دلنوشتهای از جانِ دل برای کنگره ۶۰
قبل از کنگره، من گمشدهای بودم در شلوغیِ دردهایم. زندگی برایم مفهومی نداشت، فقط نفس میکشیدم، بیآنکه زنده باشم نگرانی، ترس، بیاعتمادی و آشوب ذهنی، جزئی از روزمرهام شده بودند. دائماً قضاوت میکردم، دیگران را، خودم را، خدا را درونم پر از سوالهای بیجواب و زخمهای بیمرهم بود؛ اما کنگره۶۰ آغوشش را برایم باز کرد بیهیچ قضاوتی، مرا پذیرفت همانطور که هستم، و آرامآرام یادم داد چگونه خودم را بشناسم، ببخشم، و بسازم. در کنگره آموختم که درمان فقط ترک مواد نیست، درمان یعنی ساختن انسانی نو با تفکری سالم و روحی آرام. یاد گرفتم که عشق ورزیدن یعنی خدمت، یعنی گذشتن از خود، یعنی دیدنِ حال خوب دیگران و لبخند زدن به آن. امروز، من همانم ما با نگاهی تازه، با قلبی روشنتر، با ذهنی امیدوارتر. کنگره۶۰ نه تنها مسافرم را نجات داد، بلکه مرا از اسارت ذهنی رها کرد. من در کنگره خودم را پیدا کردم، و امروز سپاسگزارم که بخشی از این خانوادهام. آرزوی سلامتی و طول عمر روز افزون برای جناب مهندس دژاکام عزیز و خانوادهی محترمشان را از خداوند منان دارم.
نویسنده: همسفر ماجده رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
رابط خبری:همسفر کریماه رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
ویراستار: همسفر ماجده رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
عکس و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گرگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
54