English Version
This Site Is Available In English

قضاوت‌های نابجا باعث می‌شود آرامش را از زندگی مان بگیریم

قضاوت‌های نابجا باعث می‌شود آرامش را از زندگی مان بگیریم



جلسه سوم از دوره سیزدهم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره۶۰، در نمایندگی شهباز به استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه(قضاوت و جهالت)در روز پنجشنبه ۱۴۰۴/۰۴/۱۹ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان علی هستم یک مسافر
سپاسگزار خداوند هستم که یک بار دیگر توانستم در جمع بچه‌های کنگره ۶۰ حضور پیدا کنم. در ابتدا، از راهنمای خودم آقای دکتر احمد، آقای ابراهیمی از گروه مرزبانی، و ایجنت نمایندگی شهباز تشکر می‌کنم. یک تبریک ویژه هم به بچه‌های نمایندگی به خاطر رهایی آقای جمال از لژیون سوم با راهنمایی آقای محمد عرض می‌کنم. ان‌شاءالله این رهایی‌ها پر تعداد و پردوام باشند.

داشتم فکر می‌کردم که چطور به دستور جلسه نگاه کنیم که خیلی ساده و خودمونی باشد. دستور جلسات کنگره ۶۰ همیشه برای من سوال برانگیز بود. زمانی که تازه وارد کنگره ۶۰ شده بودم، همیشه این سوال برایم پیش می‌آمد که خیلی از این دستور جلسات چه ربطی به اعتیاد دارد؟ مثلاً جهالت و قضاوت چه ربطی به اعتیاد دارد؟

کنگره ۶۰ هدفش درمان اعتیاد است و می‌گوید که یک تعریفی برای اعتیاد دارد: اعتیاد از پیوند انسان و مواد مخدر به وجود می‌آید و برای اینکه اعتیاد را درمان کنیم، باید هم مواد مخدر را بشناسیم و هم انسان را. بحث شناخت مواد مخدر یک بحث فنی است که آقای مهندس و دیگر دیده‌بانان در سی‌دی‌ها و سخنرانی‌هایشان آن را باز می‌کنند و قابل دسترسی است.

اما بحث انسان... انسان از ازل تا به اینجایی که هزاران سال از عمرش می‌گذرد، چیز زیادی از خودش پیدا نکرده است. آن چیزی که کنگره به ما آموخته این است که انسان را به دو بخش تقسیم می‌کند: انسان یک "صورت آشکار" دارد و یک "صورت پنهان". صورت آشکارش که گوش و دست و زبانش است را ما می‌بینیم، و صورت پنهانش آن چیزی است که ما نتیجه آن را می‌بینیم؛ مثل حسش، شعورش، عینیتش، نفسش و آگاهیش، و خیلی چیزهای دیگر.

قضاوت در فطرت انسان‌ها وجود دارد و جزو صور پنهان انسان است. چرا این خصوصیت به انسان داده شده؟ چه دلیلی داشته که انسان این خصوصیت را با خودش حمل کند؟

به گفته آقای مهندس، بهتر است ابتدا معنی واژه‌ها را بدانیم. قضاوت به چه معناست؟ "قضا" یعنی حکم. قضاوت یعنی حکم دادن. قاضی یعنی حاکم. نمی‌گویند قضا و قدر، یعنی حکم و اندازه؟ و آن شخصی که در جایگاه قضاوت قرار می‌گیرد، کسی است که حکم را ابراز می‌کند، کسی که از داده‌های خودش یک حکمی را استنباط می‌کند و استخراج می‌کند و ارائه می‌دهد.

اما چرا باید قضاوت در فطرت انسان باشد؟ انسان طبق فرموده کلام‌الله، همیشه بر سر دوراهی هدایت قرار دارد. یعنی انسان از صبحی که بلند می‌شود بر سر دوراهی‌هاست: این کار را بکنم یا نکنم؟ این عمل را انجام بدهم یا نه؟ از خواب بیدار شوم یا نشوم؟ سر کار بروم یا نروم؟ و... تا غروبی که می‌خواهد دوباره چشمانش را هم بگذارد، هزاران هزار از این دوراهی‌ها و چندراهی‌ها بر سر راهش است و آن قدرتی که انسان را از این دوراهی‌ها رد می‌کند، همین قدرت آنالیز و حکم دادنش است، همین قدرت بررسی کردنش است، همین قدرت قضاوتش است.

فرض من برای خودم این‌جوری است که انسان یک ترازویی دارد. موقعی که می‌خواهد عملی را انجام دهد، آن ترازو را اندازه می‌کند، حکم می‌دهد و بر اساس آن حکم، آن کار را یا انجام می‌دهد یا انجام نمی‌دهد. و این ترازو مخصوص انسان است، این ترازو هدایتگر انسان است.

اما کجا سوءتعبیر از آن می‌شود؟ کجا راه به بیراهه کشیده می‌شود؟ آنجا ما از این موضوع فطری که باعث هدایت ما می‌شود، باعث انتخاب‌های ما می‌شود، کجا از این موضوع فطری سوءتعبیر می‌کنیم؟ سوءاستفاده می‌کنیم؟ آنجایی که می‌آییم دیگران را با این ترازوی خودمان می‌سنجیم. عمل و رفتار دیگران را با معیار خودمان می‌سنجیم، با آن ترازویی که در اختیار ما قرار داده شده، مشخصات ما رویش است، وزن ما رویش است. می‌آییم دیگران را با آن ترازو سنجش می‌کنیم. اینجا برای ما سوءاستفاده پیش می‌آید، سوءتعبیر پیش می‌آید. اینجا آن راه بیراهه برای ما باز می‌شود.

چه چیز باعث می‌شود که ما عوض اینکه رفتار و اعمال و کردار خودمان را بسنجیم، شروع می‌کنیم به سنجیدن دیگران، شروع می‌کنیم به ارزیابی دیگران، شروع می‌کنیم به زجر کشیدن در زندگی دیگران؟ آن هم از روزنه چشم خودمان؟ این جهالتی که کنار دستور جلسه قرار داده شده، علت اصلی این است که ما از قضاوت سوءاستفاده می‌کنیم. قضاوت ذاتاً چیز بدی نیست. ما اگر نتوانیم قضاوت کنیم، هیچ‌وقت خوب بودن یک موضوعی را یا بد بودن یک موضوعی را نمی‌توانیم تشخیص بدهیم. من اگر نتوانم بدانم آقا مثلاً این لیوان پر از آب داغ است و نباید به آن دست بزنم، 


چطور می‌شود که این قدرت تشخیص و آنالیز که خدا در اختیار ما قرار داده برای هدایتمان، برای هدایت نفسمان، از آن سوءاستفاده می‌کنیم؟ این جهالت باعث می‌شود که ما از آن سوءاستفاده کنیم.

ما توی کنگره جهالت را یک مثلث تعریف می‌کنیم که سه ضلع دارد: ترس، منیت و ناامیدی. تمام آن قضاوت‌های نابجایی که ما می‌کنیم، اگر بررسی کنیم، می‌بینیم همه آن قضاوت‌ها ریشه در این سه عامل بزرگ دارد. کلیه اشتباهات ما ریشه توی این سه تا عامل بزرگتر است: ترس و منیت و ناامیدی. ما ابتدای جلسه هم در حرمت کنگره می‌خوانیم: پناه می‌بریم به خدا از دست چی؟ بزرگ‌ترین دشمن خودمان که ناآگاهی خودمان است. یک بار ابتدای جلسه از آن فرار می‌کنیم، یک بار آخر جلسه، دست‌ها را که به هم می‌دهیم می‌گوییم خدا ما را از سمت تاریکی بیاور به سمت روشنایی، یعنی از آن بی‌قراری ما را وارد یک قرار و آرامشی کند.

همین قضاوت‌های نابجا باعث می‌شود که آرامش را از زندگی خودمان بگیریم. نکته خیلی مهم و بزرگش که برای خودم پیش آمده، آن انرژی و زمانی است که من باید بگذارم برای اصلاح رفتار خودم، و آن را برای قضاوت رفتارهای دیگران می‌گذارم، برای ارزیابی رفتار دیگران که مثلاً فلان دوستم فلان ماشین شاسی بلند را چطوری خریده؟ یا فلان همسایه‌ام خانه آن‌چنانی دارد، این را چطوری خریده؟ و چون اطلاعات کافی ندارم و چون ناآگاهم به موضوع و همه را دارم با ترازوی خودم می‌سنجم، مطمئناً حکم اشتباه می‌دهم. و آن حکم اشتباه باعث می‌شود که من حکم خودم را اجرا هم بکنم. مثلاً با آن دوستم که خانه خیلی بزرگی خریده، چون حکم دادم که از مال نامشروعی کسب کرده آن خانه را خریده، از فردا دیگر سلام و علیکی نمی‌کنم! و این از من انرژی می‌گیرد و این انرژی من را به بیراهه می‌برد.

توی کنگره یک جمله‌ای هست که در این چند سالی که من در کنگره می‌روم و می‌آیم زیاد شنیده‌ام: یک وقتی توی کنگره هستی باید دوربینش متمرکز روی خودش باشد، یعنی تمام تلاشش را بکند تا رفتار و کردار و عملکرد خودش را قضاوت کند. و اشخاصی که به گفته امام صادق، عملکرد خودشان را ارزیابی می‌کنند، مطمئناً به اشتباهات خودشان پی می‌برند، می‌دانند کجا دل یک نفر را شکسته‌اند، می‌دانند کجا کار اشتباه کرده‌اند، می‌دانند کدام مال غیر قانونی به خانه آورده‌اند، کدام مال حلال یا کدام مال حرام. آن کسانی که شب که می‌خواهند بخوابند، عملکرد روز خودشان را بررسی می‌کنند، یعنی آن ترازویی که می‌خواهد بگذارد مثلاً برای آقا جواد همسایه‌اش، نمی‌دانم اسم آقا اوه که همسایه‌اش است را می‌گذارد برای خودش. برای علی، صبح بیدار شدی چیکار کردی؟ این پولی که الان شب آوردی خانه از کجا آوردی؟ این رفتاری که با خانواده‌ات کردی درست بود؟ آن تصمیمی که گرفتی درست بود؟ آن حرکتی که کردی آیا درست بود؟

آن کسی که انرژی‌اش را صرف خودش می‌کند، به رشد و کمال می‌رسد، آگاهی‌اش روز به روز افزایش پیدا می‌کند، از آن نقطه ناامیدی و ترس و منیت خودش می‌گذرد. اما من که انرژی‌ام را صرف دیگران می‌کنم، صرف سخت کشیدن توی زندگی دیگران می‌کنم، صرف این می‌کنم که فلانی چرا این‌جوری لباس پوشیده، آن یکی چرا این‌جوری راه می‌رود... مخصوصاً در کنگره زمانی که تازه وارد هستید، اشخاص مختلفی می‌آیند. هر کس با کوله‌باری از تاریکی وارد کنگره می‌شود. دردهای آدم‌ها ریشه توی جهالت‌شان دارد. ما نمی‌توانیم یک شبه یک نفر را آگاه کنیم، آن مسائل را دانا بشود، حالش خوب بشود، میزان بشود.

ما حق قضاوت بغل دستی‌مان را نداریم، حق قضاوت راهنما و استادمان را نداریم، حق قضاوت ایجنت، مرزبان و خدمتگزار های دیگر کنگره را نداریم. چرا؟ چون هیچ اجازه‌ای نداریم که از دریچه چشم خودمان به زندگی، به مسائل، به عملکرد آن‌ها نگاه کنم.

پس من از دستور جلسه قضاوت و جهالت در کنگره این نتیجه را می‌گیرم که انرژی که در فطرت انسان قرار داده شده برای تعیین راه درست و غلط، فقط مختص خودش است و باید صرف خودش بشود. هیچ لزومی ندارد ما این انرژی را از روی جهل و ناآگاهی صرف دیگران کنیم.

 

از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید ممنونم.
تایپ:لژیون یکم
تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر محسن

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .