جلسهی هفتم از دورهی ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژهی آقایان مسافر نمایندگی پردیس با استادی راهنمای محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافرغلام و دبیرمسافر هادی با دستورجلسهی « شیشه و مخدر های جدید و درمان آن با روشDST » در روز دوشنبه 23 تیر ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
با عرض سلام و ادب،
ابتدا جا دارد از نگهبان محترم و دبیر گرامی جلسه صمیمانه تشکر کنم که این فرصت ارزشمند را در اختیار بنده قرار دادند تا در این جایگاه آموزش ببینم.
دستور جلسه امروز با موضوع «تخریبهای شیشه و مخدرهای جدید» است، و بنده در این فرصت به طور خاص درباره تخریبهای ناشی از مصرف شیشه صحبت خواهم کرد؛ زیرا آنچه بیان میکنم، نه صرفاً از روی مطالعه و اطلاعات، بلکه برخاسته از تجربه زیستهام است.
مصرف شیشه، عمقی از تاریکی را در زندگی من پدید آورد که هرگز تصورش را نمیکردم. پیش از آن، انواع مواد را تجربه کرده بودم: تریاک، متادون، هروئین. اما شیشه حالتی متفاوت داشت. در ابتدا انرژی فوقالعادهای به من میداد؛ گویی همه چیز مرتب و منظم بود: ظاهر، رفتار، ارتباطات، اعتمادبهنفس. خود را فردی توانمند، اجتماعی، و حتی روشنفکر میپنداشتم. این احساس که من بیشتر از دیگران میفهمم و تفکراتم عمیقتر است، آرامآرام در من شکل گرفت و بهتدریج به یک باور مخرب تبدیل شد.
نگاه من به جامعه تغییر کرد. از ثروتمندان بیزار شدم و به سمت قشر آسیبپذیر جامعه کشیده شدم؛ به این خیال که این یک نوع انساندوستی یا معنویت است. اما در واقع، این آغاز انزوا و جدایی من از جامعه، خانواده و دوستان بود. مصرف شیشه را به تنهایی ترجیح میدادم و حتی از همنشینی با مصرفکنندگان دیگر هم گریزان بودم. در تنهایی، به تفکراتم افتخار میکردم و خود را بینیاز از دیگران میدانستم... تا زمانی که همهچیز تغییر کرد.

توهمات دیداری و شنیداری بهسراغم آمد. صدای قدمها، نجواهای خیالی، حس تحت نظر بودن... همه و همه مرا درگیر کرده بود. تنهایی دیگر لذتبخش نبود، بلکه به شکنجهای ذهنی و روحی بدل شد. در جستوجوی رهایی، به انواع راههای انحرافی روی آوردم؛ از دعا و طلسم گرفته تا رمال و جنگیر. اما هیچیک جواب نداد.
در نهایت، با آخرین امید، به کنگره ۶۰ بازگشتم. اینبار با تسلیم کامل، با پذیرش راهنما و قوانین کنگره. پلهپله مسیر را طی کردم، همانطور که پلهپله در تاریکی فرو رفته بودم. کنگره به من آموخت که درمان در جمع اتفاق میافتد. مشارکت در جلسات، برقراری ارتباط با دیگران، پذیرش مسئولیت و خدمت به دیگران، باورهای غلط گذشتهام را دگرگون کرد.
امروز میدانم که هر انسانی، در هر جایگاهی که باشد، جایگاهش بیحکمت نیست. نه ثروت دلیلی بر برتری است و نه فقر نشانهای از درک عمیقتر. در کنگره، من معنای واقعی لذت، انسانیت، و رهایی را درک کردم. لذتی که بسیار فراتر از آن حس کاذب روزهای ابتدایی مصرف شیشه بود.
آقای مهندس همیشه میفرمایند: «برای آنکه فردی مواد مخدر را رها کند، باید چیزی بهتر از آن به او داده شود.» من آن چیز بهتر را در مسیر خدمت، محبت، و بخشش در کنگره ۶۰ پیدا کردم.
در پایان، این دستور جلسه به من یادآور میشود که دیگر هیچ بهانهای باقی نمانده. درمان ممکن است. نمونههای فراوانی از بهبودی یافتگان شیشه در کنگره وجود دارد که حتی برخی از آنها امروز در جایگاه راهنما قرار دارند. من باید مسئلهام را درست بشناسم؛ سوال درست بپرسم؛ چون پاسخ آن، بیتردید در کنگره وجود دارد.
سپاسگزارم از اینکه به صحبتهایم گوش دادید.
سایت نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
106