی تا شاگرد و عضو کوچکی از کنگره60 باشم».

من با حضورم در کنگره و با آموزش‌هایی که از راهنمای عزیزم گرفتم، فهمیدم که به ظاهر به خداوند ایمان داشتم، اما طلبکار از زمین و زمان بودم و چقدر در تاریکی بودم. خداوند به من لطف داشت که مسافرم را واسطه قرار داد تا ناجی من باشد. با حضورم در کنگره، به این حال خوب رسیدم و از مسافرم تشکر می‌کنم که باعث شد به این حال خوب برسم.

از همه مهم‌تر اینکه اطرافیانم متوجه تغییرات من شده‌اند و می‌گویند: تو واقعاً همان آدم افسرده‌ای؟ و به شوخی می‌گویند: چیزی مصرف نمی‌کنی؟ این برای من خیلی ارزشمند است که با حضورم در کنگره و گرفتن آموزش‌ها و کاربردی کردن آن‌ها، توانستم ذره‌ای از زحمات فرشته و راهنمای عزیزم را جبران کنم. این را خوب می‌دانم که این حال خوب را بدون هیچ چشم‌داشتی هیچ‌کس و هیچ مکانی در دنیا به جز کنگره۶۰ نمی‌تواند به انسان بدهد.

ان‌شاءالله که خداوند به بنیان‌گذار کنگره۶۰، جناب مهندس عزیز و بزرگوار، خانواده محترم ایشان، راهنمای عزیزم و تمامی خدمتگزاران کنگره۶۰ سلامتی، طول عمر با عزت و عاقبت بخیری بدهد. امیدوارم من هم با کاربردی کردن آموزش‌ها و فرمانبرداری، بتوانم شاگرد خوبی باشم.

نویسنده: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون یازدهم)
رابط خبری: همسفر اشرف رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون یازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .