پیش از آن که با کنگره آشنا شوم، دنیا را از پشت عینک، قضاوتها و جهالتهای خود را میدیدم. زود قضاوت میکردم، از درون زخمی بودم؛ اما وانمود میکردم همه چیز خوب است. نمیدانستم جهل فقط ندانستن نیست؛ بلکه نخواستن دانستن هم هست.
نمیفهمیدم که قضاوت من، زاییدهی دردهای درماننشدهی درون خود من است. گویی آینهای شکسته در دست داشتم که تصویرها را معوج نشان میداد؛ اما وقتی پا به کنگره گذاشتهام، اولین نوری که در جان من تابید، نور آموزش بود.
کمکم یاد گرفتم که قضاوت، حق من نیست، یاد گرفتم که هر انسانی داستانی دارد که من از آن بیخبر هستم. دانستم که برای قضاوت نکردن؛ باید دانا شد و دانایی، مثل دانهای بود که در خاک وجود من کاشته شد و با محبت راهنمای خوبم همسفر پروانه آبیاری شد.
امروز اگر چه هنوز کامل نشدهام؛ اما آگاهتر هستم. حالا میدانم سکوت گاهی مقدستر از سخن است و درک کردن، زیباتر از محکوم کردن. کنگره به من یاد داد؛ قبل از این که دربارهی دیگران قضاوت کنم، اول خودم را بشناسم؛ چرا که بزرگترین جهالت، نا آگاهی از خود است.
نویسنده: همسفر رویا رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی طارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
60