English Version
This Site Is Available In English

قضاوت کردن مربوط به عدم آگاهی و دانایی من است

قضاوت کردن مربوط به عدم آگاهی و دانایی من است

دوازدهمین جلسه از دوره چهل و سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی دنور همسفر زهرا، نگهبانی موقت همسفر ملیکا و دبیری موقت همسفر صفورا با دستور جلسه «قضاوت ‌و جهالت» روز دوشنبه ۱۶ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

 

تشکر می‌کنم از ایجنت محترم، مرزبان‌های عزیز، از همسفر مهوش نگهبان لژیون سردار که اجازه دادند من در این جایگاه خدمت کنم و از شما عزیزان آموزش بگیرم. در رابطه با دستور جلسه"قضاوت و جهالت" قضاوت یعنی همان قاضی که حکم می‌دهد؛ یعنی شخص قاضی باشد و دانسته با حرف‌هایی که از دو طرف شنیده باشد قضاوت کند. طرف دیگر جهالت هست، آن کسی که جهل دارد و ندانسته حرفی می‌زند. خب من زهرا که قاضی نیستم؛ ولی قضاوت می‌کنم، چرا این برای من اتفاق می‌افتد؟ این مربوط به عدم آگاهی من و عدم دانایی من است. من از تجربه خودم می‌خواهم بگویم، قبل از کنگره نمی‌دانم چند سال پیش بود، قضاوت کردم و وقتی که یادم می‌آید، بغضم می‌گیرد. من کسی را که خیلی دوست داشتم به گونه بدی قضاوت کردم طوری که آن شخص گریه کرد و هر موقع دستور جلسه قضاوت و جهالت است، واقعاً حالم بد می‌شود. خیلی خوشحال بودم که این دستور جلسه من استاد هستم و می‌توانم صحبت کنم. وقتی که او را قضاوت کردم، خیل حال او بد شد و گفت نباید این حرف را می‌زدی، خب من هیچ دانایی نداشتم، بدون تفکر حرف زدم و دل او را شکستم، گفتم چطور این کار را انجام داد؟ وقتی آمدم کنگره، در انتهای سفرم آن مسئله برای خودم پیش آمد نمی‌دانم چگونه؛ ولی آن را انجام دادم، بعد که متوجه شدم گفتم خدایا من همان زهرایی هستم که این همه ناراحت شدم، قضاوت کردم که چرا فلانی این کار را انجام داد؟ در صورتی که خودم آن کار را انجام دادم و کلی هم انرژی می‌گرفتم از آنکار؛ ولی خب با آمدنم به کنگره آموزش گرفتم و خوب طول کشید و من متوجه نشدم که من هم قضاوت شدم، یک روزی می‌گفتم چرا آن کار را انجام داد؟ من آن کار را انجام نمی‌دهم؛ ولی به راحتی انجامش دادم.

در کنگره آموزش گرفتم و واقعاً مدیون آقای مهندس و خانواده ایشان هستم، بابت این چنین آموزش‌هایی که در اختیار من زهرا قرار دادند و توانستم از آن تاریکی که حال مرا بد کرده بود خارج شوم. درست است در ابتدا حالم خوب بود، انرژی می‌گرفتم؛ ولی کم کم متوجه شدم که من کجا هستم و هدفم چه هست؟ دارم چه کاری انجام می‌دهم؟ روز به روز حالم داشت بدتر می‌شد، توانستم آرام آرام و نه یکباره آن مشکل را حل کنم، خدا را شکر آرام آرام توانستم آن مشکل را حل کنم و به آن حال خوب برسم و وقتی در یک جمع قرار می‌گیرم؛ وقتی که صحبت می‌شود سریع مچ خودم را می‌گیرم می‌گویم زهرا حواست باشد، قضاوت نکنی. واقعاً قضاوت کردن خیلی سخت است؛ وقتی که قضاوت کردم، زمانی که اشک آن شخص در ذهنم می‌آید حالم بد می‌شود، با کسی که خیلی دوست داشتم، بدجور حرف زدم، ولی خدا را شکر وقتی که توانستم آرام آرام این مشکل خودم را حل کنم، با او حرف زدم از او حلالیت طلبیدم، گفتم مرا ببخش، ندانسته حرف زدم، دانایی نداشتم، آگاهی نداشتم که اینگونه با تو حرف زدم و قضاوتت کردم. الان خدا را شکر وقتی می‌خواهم حرف بزنم، خیلی حواسم به گفتارم هست که مبادا حرفی بزنم دل کسی را برنجانم، اشک کسی را در بیاورم، همه این‌ها را مدیون آقای مهندس و خانواده ایشان هستم. خیلی خوشحالم که اینجا هستم، انشاالله که همیشه بتوانم در صحبت کردنم حواسم باشد کسی را قضاوت نکنم، آن دانایی‌ام را بالا ببرم که بتوانم چگونه حرف بزنم، در جمع اگر قرار می‌گیرم، حواسم به گفتارم باشد. دوستتان دارم، باز هم از خانم مهوش عزیزم خیلی خیلی تشکر می‌کنم.


مرزبان کشیک: همسفر فروغ، مسافر مهدی
عکاس: همسفر لیلا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
تایپیست: همسفر امل رهجو راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .