در مسیر آموزش و خودشناسی در کنگره۶۰، با مفاهیمی روبهرو میشویم که در ظاهر ساده به نظر میرسند؛ اما در عمق آنها، تغییرات بنیادینی نهفته است. دستور جلسه این هفته، یعنی؛ "قضاوت و جهالت" از جمله مباحثی است که ما را به درون خود دعوت میکند، تا بررسی کنیم چه میزان از رفتارها و افکارمان ریشه در نادانی دارد و چگونه قضاوتهای سطحی میتوانند ما را از مسیر حقیقت دور سازند.
پیرامون دستور جلسه این هفته گفتوگویی صمیمانه داریم با همسفر سعیده، شما را به ادامه آن دعوت مینمائیم.

سلام و عرض ادب، لطفاً خودتان را به رسم کنگره معرفی نمائید.
سلام دوستان سعیده هستم یک همسفر
فرق انسان جاهل با انسانی که در مسیر دانایی قرار دارد چیست؟
همانطوری که در آموزههای کنگره۶۰ و آقای مهندس دژاکام آموختهام همیشه وقتی میخواهیم تفاوت بین دو خصیصه را متوجه شویم؛ ابتدا بايد با تعريف هر خصوصيت آشنا شویم، آنوقت میتوانيم تفاوت آنها را درک کنیم. جهل یک فعل و فاعل آن واژه جاهل است، آقای مهندس در سیدی جهل تعريف واضحی از این فعل دارد، ایشان میفرمایند: جهل به معنای نادانی و ندانستن است. البته بايد دانست که جهل را میتوان به تمام اعمالی که انسان میتواند انجام دهد نسبت داد و معنای آن عمومیت دارد، مانند: جاهل بودن با استفاده از موادمخدر یا جاهل بودن به تغذيه نامناسب و هزاران جهل دیگر است. نکته اساسی این است که خروج از جهل و جهالت یکباره صورت نمیپذیرد و برای رسیدن به نقطه مقابل آن که دانائی است، حتماً مسیری را باید طی کرد و مناسبترین اسمی که برای این مسیر میتوانيم انتخاب کنیم، آگاهی است. آقای مهندس در سیدیهای مختلف بارها به اين نکته اشاره کردهاند که مثلث هدف، سه ضلع دارد؛ مبدأ، طول مسیر، مقصد که باید برای رسیدن به هدف هر سه ضلع این مثلث را بهطور کامل شناخت. ما در کنگره۶۰ بهصورت کامل با مفهوم جهل و جهالت، بهعنوان مبدأ آشنا میشویم و بعد از آن میفهمیم انسانی که با ابعاد مختلف زندگی ناآشنا بوده، به همان اندازه انسان جاهلی است. در کنگره تمام خدمتگزاران به خصوص راهنمایان فرزانه ما، تمام تلاش خود را میکنند، تا سطح آگاهی ما در طول مسیر و رسیدن به هدف، آرامآرام افزايش يابد و از سمت تاریکی و جهل به سمت مقصد که روشنایی و دانایی است حرکت نمائیم. قطعاً، طی این مسیر در خصوص یک یا دو یا چند موضوعی است که نسبت به آن جاهل هستیم و در همان موضوعات به نور دانایی میرسیم؛ پس برای اینکه در تمام زوایای زندگی به مقام انسان دانا دست پیدا کنیم؛ بايستی پیوسته در مسیر کنگره حضوری فعال داشته باشیم، تا تمام اضلاع مثلث دانایی به یک اندازه رشد کنند و اگر انسان دانایی میشویم، دانایی ما مؤثر باشد، تا بتوانیم آن را در زندگی کاربردی کنیم. در آخر باید این را یادآور شوم با اینکه آقای مهندس دژاکام تمام مراتب دانایی را به حد اعلاء رساندهاند؛ اما در ابتدای تمام سخنان خویش برای عبور از دشمن بزرگ انسان که جهل و ناآگاهی انسان است دعا میکنند، این یعنی دشمن ما هر روز آپدیت میشود و ما هم باید با حضور دائم، هر روز ارتقا پیدا کنیم.
به نظر شما قضاوت نادرست چه میزان میتواند مانع اجرای وادی اول (تفکر) شود؟
تأثیر قضاوتهای نادرست در زندگی ما بسیار زیاد است؛ اما چون برای من یک عادت روزمره شده، این تأثیرات به چشم نمیآيد. یکی از مهمترین آثار فعل منفی این است که ما با هر قضاوت نادرست، یک پوششی ضخیم از جنس تاریکی برروی نیروهای مثبتی که مانند: چراغی در تاریکی مسیر را برای ما روشن میکنند میکشیم و هرچه تعداد آنها بیشتر میشود، نور بیشتری را از دست میدهیم و این تا جایی ادامه پیدا میکند که دیگر وجود یا عدم وجود این چراغ تأثیری بر روشنایی مسیر ما نخواهد داشت و تلاش ما برای پیدا کردن مسیر در تاریکی باعث میشود، تا قدرت تفکر از ما گرفته شود. ما با قضاوتهای نادرست در بازی نیروهای منفی گرفتار میشویم و تمام زمان و انرژی که قرار است صرف کسب علم، آگاهی و تجربه ما شود، برای این عمل خرج میکنیم و از یک نقطهای به بعد دیگر به گونهای راه را گم میکنیم و زمانی متوجه میشویم که کلی از مقصد اصلی دور شدهایم.
در اینجا گریزی میزنم به جزوه جهانبینی در مدل قلعه عقل، به این موضوع اشاره شده که نیروهای منفی، جهت عبور از مقابل نگهبانان، لباسی از تقوا بر تن میکنند و قضاوتهای نادرست ما بهعنوان توجیه همان لباسهایی از جنس تقوا است، خود ما این لباسها را بر تن این نیروهای منفی میکنیم و با اینکار چیزی که به خورد عقل میدهیم، فقط خطا است و خطا، خوب عقل چهطور میتواند با این اطلاعات غلطی که خود ما در اختيار آن قرار میدهیم خوب را از بد تشخیص دهد؟ ما با ایجاد این شلوغیها چگونه فرصت تفکر را به خود بدهیم؟ آیا با این نیروهای منفی که به دعوت خود در عقل ما حضور دارند، میتوانيم پایههای دانایی را ارتقا بدهیم؟ دانایی که در این شلوغی، درست آموزش ندیده، چهطور میتواند حکم نگهبان قلعه را درست بازی کند و از ورود دیگر نیروهای منفی جلوگیری نماید؟ تمام این موارد مانند یک زنجیر عمل میکنند با مطالبی که بیان کردم، تا قضاوت نادرست باشد فرصت تفکر نیست و وقتی تفکری نباشد ایجاد ساختاری نیست و حتی همان ساختارهای نصفه و نیمه هم رو به زوال خواهد رفت. یادمان باشد نیروهای منفی همیشه کمین کردهاند، آماده و منتظر یک فرصت یا روزنهای هستند تا بتوانند از همان نقطه به ما ضربه بزنند.
یک «نه» مهمی که بعد از آمدن به کنگره به خودتان یا دیگران گفتید چه بوده؟
گاهیاوقات گفتن یک «نه» مسیر زندگی ما را تغییر میدهد. در توضیح این سوال باید بگویم، همیشه گفتن کلمه «نه» نتیجه یکسانی به همراه ندارد؛ گاهی اوقات مانع صعود و برخی مواقع باعث سقوط ما خواهد بود. انسان زمانیکه نسبت به یک موضوعی در مرحله دانایی قرار دارد، ممکن است واژه «نه» را به کار ببرد؛ اما این فقط جاری شدن آن بر زبان است و این گفتن زمانی کاربردی خواهد بود که ما در خصوص آن موضوع در پله دانایی مؤثر ایستاده باشیم. توضیحات خود را با شرایطی که در آن قرار دارم کامل میکنم. من در لژیون تغذيه در جایگاه رهجو حضور دارم و قبل از اینکه وارد این لژیون شوم راههای زیادی را جهت کاهش وزن امتحان کردم. شاید در خصوص این موضوع دانایی داشتم؛ اما دانایی مؤثری نبود، در آن مراحل از کاهش وزن خیلی از واژه «نه» استفاده میکردم؛ اما گفتن آن اصلاً کاربردی نبود، همانطور که آقای مهندس دژاکام بارها به این موضوع اشاره کردهاند: رژیمهای لاغری و «نه» گفتنهایی که در این متدها استفاده میشود، بیشتر باعث بروز ترس در سلولهای بدن میشود و حتی همان مقدار کمی که تغذیه میکنیم را بهعنوان چربی ذخیره میکنند. همانطور که در ابتدای صحبت خود اشاره کردم، در اینجا گفتن واژه «نه» جزء مواردی است که مانع صعود ما خواهد شد؛ اما با حضور من در لژیون تغذيه و جدی شدن آموزشها، اضلاع مثلث دانایی شروع به رشد کردند و با تغییر مرتبه دانایی آموختم که باید شهر وجودی خویش را، در بخش فیزیک درک کنم، همکاری و همراهی عقل و شهر وجودی من باعث شد، با گفتن کلمه «نه» مانع هرج و مرج و آشفتگی در شهر وجود خویش شوم و اینبار این «نه» باعث رشد من شد. من پذیرفتم ابتدا باید به خود «نه» بگویم، بعد از آن در ارتباط با دیگرانی که مخل ایجاد ساختار مناسب و صحیح هستند، از این واژه استفاده کنم. ایندفعه با ایجاد يک ساختار درست و اصولی بر پایه آگاهی، دانش، تجربه و استفاده درست و به موقع از کلمه «نه» به شهر وجود خویش نظم بخشیدم و به نتیجه مطلوب و دلخواه رسیدم. یکی دیگر از «نه» هایی که گفتن آن خیلی سخت است و خیلی از انسانها درگیر آن هستیم «نه» گفتن به نیروهای منفی که خیلی در تلاش هستند، تا مانع حضور ما در جلسات و حتی کنگره۶۰ شوند؛ اما اگر بپذیرم که حضور من در کنگره حیاتی است، قطعاً گفتن این «نه» هم برای من سهل خواهد شد.
آیا تجربه یا صحبت از یک همسفر یا راهنما، مسیر فکری شما را عوض کرد؟
قطعاً بیتأثیر نبوده است. نکتهای که درمورد این سؤال باید بگویم، تأثیر این تجارب ممکن است بر کلیات تفکر هر شخص تأثیر بگذارد؛ اما باید دقت کنیم، تأثیر بر جزئیات گاهیاوقات ممکن است نتیجهای معکوس داشته باشد. شاید گفتن این مطلب اینطور بهتر باشد که من باید بیاموزم تا به صحبتها و تجربههای دیگران خوب گوش بدهم، آنوقت آنها را با دقت با مشکلات خود منطبق کنم و با تغییر در جزئیات، تبدیل به یک نسخهای کنم و آن مختص به مشکل خود باشد و اینگونه به مسیر فکری خود جهت و تغییر جهت مناسب خواهم داد.
من با شناختی که از خود دارم به یقین میتوانم بگویم؛ اگر راهنماییها و صحبتهای راهنمایان و همسفران دیگر حتی تازهواردین عزیز قرار بود در من تأثیری نداشته باشد، من الان در این مکان مقدس حضور نداشتم.
اولین تأثیر در تفکر من و هم صحبتی با مسافر خود که باعث اولین تغییر و حضور در اولین جلسهام بود، دومین تأثیری که صحبتهای یک همسفر باعث دومین تغییر در مسیر فکری من شد، حضور در کنار راهنمای تازهواردین که به جرأت میتوانم بگویم اصلیترین عامل در تغییر مسیر فکری من گوش کردن به صحبتهای ایشان بود؛ چون آن شخص، با من همدرد بود، نفوذ کلام او باعث شد من مهمترین تصمیم زندگی خود یعنی؛ حضور در کنگره۶۰ را بگیرم. من مطمئن هستم، تمام مشارکتها و تجربههایی که در این مدت از تجارب یک تازهوارد تا راهنماهای قدیمی که در جلسات مشارکت میکنند، همه و همه در بسیاری از ابعاد، باعث تغییر در مسیر تفکرات من شده و خیلی ساختارهای اصولی که من ساختهام بعد از حضور در کنگره بوده و نتیجه همین تغییر مسیر فکری بوده است. یک مثال دیگری که میتوانم برای این سوال بیاورم تغییر در بعد اعتقادی من هست، من هیچوقت درک درستی از مسائلی مثل روزه و ... نداشتم؛ اما با حضور در کنگره و آموزش گرفتن از آقای مهندس و راهنمای خود باعث تغییر در مسیر فکری و اعتقادی من شد، در حدی که الان معنی واجببودن را درک میکنم. وادی اول میگوید: با تفکر ساختارها آغاز میگردد، تجربههایی که من در این مدت در کنار تکتک دوستان دریافت کردم، باعث ایجاد مسیرهای فکری جدیدی در من شده که هر کدام از آنها باعث ایجاد يک ساختار جدید شده است.

مصاحبهکننده: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون سوم)
مصاحبهشونده: همسفر سعیده رهجوی راهنما نرگس (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
101