جلسه سوم از دوره سوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی ارم، با استادی راهنمای محترم مسافر علی، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر آرمین با دستور جلسه: قضاوت و جهالت در روز سهشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر
از نگهبان جلسه سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند که در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. در مورد دستور جلسه این هفته قضاوت وجهالت؛ یکی از کارهایی که من مصرف کننده در زمان مصرف مواد مخدر بیشتر مواقع انجام می دادم قضاوت بود. البته اعتیاد وصلههای ناجور زیادی به انسان میچسباند که یکی از آنها قضاوت است. وقتی وارد کنگره شدم متوجه شدم که مواد مخدر و تخریبهایی که به واسطه مصرف مواد به جسم وارد شده است، فقط مواردی نبود که با آن دست و پنجه نرم می کردم. قضاوت کردن هم از همین موارد بود، قضاوت کردن تا وقتی که مربوط به خودم باشد اشکالی ندارد. مشکلات و معایب خودم را بسنجم و قضاوت کنم تا بدانم در چه جایگاهی قرار دارم. در کنگره یاد گرفتم که جهالت نقطه مقابل دانایی است و اضلاع مثلث جهالت تشکیل شده از ترس، منیت و ناامیدی است که در مقابل مثلث دانایی قرار دارد. قدرت تشخیص خواستهها در هر رنگ و لباسی به دانایی بستگی دارد. سه ضلع دانایی هم که از آموزش، تجربه و تفکر تشکیل شده است. باید تفکر کنم که آیا قضاوت کردن، کار من است؟ آیا من باید قضاوت کنم یا نه؟ قضاوت کردن تا جایی که به خودم مربوط است، مسئلهای نیست. در مواردی که به خانوادهام مربوط میشود، باز هم قابل قبول است، یعنی نسبت به خانواده خودم، همسر و فرزندانم، پدر و مادرم، خواهر و برادرم. اما مشکل از جایی شروع میشود که به وادی قضاوت دیگران وارد میشوم، دقیقاً اینجاست که پای جهل و قضاوت و جهالت به میان میآید.
برخی فکر میکنند قضاوت دقیقاً همان جهالت است، اما اینطور نیست. قضاوت تا زمانی که مربوط به خودمان باشد، مشکلی ایجاد نمیکند. اگر بتوانم خودم را در معرض آزمایش قرار دهم و خودم را قضاوت کنم، که ببینم کجا بودهام و کجا هستم. قبل از خواب خود را قضاوت کنم، ببینم امروز چگونه رفتار کردهام. آیا نسبت به دیروز خود بهتر بودهام؟ این قطعاً به رشد من کمک میکند.
اما قضاوت زمانی به وادی جهل و جهالت کشیده میشود که به قضاوت دیگران بپردازم؛ یعنی کسانی که اصلاً به من ربطی ندارند و کاری به کار من ندارند را قضاوت کنم. قضاوت وقتی به سمت دیگران میرود، باعث میشود که حس منفی و آن حسی که ناشی از قضاوت دیگران است، از طرف مقابل به ما نیز منتقل شود.
در کنگره یاد گرفتم که اگر حس خوبی را به دیگران منتقل کنم، آن حس در وجود خودم نیز هست. اگر یکی از دوستان را قضاوت کردم و خوبی او را دیدم، یعنی حس خوب او را لمس کردهام و این حس خوب در ذرات وجود من نیز هست. دانایی همین است. یعنی آموزش دیدهام که کسی را قضاوت نکنم. اگر قضاوت خوبی داشته باشم، نشاندهنده این است که درون خودم و ظرف وجودیام سرشار از حسهای خوب است.
اما وقتی به وادی قضاوت دیگران، قضاوت سفر دومیها، قضاوت راهنمای خودم، قضاوت مرزبانها و خدمتگزاران، حتی قضاوت یک سفر اولی وارد میشوم، اگر کوچکترین زشتی یا ضد ارزشی را در وجود کسی ببینم، یعنی دامن خودم پر از آلودگی آن زشتی است و چیزی جز آن ندارم. اگر نداشته باشم، آن را نمیبینم. دقیقاً ذرات تشکیلدهنده وجود طرف، مثلاً حسادت او را میبینم، گاهی اینطور میشود که میگویم طرف خیلی حسود است، قطعاً در وجود خودم حسادت وجود دارد که اینطور میبینم. اینجاست که وارد جهالت میشویم. تا قبل از این، اگر خودم را قضاوت میکردم، مسئلهای نبود.
وقتی وارد وادی قضاوت دیگران شدم قطعاً از چیزی که دربارهاش صحبت میکنم، در وجود خودم دارم. یا به صورت آشکار که میتوانم آن را ببینم و حس کنم، یا به صورت پنهان که دانهاش در وجود خودم کاشته شده و قطعاً دچار آن مشکل خواهم شد.
زمانی که شخصی را دروغ گو قطعاً وجود من پر از دروغ است. اگر امروز نباشد، قطعاً دانهاش کاشته شده است و با این حسی که از آن ارتباط گرفتم و گفتم؛فلانی خیلی دروغ گفت، کائنات این کار را جواب میدهد. اگر در وجودم نباشد، نمیتوانم زشتی را ببینم و درک کنم. چه حس مثبت و چه حس منفی.
امیدوارم بتوانیم با استفاده از آموزشهای کنگره و مفاهیم جهانبینی، چه در مثلث دانایی و چه در مثلث جهالت، به بالا بردن انرژیهای مثبت خودمان و حفظ و نگهداری آنها کمک کنیم. چون یکی از آسیبها و ضررهای قضاوت این است که اگر دیگران را قضاوت کنم، آن انرژیهای نابی را که با سختی در کنگره ذره ذره به دست آوردهام (با ورزش، با اوتی، با آموزش، با کتاب) با قضاوت کردن، تمام آن انرژیهای خوب را از دست میدهم. یکی از روزنههایی که انرژی ما را به شدت تخلیه میکند، همین قضاوت کردن است.
مولانا میگوید کشاورزی بود و گندمهایش را که درو میکرد، در اتاقکی میریخت تا برای سال بعد انبار کند. هر چه گندم اضافه میکرد، فردا که نگاه میکرد، میدید باز گندمها کم شده و نیست. دوباره گندم درو میکرد و به انبار میریخت، فردا نگاه میکرد، میدید باز نیست. مولانا به شعر گفت: برو بگرد ببین در آن انبار، روزنه کجاست. بعد از کلی تلاش دید که موشهایی هستند که گندمها را میخورند و این زحمات کشاورز به هدر میرود. پس موشها سارق انرژی من هستند. یعنی زحمت میکشم، در کنگره ذره ذره آموزش میگیرم، مجموعهای، دست به دست هم میدهند تا من رشد کنم، یکی از راههای دزدیده شدن انرژی من همین قضاوت کردن است. ذره ذرههایی که با ورزش، استخر، شنا، پارک، آموزش، اوتی، کتاب، جزوه و امتحان جمع کردهام، همه را میتوانم با یکی از این روزنه هایی که موشهای سارق انرژی دارند، از دست بدهم همین قضاوت کردن است. باید بتوانم اینها را از خودم دور کنم، کار سختی است. تزکیه و پالایش سخت است. اصلاً تزکیه شدن کار سادهای نیست، با خواندن ورد درست نمیشود، نیاز به زحمت دارد، باید تلاش کنم. تزکیه باید با آموزش همراه باشد تا به دانایی برسم و دانایی را تبدیل به دانایی موثر کنم. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.

عکس: مرزبان خبری
تایپ، ویراستاری و بارگزاری: مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
148